شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۷:۵۴
کد خبر: ۴۷۴۶۳
|
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۰ - ۱۴:۵۷
نشست علمي پژوهشي زندگي و آثار کمال‌الملک برگزار شد
آيدين آغداشلو در نشست علمي پژوهشي زندگي و آثار کمال‌الملک که همزمان با هفته پژوهش، در سرسراي کتابخانه و موزه ملي ملک برگزار شد، اين نقاش را مهم‌ترين نقاش اساطيري ايران بعد از کمال‌الدين بهزاد دانست.

به گزارش «شهر»، در اين همايش که عصر روز يکشنبه 27 آذر در سرسراي ملك برگزار شد، آيدين آغداشلو، ابوالعلا سودآور، سيدمحمود افتخاري، بهنام کامراني و محمدحسن حامدي به بررسي و تحليل آثار، زندگي و جايگاه کمال‌الملک در سير تکوين نقاشي در ايران پرداختند.



در ابتداي اين نشست حسيني مديرعامل موسسه ملک با اشاره به نقش خاندان‌هاي فرهنگي ايران گفت: يکي از دغدغه‌هاي همه ما ايرانيان بايد حفظ فرهنگ و هويت ملي و ديني‌مان باشد و يکي از ارکاني که در طول تاريخ توانسته‌ حافظ اين فرهنگ مينوي باشند، خاندان‌هاي فرهنگي هستند. بر همين اساس اين موسسه در معرفي اين خاندان ها مي‌كوشد.
سودآور و بررسي خاندان‌هاي هنري ايران

در ادامه ابوالعلا سودآور، پژوهشگر هنر و از نوادگان مرحوم حاج حسين ملک، به بررسي خاندان‌هاي هنري به‌ويژه خاندان غفاري و تاثيرگذاري اين خاندان بر هنر ايران پرداخت.



وي با اشاره به ارائه اثري متفاوت از پيکاسو توسط سالوادور دالي، نقاش سوررئاليست اسپانيايي، در دانشگاه پلي‌تکنيک فرانسه و با تاکيد بر قدرت پيکاسو در واقع‌گرايي در اين تابلو، اظهارداشت: در نقاشي ايراني نيز هميشه تاکيد بر قدرت دست و چيرگي قلم نقاش بوده است و روابط هنري ما عمدتا مبتني بر ارتباط شاگردي و استادي بوده است.



وي ادامه داد: به همين دليل است که تحول نقاشي در ايران کُند بوده و آن‌چه مي‌توانسته اين تحول را سرعت بخشد يک عامل خارجي بوده است.دو عنصر متقاوت در نقاشي غرب که هنرمند ايراني با آن مواجه شد پرسپکتيو و سايه روشن بود. نقاشي ايراني پرسپكتيو را پيشتر به گون هاي در آثارش و به گونه اي ديگر حل كرده بود اما نتوانست در مقابل سايه روشن مقاومت کند.


افتخاري و بررسي جايگاه کمال‌الملک


سيدمحمود افتخاري، مدير پيشين موزه هنر هاي ملي ايران نيز در ادامه به بررسي جايگاه کمال‌الملک در قاب تاريخ اجتماعي هنر معاصر و ارزيابي و تحليل جايگاه هنري و اجتماعي کمال‌الملک پرداخت.



وي گفت: کمال‌الملک و شاگردانش مظلوم‌ترين هنرمندان در صد سال اخيرند و جايگاهشان در اين سال‌ها به درستي تبيين نشده است. کمال‌الملک در خانواده‌اي متولد شده بود که چه ناصرالدين شاه مي‌خواست و چه نمي‌خواست به سفر فرنگ مي‌رفت و از نوع تربيت و خصوصيات او مشخص بود که به دنبال جرياني جديد در نقاشي ايران است.



افتخاري تاکيد کرد: او زماني به اروپا رفت که امپرسيونيسم سخن روز آن ديار بود؛ ولي آن‌چه او با خود به ايران آورد سبک کلاسيک در نقاشي بود و به حق نيز اين کار را کرد؛ چراکه بينش حکومت وقت و جامعه ايران در آن مقطع بيشتر نيازمند نقاشي کلاسيک بود.


منظره‌هاي کمال‌الملک از نگاه بهنام کامراني


در ادامه بهنام کامراني، نقاش و مدرس دانشگاه، در مقاله‌اي با عنوان «کمال در منظره‌هاي کمال‌الملک» به بررسي و تحليل منظره نگاري هاي اين هنرمند پرداخت.



