شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۹:۲۰
کد خبر: ۵۴۸۰۸
|
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۰:۵۵
سخنراني مشهور شهيد مرتضي مطهري درباره فلسطين و مبارزه عليه رژيم اشغالگر که منجر به بازداشت وي توسط ساواک شد، داراي نکاتي است که براي هميشه اين سرزمين و مردمش تازگي دارد.

به گزارش «شهر»، استاد شهيد مرتضي مطهري پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در يک روز عاشورا اين سخنراني را ايراد کردند و پس از آن، توسط نيروهاي ساواک دستگير شدند.

متن اين سخنراني، که در آن مقطع زماني، بسيار تکان‌دهنده بود، به شرح زير است:

«اگر مي‏ خواهيم به خودمان ارزش بدهيم، اگر مي‏ خواهيم قيمت پيدا کنيم، اگر مي‏ خواهيم نزد خدا و پيغمبر خدا محترم باشيم، در نزد ملل جهان محترم باشيم، بايد اين اصل را زنده کنيم. اگر پيغمبر اسلام زنده مي‏ بود، امروز چه مي‏ کرد؟ درباره چه مساله ‏اي مي‏ انديشيد؟ والله و بالله قسم مي‏ خورم که پيغمبر اکرم در قبر مقدسش امروز از يهود مي‏ لرزد. اين يک مساله دو دوتا چهارتاست. اگر کسي نگويد، گناه کرده است. من اگر نگويم والله مرتکب گناه شده ‏ام. هر خطيب و واعظي اگر نگويد، مرتکب گناه شده است.

گذشته از جنبه اسلامي، فلسطين چه تاريخچه‏ اي دارد؟ قضيه فلسطين مربوط به دولتي از دولتهاي اسلامي هم نيست، مربوط به يک ملت است، ملتي که او را به زور از خانه ‏اش بيرون کرده ‏اند. تاريخچه فلسطين چيست؟ مدعي هستند که در سه هزار سال پيش دو نفر از ما (داود و سليمان) براي مدت موقتي در آنجا سلطنت کرده ‏اند. تاريخ را بخوانيد، در تمام اين مدت دو سه هزار ساله، کي بوده است که سرزمين فلسطين به يهود تعلق داشته است؟ کي بوده است که بيشتر سرزمين فلسطين مال ملت‏ يهود باشد؟ آيا بيشتر سرزمين فلسطين از آن ملت‏ يهود است؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود.

روزي که مسلمين فلسطين را فتح کردند، فلسطين در اختيار مسيحيها بود؛ نه در اختيار يهوديها. و اتفاقا مسيحيها که با مسلمين صلح کردند، يکي از مواردي که در صلحنامه گنجاندند اين بود که شما يهود را در اينجا راه ندهيد. گفتند: ما با شما زندگي مي‏ کنيم ولي با يهود زندگي نمي‏ کنيم. چطور شد که يک دفعه نام وطن يهودي به خود گرفت؟ يکي از قضايايي که کارنامه قرن ما را تاريک مي‏ کند (اين قرني که به دروغ نام حقوق بشر، نام آزادي، نام انسانيت ‏بر آن گذاشته‏ اند) همين قضيه است.

يهودي هاي دنيا بعد از اين که از ملتهاي غير مسلمان زجر و شکنجه و آزار مي ‏بينند (در روسيه، آلمان و بسياري از نقاط دنيا)، بزرگانشان مي‏ نشينند مي‏ گويند تا وقتي که ما در  اطراف دنيا متفرق هستيم، در هر جا اقليتي هستيم، سرنوشت ما همين است. ما بايد مرکزي را انتخاب کنيم و  همه‏ مان آنجا جمع شويم، اتباع مذهب يهود آنجا جمع شوند. اول هم جايي را که فکر نمي‏ کنند، فلسطين است، جاهاي ديگر را فکر مي ‏کنند. بعد، جنگ بين‌الملل اول پيش مي‏ آيد. (البته من خلاصه ‏اش را عرض مي ‏کنم. مي‏ توانيد کتابهايي را که در اين زمينه نوشته شده است ‏بخوانيد.) متفقين با عثمانيها مي‏ جنگند. (من نمي‏ خواهم از عثمانيها دفاع کنم ولي هر چه بود، حکومت واحدي بود، اگر ظالم هم بود، بالاخره واحد بود.) اعراب ساده‌لوح که از حکومت عثماني به ستوه آمده بودند تحريک متفقين را پذيرفتند. از داخل، عليه حکومت عثماني جنگيدند به وعده اينکه به خود آنها در مقابل عثمانيها استقلال بدهند. انگليسها به اينها قول قطعي دادند که ما به شما استقلال مي ‏دهيم به شرط اينکه به نفع ما با عثمانيها بجنگيد. اين بيچاره ‏ها جنگيدند. در خلالي که اين بدبختهاي نادان ناآگاه داشتند با دولت تا حدودي اسلامي خودشان مي‏ جنگيدند، انگلستان قول و قرار خودش را با حزب صهيونيسم -که تازه تشکيل شده بود- محکم کرد که فلسطين را به شما مي‏ دهيم در قلب کشورهاي اسلامي.

