وی همچنین اظهار کرد: اجتماعات گذشته بر اساس اقتدار سنتی و آداب و رسوم پیشینیان اداره و سازمان داده شده بود. همه امور زندگی اجتماعی از ارزشها و هنجارها گرفته تا اخلاق نظری و عملی تا آداب و رسوم تا اعیاد و سوگواریها تا برگزاری آیینها ، مراسم خواستگاری، ازدواج و عروسی، عیادتها، تکریم فوت شدگان و اهل قبور و امثالهم بر سنت قبیلهای و قومی استوار بود. در چنین اقتداری فرد و فردیت مطرح نبود و افراد در جمع حل میشدند. در این اجتماعات افراد به لحاظ الگوهای ذهنی و عینی رفتار، مشابهت بالایی داشتد. بدین معنی که بین هویت افراد تمایز و تفاوتی وجود نداشت. سبک زندگی تشابه کامل داشت. وجدان جمعی قوی بود و از برون بر فرد احاطه داشت. به عبارت دیگر فرد، از هویت فردیِ مستقل برخوردار نبود. هرچه در اجتماع جریان داشت از طریق هویت جمعی از برون بر فرد اعمال میشد. هویت جمعی منهای فرد، اصالت و مشروعیت داشت. بدین ترتیب فرد و فردیت و تفاوتهای فردی امکان بروز نداشت. از این رو همبستگی اجتماعی مبتنی بر تشابهپذیری بود. لذا در این شیوه زندگی با انسجام اجتماعی توأم با تشابهپذیری و جمعگرایی تشدید یافته روبرو بودیم.
وی در ادامه به تشریح نوع دیگری از جوامع پرداخت که فردگرایی در آن اصل و محور قرار دارد و اظهار داشت: اما امروزه بسیاری از جوامع بشری مانند جوامع مغرب زمین از حدود ۲۰۰ سال پیش به این سو رفته رفته به سمت تقسیم کار بسیار فزاینده و متکثر، تخصصگرایی بالا و متنوع، تراکم جمعیت زیاد و ارتباطات فزاینده حرکت کردند. خانواده گسترده به خانواده هستهای (شامل پدر و مادر و فرزندان) تبدیل شد. اغلب وظایف از جمله تأمین آموزش و شغلِ افراد از خانواده گرفته شد و به نهادها و سازمانهای تخصصی مانند آموزش و پرورش، آموزش عالی، نظام بهداشت و درمان، شرکتها و بنگاههای اقتصادی و ارگانهای فرهنگی و هنری و رسانهای متکثر و متنوع با هزاران شغل تخصصی سپرده شد.
رزاقی افزود: لذا در جوامع امروزی با انباشتگیِ فزاینده تخصصها روبرو هستیم. در این جوامع برای این که مورد نیاز واقع شوی، لازم است از دیگری به لحاظ تخصص و مهارت متفاوت باشی، تا شغل و تخصص شما خریدار داشته باشد. این تخصصگرایی شدید، خواه ناخواه منجر به ایجاد تکثر و تنوع در شیوه زندگی، سبکهای زندگی و انتخاب فزاینده افراد میشود و هر فرد سعی میکند مسیر زندگی خود را انتخاب کند. سرنوشت هر فرد در این جوامع از پیش تعیین شده نیست و فرد خودش سرنوشتش را با قدرت انتخابش رقم میزند. در این جوامع نهادها و سازمانها عرصه گسترش فرصتهای فردی و افزایش انتخاب فردی است. وجدان جمعی در این جوامع ضعیف است. با این حال فرد از درون وجدان جمعی را رعایت میکند. بدین معنی که فرد از درون ارزشها و هنجارهای جامعه را پذیرا و به آن پایبند است. هر چند همین رعایتِ وجدانِ جمعیِ نزد فرد، سیال و ناپایدار است و هر آن ممکن است فرو ریزد. این ویژگی به همبستگی و انسجام اجتماعی در جوامع مدرن آسیبهای فراوانی وارد میکند.
وی در ادامه گفت: در نتیجه در این جوامع با فرد و فردیت و استقلال فردی تشدید یافته روبرو هستیم. به طوری که فرد در آن صاحب اختیار است. برخی از صاحبنظران علوم اجتماعی بر این باورند که در جوامع با اصالت فردگرایی مانند جوامع مغرب زمین، گسترش فردیت و حقوق فردی قابلیتهای فراوانی از حیث رشد خلاقیت، بهبود زندگی و رفاه اجتماعی، افزایش فرصتهای زندگی و پیشرفت فردی و جمعی فراهم کرده است که در پی آن تفاوتپذیری توأم با همبستگی و انسجام اجتماعی را به همراه آورده است. اما برخی دیگر از صاحبنظران به آسیبشناسی این جوامع پرداخته و بر این نظرند که فردگرایی افراطی و تشدید فردیت در این جوامع ضمن این که نتوانسته انسجام اجتماعی جامع و مانعی را در ابدر ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فراهم آورد، موجب شده زندگی جمعی در آنها با تنشها و چالشهایی متعدد مانند رشد خشونت، افزایش طلاق و از هم گیسختگی خانواده، افزایش احساس تنهایی و غربت، گسترش خودمداری، فزایندگی اضطراب و افسردگی، نزول اخلاق فردی و اجتماعی مواجه گردد. لذا تفاوتپذیری توأم با همبستگی در این جوامع نه تنها به وجهی متعارف میسر نگردیده است، بلکه انسجام اجتماعی در آنها با نقصان و ضعف روبرو است.