وي با اشاره به تشابه بخشي از هنر معاصر ايران از جمله آثار نقاشاني چون امين نوراني، ايمان افسريان، مهدي فرهاديان، مجتبي تاجيک و واحد خاکدان با آثار کمال‌الملک و شاگردانش، اظهار داشت: به زعم من شيوه «نو کمال‌الملکي» در هنر معاصر ايران تجديد حيات يافته و با قدرت در ميان نقاشان جوان دنبال مي‌شود.



وي سپس منظره‌هاي کمال‌الملک را در سه دوره آغازين، ميانه و واپسين زندگي‌اش تقسيم بندي و بررسي کرد.


سرگذشت يک اثر ناشناخته


محمدحسن حامدي، مديرمسئول هفته‌نامه تنديس و پژوهشگر مركز پژو هشي هنر هاي اسلامي ايراني آفرينش ، ديگر سخنران اين همايش بود که در مقاله‌اي با عنوان «سرگذشت شگفت‌انگيز يک اثر» پژوهشي را پيرامون يکي از آثار کمال‌الملک که تاکنون شناخته نشده است، ارائه کرد.



وي در اين پژوهش، اثري از کمال‌الملک را که در سال 1900 ميلادي در فرانسه خلق شده و تصوير "دربان" محل اقامت او در پاريس است ، در ميان اشيايي که از ابوالحسن‌خان صديقي شاگرد کمال‌الملک يافت شده و بدون امضا بوده شناسايي کرده است.


حامدي اين اثر را که متعلق به 112 سال پيش است و گويا کمال‌الملک خود آن‌را به شاگرد خاصش(ابوالحسن خان صديقي هديه داده، با يافتن آن در تصاوير شيشه عکس‌هاي نويافته که چندي پيش در ميراث مجموعه ابوالحسن‌خان صديقي يافت شده بود و به مناسبت گشايش نمايشگاه دايمي كمال الملك در كتابخانه وموزه ملي ملک به نمايش گذاشته شد، و همچنين با قراين تاريخي و تحليلي متعدد شناسايي کرده است.


آغداشلو و همه ضدونقيض‌هاي کمال‌الملک


آيدين آغداشلو، مدرس تاريخ هنر و نقاش پبشکسوت، واپسين سخنران اين نشست علمي پژوهشي بود. وي به بررسي شخصيت کمال‌الملک با همه ضد و نقيض‌هايي که درباره او وجود دارد پرداخت و گفت: کمال‌الملک آن‌طور که معروف است در سال 1264 قمري يعني در سال به سلطنت رسيدن ناصرالدين‌شاه به دنيا مي‌آيد و چون مرگش به تاريخ شمسي ذکر شده، احتمالا با يک محاسبه ساده 93 ساله بودن به‌هنگام مرگ، درست است. همه مي‌دانند که او زندگي پر فراز و نشيبي داشته و دوره‌هاي مختلف سياسي اجتماعي ايران را تجربه کرده است.



وي ادامه داد: همه اين‌ها از او مهم‌ترين نقاش اساطيري ايران را بعد از کمال‌الدين بهزاد ساخته و پرداخته است. درباره زندگي بهزاد بسياري مسائل را نمي‌دانيم؛ اگرچه او نخستين نقاشي است که درباره‌اش چيزهايي مي‌دانيم. ولي کمال‌‌الملک نسبتا هم‌عصر ماست و ما مي‌توانيم درباره ويژگي‌هاي اين شخصيت و زندگي‌اش جستجو کنيم.



اين مدرس و پژهشگر هنر افزود: کمال‌الملک يک شخصيت کاريزماتيک و بسيار جذاب است؛ البته اگر دقت کنيم، او در طول عمرش زندگي يکساني نداشته و يکسان هم فکر نکرده است. فراز و نشيب‌ها و عدم توفيق‌هايي هم داشته است. در باب آثارش همان‌طور که اشاره شد ما با يک مجموعه مناقشه‌برانگيز و يک حضور مناقشه‌برانگيز مواجهيم.


برخورد احساساتي با کمال‌الملک


وي با اشاره به آن‌چه برخي خيانت کمال‌الملک به نقاشي ايران مي‌خوانند، اظهار داشت: من در اين سال‌ها سعي کرده‌ام اين ديدگاه را تصحيح کنم و در مقالات متعددي اشاره کرده‌ام که اين حرف بي‌پايه‌اي است و اين برخوردي احساساتي است و اتفاقا اگر ما بتوانيم درباره يک نقاش کاريزماتيک، بدون احساساتي شدن نظر دهيم کار صائبي کرده‌ايم.