جامعه ملل به وجود مي‏ آيد (عدالت را ببينيد!) و تصويب مي‏ کند که در دنيا ملتهايي هستند (مخصوصا ملتهايي که از عثماني جدا شده ‏اند) که چون رشد ندارند، ما بايد برايشان سرپرست معين کنيم تا اينها را اداره کنند. در واقع مي ‏خواستند ارثيه عثمانيها را تقسيم کنند. قسمتي از آنها را دادند به فرانسه، قسمتي را دادند به انگلستان و ... از جمله جاهايي که انگلستان گرفت فلسطين بود. گفت من قيم و سرپرست‏ شما هستم، رسما شد کفيل. بعد به صهيونيستها وعده داد (وعده معروف بالفور) که من اينجا را به شما مي‏ سپارم.

«صهيونيستها» يعني يهودياني که دهها قرن بود که در گوشه‏ هاي ديگر دنيا زندگي مي‏ کردند و از نژادهاي ديگر بودند. من خودم فکر مي‏ کردم که يهوديان موجود، همه از نسل اسرائيلند. حالا مي‏ بينم تاريخ تشکيک مي ‏کند، مي‏ گويد اين حرف دروغ است. بسياري از يهوديها اصلا از نسل اسرائيل نيستند، جامع مشترکشان فقط مذهب است و بس. حتي نژادشان هم خالص نمانده است. يهودياني که در اطراف و اکناف دنيا زندگي مي‏ کردند، فقط به دليل اينکه فرنگي ها به اينها زجر داده‏ اند و اينها دنبال نقطه‏ اي مي‏ گردند که آنجا جمع شوند، و به دليل اينکه مردم خيانت پيشه‏ اي هستند، و به دليل اينکه کتاب مقدسشان به آنها اجازه داده که اگر به سرزميني رفتيد، رحم نبايد در شما وجود داشته باشد و از هيچ وسيله ‏اي براي پيشبرد هدفتان امتناع نکنيد، بعد که انگلستان وسيله مهاجرتشان را فراهم کرد، به اين سرزمين مهاجرت کردند و زمينها را خريدند؛ در حالي که يهودي بومي در فلسطين بيش از پنجاه هزار نفر نيست که الآن هم آن بيچاره‏ ها در بدبختي فوق‌العاده‏اي زندگي مي‏ کنند، يعني يهوديان اروپايي و آمريکايي که آمدند، از جمله بدبختي هايي که به وجود آورده‏ اند اين است که سربار يهوديان اصيلي هستند که حق دارند در آنجا زندگي کنند.

يک عده روشنفکر در ميان اعراب بود، قيام کردند، انقلاب کردند. اينها را کشتند، اعدام کردند، به دار کشيدند. مرتب يهوديها را فرستادند. همينکه عده زياد شد، اسلحه زيادي هم در ميانشان پخش کردند. بعد اينها افتادند به جان مسلمانان بومي، کشتند و زدند و بعد هم آواره کردند. پشت‏ سر يکديگر، از کشورهاي اروپايي مهاجرت مي‏ شد. آمدند و آمدند. اين يهودياني که شما امروز اسمشان را مي‏ شنويد: موشه‏ دايان، زلي اشکول، گلدا ماير، زهرمار! آخر ببينيد اينها از کجاي دنيا آمده ‏اند؟! مدعي هستند که اين سرزمين، سرزمين ماست.

