به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، سارا لطفی در برنامهای با عنوان «دانای بیزبان» روز شنبه 6 خرداد ماه که در کتابخانه سراج برگزار شده بود به معرفی و نقد کتاب «بیوتن» اثر رضا امیرخانی پرداخت و در ابتدای صحبتهای خود گفت: «بیوتن» یکی از آثار موفق در زمینه جنگ و دفاع مقدس است که با قلم شیوای امیرخانی روایت شده است. «بیوتن» داستان ارمیا رزمندهای است که تا آخر جنگ جبهه بوده اما شهید نشده و حالا بعد از جنگ هر سه شنبه سراغ دوست شهیدش، سهراب میرود. دوستانی که با هم قرار گذاشته بودند با هم شهید شوند اما حالا قبر ارمیا خالی است. در یکی از همین سه شنبهها با دختری به نام آرمیتا یک ایرانی مقیم آمریکا آشنا میشود.
وی ادامه داد: ارمیا که بعد از اولین دیدارش با آرمیتا فکر میکند که او همان کسی است که دنبالش بوده، به تدریج و طی دیدارهای بعدیشان که باز هم در همان قبرستان است با یکدیگر در روز عید فطر قرار ازدواج میگذارند، اما ارمیا برای زندگی با آرمیتا، باید بلند شود برود آمریکا زندگی کند و این شروع داستان است.
او تاکید کرد: این رمان که در یک سال هشت بار تجدید چاپ شد؛ با توجه به مسائل ساختاری، زبانی و سبکی از یک سو و رویکرد اجتماعی انتقادی به جنگ و آسیبهای روانی و زیستی آن از سویی دیگر، هم توجه جامعه علمی و دانشگاهی را موجب شده و هم تأمل منتقدان رمان جنگ و جریانشناسی ادبیات داستانی دفاع مقدس را در پی داشته است.
این دبیر کانون کتابخوانان سراج با بیان اینکه «بیوتن» سفرنامهای سیاحتی انتقادی است و آنقدر با جزئیات روایت شده که خواننده خود را در فضای داستان حاضر میبیند تصریح کرد: بررسی و تحلیل این رمان نشان میدهد «بیوتن» اگرچه مستقیماً به حوزه ادبیات دفاع مقدس مربوط نمیشود، به دلیل انتخاب شخصیت اول داستان از طیف بازماندگان جنگ از یک سو و حضور خاطرات جنگ در گفتار، کردار و کنشها از سویی دیگر و سیما، و نام شخصیتها و عنوان داستان از سویی دیگر ذیل ادبیات دفاع مقدس قابل تفسیر و تبیین است.
او افزود: شخصیت و شخصیتهایی که با یک تأویل ادبی و فلسفی از ایران جان به آمریکای تن هبوط کردهاند و با توجه به این تحول درونی و برونی، از گفتمانی کاملاً شرقی و سنتی به گفتمانی دیگر در افتاده و ناخواسته این دو نیمه وجودی آنها (سنتی و مدرن، شرقی و غربی، دین و تجدّد، جنگ و صلح، زیارت عاشورا و علامت سجده واجب با آمدن نام دلار و ...) در تعامل و در مواردی تقابل هم قرار گرفتهاند.
لطفی با بیان اینکه در «بیوتن» تقابل سنت و مدرنیسم مکرر دیده میشود اظهار کرد: تقابل دو نیمه سنتی و مدرن ذهن ارمیا که مذهب و فرهنگ دو پای ثابت آنند و در این بین هر کجا که سرگشته و خسته میشود با دوست دوران جنگش، سهراب، درد دل میکند. هر چه به آخر داستان نزدیکتر میشویم این دو نیمه سنتی و مدرن به یکدیگر نزدیکتر میشوند تا جایی که خود ارمیا میگوید« فکر میکنم دو نیمه سنتی و مدرن هر دو یک چیز میگویند اما با دو زبان متفاوت».