یکی از دانشآموزان حاضر در جلسه گفت: آنچه از صحبتهای شما متوجه شدم این است که حرفتان این است که فردگرایی کشورهای غربی را قبول ندارید و آن را نفی میکنید. اما مگر همین فردگرایی و استقلال افراد در آن جوامع باعث رشدشان نشده است. فرد وقتی آرزوها و خواستههایی دارد و جامعه هم به آدمها فرصت پیشرفت بدهد، مگر بد است؟ مگر بد است که جامعه به خواستهها و آرزوهای فردی ما نوجوانان پاسخ دهد و فرد با تلاش و کوشش خود بتواند به آنها دست یابد. به نظرم فردگرایی که شما آن را نقد میکنید، اتفاقاً خیلی هم خوب است.
کارشناس برنامه در پاسخ، موارد ذیل را بیان کرد:
نخست آن که نقدهایی که درباره بحرانهای مبتلابه جوامع غربی مانند ضعف انسجام اجتماعی و از هم گسیختگی جوامع فردگرا بیان کردم را بسیاری از جامعهشناسان همان جوامع، شناسایی و مطرح کردند. آنها مدام به آسیبشناسی جوامع خودشان مانند خطرات فردگرایی افراطی میپردازند و راه حل ارائه میدهند. درک این آسیبها برای کشورهایی مانند ما که توسعه را فرا راه خود قرار دادهایم، میتواند درسآموز باشد.
دوم این که خواه ناخواه کشور ما نیز در حال گذار است و در فرایند فردگرایی قرار گرفته است. اما آن نوع فردگرایی که نقد میکنم، فردگرایی افراطی است. این فردگرایی، تشدیدیافته و افسار گسیخته است. افراط در فردگرایی ، منافع فردی را به قیمت از دست دادن منافع جمعی برجسته میکند. این فردگرایی از نوع فردگرایی خودخواهانه است. در این فردگرایی، جامعه و ملاحظات جمعی فدای خواستههای فردی میشود. فردگرایی افراطی نسبت به جامعه بیتفاوت و بیاعتناء و حتی مخرب است. فردگرای افراطی، مسئولیت چندانی در قبال دیگری، شهر و کشور خود ندارد. آرمانش تحقق خواستههای فردی است. لذا آرمانهای جمعی و مشترک برایش مطرح نیست. از این رو فردگرایی خودخواهانه آفتی است که هم فرد را در معرض آسیب قرار میدهد و هم دیگری نزدیک (خانواده، دوستان، همکلاسیها) و هم دیگری دور (شهروندان و جامعه) را تخریب میکند.
سوم این که دستیابی به خوشبختی و سعادت فردی هنگامی میسر است که فرد خوشبختی و سعادت جمعی را ملاک قرار دهد. همچنین خوشبختی و سعادت همگانی زمانی تحقق مییابد که جامعه خوشبختی و سعادت فردی را تضمین نماید. به بیان دیگر خوشبختی فردی در گرو خوشبختی جمعی است و خوشبختی جمعی نیز در گرو تحقق خوشبختی فردی است و این هردو از یک سو نیازمند مسئولیت فردی در قبال جامعه و از سوی دیگر نیازمند مسئولیت جمعی در قبال فرد است.
چهارم و دست آخر این که فراخناها و عناصر اخلاقی در فرهنگ و تاریخ ما موجود است که هرگز کهنه نمیشوند و همواره ارزش ذاتی دارند. گسترش و ترویج این ارزشها گرانیگاه مطمئن و قابل اعتمادی برای حرکت جمعی و فردی به سوی آیندهای بهتر برای افراد جامعه فراهم میآورد. ارزشها و عناصری مانند گذشت، بردباری، انصاف، وفاداری، شرافت، راستی و درستکاری، نیکوکاری، تعهد جمعی و نوع دوستی و تکریم طبیعت و غیره که به فراوانی در فرهنگ ما یافت میشود. برجستهسازی و به کارگیری این ارزشها میتواند فردگرایی افراطی را به فردگرایی متعدل رهنمون کند و اسلوبهای ارزشمندی برای یک جمعگرایی معتدل و توسعهگرا در اختیار نوجوانان و جوانان این مرزبوم قرار دهد و انسجام اجتماعی را در ما تقویت نماید.
دانشآموز دیگری گفت جمعگرایی ما جلوی رسیدن به فردگرایی معتدل که شما میفرمایید، گرفته است. من متوجه نشدم این مشکل را چطورمیتوانید توضیح میدهید؟