امروز در حدود سه ميليون نفر مسلمان، آواره از خانه و زندگي‏شان هستند. هدف مگر تنها همين است که يک دولت کوچک در آنجا تشکيل شود؟ خيلي اشتباه کرده ‏ايد، خيلي همه اشتباه مي‏ کنيم. او مي‏ داند که يک دولت کوچک، بالاخره نمي‏ تواند آنجا زندگي کند، يک اسرائيل بزرگ که دامنه‏ اش از اين طرف شايد تا ايران خودمان هم کشيده شود. به قول عبد‌الرحمن فرامرزي اين اسرائيلي که من مي ‏شناسم، فردا ادعاي شيراز را هم مي‌کند، مي‏گويد شاعرهاي خود شما هميشه در اشعارشان اسم شيراز را گذاشته ‏اند ملک سليمان! هر چه بگويي آقا! آن تشبيه است، مي ‏گويد سند از اين بهتر مي ‏خواهيد؟! مگر ادعاي خيبر را که نزديک مدينه است، ندارند؟ مگر روزولت ‏به پادشاه وقت عربستان سعودي پيشنهاد نداد که شما بياييد اين شهر را به اينها بفروشيد؟ مگر  اينها ادعاي عراق و سرزمينهاي مقدس شما را ندارند؟

والله و بالله ما در برابر اين قضيه مسئوليم. به خدا قسم مسئوليت داريم. به خدا قسم ما غافل هستيم. والله قضيه ‏اي که دل پيغمبر اکرم را امروز خون کرده است، اين قضيه است. داستاني که دل حسين بن علي را خون کرده، اين قضيه است. اگر مي‏ خواهيم به خودمان ارزش بدهيم، اگر مي‏ خواهيم به عزاداري حسين بن علي ارزش بدهيم، بايد فکر کنيم که اگر حسين بن علي امروز بود و خودش مي‏ گفت‏ براي من عزاداري کنيد، مي‌گفت چه شعاري بدهيد؟ آيا مي‏گفت ‏بخوانيد: «نوجوان اکبر من» يا مي ‏گفت‏ بگوييد: «زينب مضطر ما الوداع، الوداع‏»؟

اگر حسين بن علي بود مي‏ گفت: اگر مي‏ خواهي براي من عزاداري کني، براي من سينه و زنجير بزني، شعار امروز تو بايد فلسطين باشد. شمر امروز موشه ‏دايان (نخست وزير وقت اسرائيل) است. شمر هزار و سيصد سال پيش مرد، شمر امروز را بشناس. امروز بايد در و ديوار اين شهر با شعار فلسطين تکان مي‏ خورد. مرتب دروغ در مغز ما کردند که اين يک مساله داخلي است، مربوط به عرب و اسرائيل است. باز به قول عبدالرحمن فرامرزي اگر مربوط به اينهاست و مذهبي نيست، چرا يهوديان ديگر دنيا مرتب براي اينها پول مي ‏فرستند؟

ما چه جوابي در مقابل اسلام و پيغمبر خدا داريم؟ آيا چند روز پيش در روزنامه نخوانديد که در سال گذشته يهوديان ساير نقاط دنيا، نه يهودياني که فعلا شناسنامه اسرائيلي دارند، پانصد ميليون دلار براي اينها فرستادند که با اين پولها فانتوم بخرند و بر سرمسلمانان بمب بريزند؟ شنيده ‏ام يهوديان ايران خودمان در سال گذشته معادل پول دو فانتوم فرستادند. سي و شش ميليون دلار پول از يهوديان ايران خودمان براي آنها به عنوان کمک رفت. و من آن يهوديها را به عنوان اينکه يهودي هستند ملامت نمي‏ کنم، ما خودمان را بايد ملامت کنيم. او به هم کيشش کمک کرده است، با کمال افتخار پول مي ‏فرستد، رسيدش هم از موشه ‏دايان مي ‏آيد و آن را در بازار هم نشان مي‏ دهد، مي‏ گويد بيا رسيدش را ببين. مگر همين دو سه شب پيش ننوشتند (من بريده ‏اش را از «اطلاعات‏» دارم) که الآن فقط يهوديان مقيم امريکا روزي يک ميليون دلار به اسرائيل کمک مي ‏کنند؟! آنوقت تلاش ما مسلمين در اين زمينه چه بوده است؟

به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانيم، خودمان را شيعه علي بن ابيطالب بخوانيم. اصلا من بايد بگويم بعد از اين، داستاني را که ما از علي بن ابيطالب نقل مي‏ کنيم، حرام است که ديگر در منابر نقل کنيم که روزي علي بن ابيطالب شنيد دشمن به کشور اسلامي حمله کرده است: «و هذا اخو غامد و قد وردت خيله الانبار». بعد فرمود: شنيده ‏ام زينت ‏يک زن مسلمان را يا زني که در حمايت مسلمانان است گرفته ‏اند، شنيده‏ ام دشمن سرزمين مسلمين را غارت کرده است، مردانشان را کشته يا اسير کرده است، متعرض زنان آنها شده است، زيورها را از گوش و دست زنها جدا کرده است. بعد همين علي بن ابيطالب- که ما اظهار تشيع او را مي‏ کنيم و نسبت ‏به او حساسيت هاي بي معني و دروغين نشان مي‏ دهيم- گفت: «فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندي جديرا»(نهج البلاغه خطبه ي 27) اگر يک مرد مسلمان با شنيدن اين خبر دق کند و بميرد، سزاوار است و مورد ملامت نيست.