وی با تاکید بر تمایز «بیوتن» از رمانهای مشابه عنوان کرد: آن چیزی که مجموعه رمانهای امیرخانی به ویژه رمان «بیوتن» را از رمانهای مشابه در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس متمایز میسازد مشخصههای فنی و تکنیکی رمان، رسمالخط ویژه و در مواردی منحصر به فرد، تکنیک اتصال و انفصال در املاء و انشاء واژهها، گویش و لهجههای مختلف در یک رمان، استفاده و استخدام خاص از آیات قرآنی و خوانشهای هنری و بلاغی آن، دیدگاه انتقادی درباره مسائل سیاسی و اوضاع ایران پس از جنگ، استفاده از تقابلها در ابعاد مختلف در زبان و بیان، نگاه متفاوت به آموزههای دینی و عنوان رمان در کنار ابعاد محتوایی متن است که بررسی ابعاد و زوایای مختلف آن نیاز به تأمل بیشتری دارد.
سارا لطفی در میانه نشست بخش انتخابی زیر از رمان «بیوتن» را به عنوان آشنایی با سبک و زبان امیرخانی خواند.
سیلور من یعنی مرد ِ نقرهای. بیحرکت که بماند با یک مجسمهی فلزی هیچ تفاوتی ندارد. تازه خودش را که تکان بدهد، دست ِ بالا مثل ِ یک آدم آهنی میشود. موی نقرهای، صورت ِ نقرهای، لباس ِ نقرهای، کفش ِ نقرهای، دست ِ نقرهای.
فقط دودوی مردمک چشمهای خاکستریش هستند که نوعی از حیات را در او نشان میدهند؛ تازه اگر آن پلکهای سنگین ِ نقرهای بگذارند...
بچههای کوچک، اگر چه بارها او را دیدهاند، اما باز هم از دیدن او جا میخورند. آرام نزدیکش میروند. به یکی دو قدمیش که میرسند، سیلورمن بدن ِ خشک ِ خودش را تکانی میدهد. بچهها جیغ میزنند و فرار میکنند به سمت پدر و مادرشان. پدر و مادری که لبخند به لب ایستادهاند و اطوار ِ بچهشان را سِیر میکنند. بعد سیلورمن یکی از دکمههای کنترل از راه دور ضبط ِ صوت دو باندی ِ نقرهایش را پنهانی فشار میدهد. صدایی خشن از یک حنجره فلزی در میآید که:
- یک سیلور کوارتر کسی را نکشته است، اما به یک سیلورمن زندهگی میبخشد.
مادر دست در کیف میکند و سخاوتمندانه یک سکه ربع ِ دلاری ِ نقرهای رنگ به کودک میدهد تا برود و بیاندازد در کاسه گدایی ِ مرد ِ نقرهای. کاسه نقرهای کنار ِ بساط سیلورمن است؛ کنار ِ چند روزنامه نقرهای، یک ساک دستی ِنقرهای و یک ضبط صوت دو باندهی نقرهای... سیلورمن دکمه دیگری را فشار میدهد:
- گاد بلس یو!
پدر و مادر میخندند و دست ِ بچه را میگیرند و از سیلورمن فاصله میگیرند. پدر به بچه یاد میدهد که این هم روشی است برای پول درآوردن. کمی فکر میکند. پوزخندی میزند، نیمنگاهی به مادر میاندازد و میگوید البته شاید هم برای پول از دست دادن... بعد به کودک اشاره میکند که 25 سنت از قلکش را باید به مادر بدهد. کودک برمیگردد و لب ور میچیند و غمناک به سیلورمن نگاه میکند. سیلورمن نیز انگار منتظر همین نگاه بوده است، با چشمان ِ بیروحش زل میزند به کودک.
هر روز دهها بار این ماجرا در جی.اف.کی. تکرار میشود. دهها بار را که در 25 سنت ضرب کنیم، میفهمیم که چندان چیز ِ دندانگیری هم جمع نمیشود، اما دهها بار را اگر در نگاه ِ کودکان ضرب کنیم، میفهمیم که...