آغداشلو ادامه داد: سوال هميشگي اين است که او کيست و چرا تا اين حد مشهور است. جستجوي ريشه‌هاي اين اهميت يکي از دغدغه‌هاست؛ ولي آيا ما مي‌توانيم او را در چهارچوبي قراردهيم و حکم صادر کنيم؟ بايد اين مسير طولاني پر فراز و فرود دوران او را تعقيب کرد، از وقتي‌که پسر جواني است و در يک خانواده هنرمند تراز اول کاشان به دنيا آمده و از جواني کشف مي‌شود و اهميت مي‌يابد. اين کار سختي است که کسي طاقت بياورد از جواني مشهور و مهم باشد و بتواند چنين وزني را بر دوشش به‌درستي حمل کند.


وقار، مهم‌ترين مشخصه يک اسطوره


اين نقاش يادآور شد: کمال‌الملک کسي بود که اين بار عظيم و سنگين و فشار شهرت را با وقار و قدرت، و با کار مداوم، حمل کرد. اگر بخواهم به عنوان يک نقاش وجوه امتياز او را برشمرم، اين را مهم‌ترين امتياز او خواهم دانست. او در حدودي که برايش مقدور بود سر فرو نمي‌آورد و توانست از چنبره‌هاي مختلف بگذرد و دوره‌هاي گوناگون را تجربه کند و سلامت بماند. اگر غير از اين بود هرگز اين مقام اساطيري را به‌دست نمي‌آورد.



وي تصريح کرد: مقام اسطوره‌اي هنرمندي چون او بر اين مبنا تنيده و ساخته نمي‌شود که زندگي‌اش بي‌خطا بوده است. اما او با حوصله و متانت راه خود را طي کرد و وقار عمده‌ترين صفتي است که درباره کمال‌الملک هميشه در ذهن من تکرار مي‌شود.


تمايل به عينيت در تاريخ نقاشي ايران


اين مدرس دانشگاه افزود: از زاويه ديگر هنر نقاشي يا نگارگري ايران در طول قرون هميشه هنري بوده که در وجه خيال عمل مي‌کرده است. اين جهان خيالي به نحو بسيار ضد و نقيضي، نوعي وعده را نيز در باطن خود داشته؛ و آن اين‌که نقاش هنرمند کسي است که بتواند عين واقعيت نقاشي کند. با وجود اين که بزرگ‌ترين هنرمندان طول تاريخ ايران عين واقعيت نقاشي نمي‌کرده‌اند و اين مسير دنيال نمي‌شده، ولي اين همواره يک وعده ضمني بوده و در ادبيات و هنر، هميشه اين وعده را مي‌بينيد.



آغداشلو همچنين گفت: کمال‌الملک اين وعده را وفا مي‌کند. اما نه ناگهاني، بلکه در روندي طولاني. واقعيت اين است که نمي‌توان درباره کمال‌الملک صحبت کرد بدون اين‌که درباره تاريخ دوران او و ظهور و ورود مدرنيته در طول مدتي نسبتا طولاني، و تاخيري بودن تاثيرات مدرنيته در ايران صحبت کنيم. بدون اين بررسي، ما نمي‌توانيم جايگاه او، رنج او، سعي او و مکان حقيقي او را بازبيني کنيم.


ظهور مدرنيته و فروپاشي سنت‌ها


اين نقاش ادامه داد: مدرنيته نه تنها به ايران که به بسياري ديگر از نقاط دنيا مي‌رود و پس از انقلاب صنعتي منتشر مي‌شود. شايد ما با تاخير، مدرنيته و مظاهر آن‌را دريافت کرده‌ايم، از راه‌آهن گرفته تا نيروگاه برق و نساجي. پيش از ما کساني که در تاريخ هنرهاي مشرق‌زمين کار کرده‌اند، نمونه‌هاي عالي ارائه داده‌اند. مکتب کمپاني هند بسيار پيش‌تر از مشاهده نمودهاي مدرنيته در نقاشي ايران شروع مي‌شود؛ پس اين واقع‌گرايي در نقاشي هند پيش از کمال‌الملک وجود دارد. در نقاط ديگر مانند مصر و عثماني هم مدرنيته زودتر بساط خود را مي‌گستراند.



وي اظهار داشت: بنابراين نمي‌توان اين جريان‌ها را از هم جدا کرد و کمال‌الملک را در جاي ديگري قرار داد و کار او را بررسي کرد. او زاده دوران خود است و به بستر تاريخي خاص خود تعلق دارد؛ با اين‌حال کمال‌الملک نشانه‌اي است از پديدآمدن نوع جديدي از تفکر و فرهنگ در ايران.