آيا ما وظيفه نداريم که کمک مالي به آنها بکنيم؟ آيا اينها مسلمان نيستند، عزيزان ندارند؟ آيا اينها براي حق مشروع بشري قيام نمي‏ کنند؟ کيست که امروز منکر شود که فلسطينيهاي آواره حق بازگشت ‏به وطن خود را ندارند؟ من در سفر مکه بعضي از اينها را ديدم، يک جوانهايي! فقط مي‏ گفتند: «دماء الشهداء» ما اميدمان فقط به خون شهدايمان است. افرادي در ميان آنها هستند که والله براي لباسشان محتاجند و برهنه مي ‏جنگند.

اگر هفتصد ميليون جمعيت مسلمان دنيا، هر فرد روزي يک ريال بدهد، در سال نزديک به سيصد ميليارد دلار مي‏ شود. اگر فقط مردم ايران - که بيست و پنج ميليون نفر هستيم و نود و هشت درصد ما مسلمان است- هر فرد روزي يک ريال به فلسطينيها کمک کند، در سال حدود نود ميليون تومان مي ‏شود. اگر يک عشر مسلمانان هم هر کس روزي يک ريال کمک کند، در سال نه ميليون تومان مي‏ شود.

فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم (نساء/95). الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم (توبه/20). به وسيله مال که مي‏ توانيم کمک کنيم. والله اين انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولين سؤالي که بعد از مردن از ما مي ‏کنند همين است که در زمينه همبستگي اسلامي چه کرديد؟ پيغمبر فرمود: «من سمع مسلما ينادي يا للمسلمين فلم يحبه فليس بمسلم‏» (اصول کافي،ج 2/ص164(به جاي مسلما، رجلا آمده است) هر کس بشنود صداي مسلماني را که فرياد مي‏ کند: «ياللمسلمين‏» مسلمانان به فرياد من برسيد، و او را کمک نکند، ديگر مسلمان نيست، من او را مسلمان نمي‏ دانم.

چه مانعي دارد ما براي اينها حساب باز کنيم؟ چه مانعى دارد مقدار کمى از درآمد خودمان را اختصاص به اينها بدهيم؟ چرا يهوديان دنيا حتى يهوديان ايران کمک بکنند و ملتهاى ديگر آنها را تحسين کنند، بارک الله بگويند، ملت بيدار بگويند، ولى ما نکنيم؟ مردم بيدار آن مردمى هستند که فرصت‌شناس باشند، دردشناس باشند، حقايق شناس باشند.

من وظيفه خودم را عمل کردم. وظيفه من فقط گفتن بود و خدا مى‌داند جز تحت فشار وجدان و وظيفه خودم چيز ديگرى نبود. اين کمک مالي را وظيفه شما مي‏ دانم، و وظيفه خودم و هر خطيب و واعظي مي‏ دانم که اين را بگويد، من بر هر خطيب و واعظي واجب مي‏ دانم که چنين حرفي را بزند. مراجع تقليد بزرگي مثل آيت‌الله حکيم و ديگران رسما فتوا داده ‏اند که کسي که در آنجا کشته مي‏ شود، اگر نماز هم نخواند شهيد در راه خداست.

 

پس بياييم به خودمان ارزش بدهيم، به کار و فکر خودمان ارزش بدهيم، به کتابهاي خودمان ارزش بدهيم، به پولهاي خودمان ارزش بدهيم، خودمان را در ميان ملل دنيا آبرومند کنيم. علت اينکه دولتهاي بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمي‏ انديشند، اين است که معتقدند مسلمان غيرت ندارد. آمريکا را فقط همين يکي جري کرده است، مي‏ گويد مسلمان جماعت غيرت ندارد. همبستگي و همدردي ندارد. مي‏گويد يهودي که براي پول مي‏ ميرد، جز پول چيزي را نمي‏ شناسد، خدايش پول است، زندگي ‏اش پول است، حيات و مماتش پول است، به يک چنين مساله حساسي که مي ‏رسد روزي يک ميليون دلار به هم کيشانش کمک مي‏ کند ولي هفتصد ميليون مسلمان دنيا کوچکترين کمکي به همکيش خود نمي ‏کنند.

 

نظر شما