شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۲۰:۵۷
شب است و اهرمنی از تبار طاعون ها
نشسته عین تبر لای زخم زیتون ها
تنوره می کشد و‌ نکبتانه می خندد
شب است و غربت خون ها ، شب شبیخون ها...


شب است و باز عروسک بهانه می گیرد
سراغ دخترک و خواب و‌خانه میگیرد
غلام سامری اما تفنگ نفرت را
به سمت اشک عروسک نشانه میگیرد

صدا صدای مسلسل ، غریو توفان ها
طنین شرم زمین از سکوت انسان ها
منافقانه گِرا می دهد شناس خودی
به منجنیق شرارت مآب  شیطان ها

تو ای نماد ستم! نردبان نومیدی!
کز آسمان یتیمان ستاره دزدیدی 
دلیل خون دل مادران در به دری 
بدیل نحس همان «لا مِساس»جاویدی

قسم به شیر و عسل در کرانه ی باروت 
به دیده های رمق مُرده در تب تابوت 
قسم به حیدر خیبر ، به پرچم طالوت
قسم به سنگ و فلاخن ،به لحظه ی جالوت

...که تک سوار بزرگ سپیده می آید
 و پوز سامریان را به سنگ می ساید

لا لا لا لا گل قنداقه ،  ای زلال شهید
چگونه گریه ی تو‌گوشه ی لبت ماسید؟
لالا لا لا که صدای فرشته می آید
بخواب خسته ترینم که تیر تازه رسید...

*کارشناس فرهنگسرای قران
نظر شما