ضربه‌هاي مدرنيته


اين مدرس هنر همچنين گفت: درباره مدرنيته و نفوذش در ايران از خيلي پيش‌تر از قرن 13 قمري مي‌توان شواهدي آورد. اما پيش از ورود به اين بحث‌ها يک نکته واضح است و آن اين‌که مهم‌ترين تاثير مدرنيته در ايران، اين است که فرهنگ موجود مستقر را طوري درهم مي‌کوبد که آن‌را دچار پراکندگي و انشقاق مي‌کند.



آغداشلو خاطرنشان کرد: چرا وقتي درباره سير تکامل نقاشي ايراني صحبت مي کنيم، دو مکتب زند و قاجار را نوع ديگري قضاوت مي‌کنيم؟ چون اگرچه اين مکاتب نيز به نوعي به فرهنگ غرب متصل هستند، ولي ضربه آن‌ها چندان شديد نيست که اين پراکندگي را ايجاد کند. ولي در انقلاب مشروطيت و کمي پيش از آن، اين ضربه وارد شد. در زمان ناصر‌الدين شاه ما اولين نشانه‌هاي اين ضربه را مي‌بينيم.



وي افزود: عدالتخواهي بخش سياسي اين ضربه است و تقاضاي تاسيس مجلس شوراي ملي بخش ديگري از اين ضربه. اين انشقاق نکته بسيار مهمي در اين بحث است؛ زيرا طوري پراکندگي ايجاد مي‌کند که ناچار هنر سنتي به گوشه‌اي رانده مي‌شود و احتياج به محافظت پيدا مي‌کند.



اين مدرس تاريخ هنر گفت: پيش از آن نقاشان آن‌طور که بايد نقاشي مي‌کنند و از سوي نخبگان که مخاطبان نقاشي بودند، پذيرفته مي‌شوند، زيرا در آن زمان نقاشي يعني همين. ولي کمال‌الملک در بخشي قرار مي‌گيرد که جزء پتک اصلي اين ضربه است و اين تکه‌ها را مجزا مي‌کند. اگر نگارگري دوباره به وجود مي‌آيد، «سعي» مي‌شود سلسله‌اي حفظ شود؛ زيرا بايد حفظ شود و هويت گمشده‌ ما را محافظت کند.



وي ادامه داد: اما بخش ديگري که به کناري افتاده، بخشي است که نمايانگر واقعه‌اي است که اتفاق افتاده و مردم از آن راضي نيستند. درست است که نقاشي رسمي ايران، از زمان احمدشاه تا زمان رضاشاه و حتي در دوره‌اي که من هنرجو بودم، نقاشي کمال‌الملک و شاگردان اوست؛ اما کمال‌الملک در اين ميان قصوري نکرده. او به بخشي تعلق يافته که آن بخش، خاري در گلو شده است.


آغداشلو اظهار داشت: پيش از کمال‌الملک نيز بسياري به فرنگ رفتند و فرستادن هنرجو به آن سو سنت هميشه ما بوده است؛ چون ما بوده‌ايم که مي‌خواسته‌ايم بياموزيم. کمال‌الملک تنها در روند تکميلي بدنه کار کرده است. بسياري از نقاشان هم‌دوره او از روي عکس کار مي‌کرده‌اند - براي نمونه مصورالممالک - و همه وفاداري خود را به عکاسي و واقع‌گرايي – که اساسا از جاي ديگري آمده است - نشان مي‌دهند. ولي کمال‌الملک به اين دليل بيش از اين ديگران متهم مي‌شود چرا که موفق‌ترين آن‌هاست، و آيينه تمام‌نمايي است که ما دوست نداريم تصوير غربي شدن خود را در آن ببينيم.

آينه شکستن  و جفا به کمال‌الملک


وي تاکيد کرد: ما به‌طور مداوم آيينه تابناکي را مي‌شکنيم که دوران متغيري را در خود نشان مي‌دهد که بعدها مورد غيظ قرارگرفت. همان‌طور که همگان مي‌گويند ناصر‌الدين‌شاه نالايق بود. ما احساساتي هستيم و اين احساساتي بودن، چيز شريفي است؛ ولي درباره کمال‌الملک اين بحث به يک جفا تبديل مي‌شود. چه زيباست هر کسي گوشه‌اي از وي را که مظهر يک دوران، يک چالش و يک تحول در سرزمين مان است را بررسي کند.



در پايان اين مراسم، بخش‌هايي از فيلم «کمال‌الملک» علي حاتمي پخش شد و حاضران پس از پذيرايي، به بازديد از نمايشگاه «چشم‌انداز آثار کمال‌الملک» و نمايشگاه دايمي آثار او دعوت شدند.

نظر شما