به گزارش خبرنگار اجتماعي «شهر»، همين يک سال پيش بود که کوچه به کوچه براي پيدا کردن خانه روياهايشان از اين بنگاه به آن بنگاه ميرفتند و با هزار اميد و آرزو وسايل آن را چيدند. اما حالا در کمتر از يک سال خانه روياهايش پوچ و دل تنگ خانه کودکي است. چند روزي ست که زوج جوان به اين نتيجه رسيدند که به جاي اينکه نگران تمديد قرارداد خانهشان باشند قرارداد زندگي شان را خاتمه دهند.
در دهه اخير رشد طلاق در جامعه با افزايش قابل توجهي روبه رو بوده است. نکتهاي که در آمارهاي طلاق کشور جاي توجه ويژه دارد. نسبت عمر ازدواجهاي سالهاي اخير با طلاق است.
تعداد طلاق هاي ثبت شده در سال 1390 بر حسب طول زندگي
طول مدت ازدواج | 1390 | |
جمع | 142841 | |
كمتر از 1 سال | 19730 | |
1-2 | 17091 | |
2-3 | 13761 | |
3-4 | 11763 | |
4-5 | 9339 | |
5-6 | 8140 | |
6-7 | 7292 | |
7-8 | 6068 | |
8-9 | 5480 | |
9-10 | 4726 |
با نگاهي به وضعيت آمار تعداد طلاقهاي ثبت شده برحسب طول مدت ازدواج طي سالهاي 1385 تا 1390 مشاهده ميشود كه بيشترين رقم ثبت طلاق مربوط به ازدواجهايي است كه طول زندگي مشترك آنها كمتر از يك سال بوده است كه اين رقم بالغ بر حدود 15331 واقعه در سال 1385 و 19730 واقعه در سال 1390 است.
تعداد و درصد طلاق هاي ثبت شده با طول زندگي كمتر از 5 سال
طول مدت ازدواج | 1385 | 1386 | 1387 | 1388 | 1389 | 1390 |
جمع | 94039 | 99852 | 110510 | 125747 | 137200 | 142841 |
كمتر از 5 سال | 51646 54 درصد |
54660 54درصد |
59888 54 درصد |
66733 53درصد |
70200 51درصد |
71684 50درصد |
همچنين اين آمار گوياي اين واقعيت است كه حدود نيمي از طلاقهاي به ثبت رسيده مربوط به ازدواجهايي است كه طول زندگي مشترك كمتر از 5 سال بوده و با افزايش طول سالهاي زندگي اين رقم كاهش يافته است.
در سالهاي اخير اعتياد، ناکامي جنسي و مشکلات اقتصادي از جمله بيکاري، عوامل اصلي موثر در ميزان طلاق عنوان شده اند. اما با دقيق شدن در آمار طلاق در 5 سال گذشته بايد حساب ويژهاي براي انتخابهاي غلط و عدم تواناييهاي فردي در زندگي زناشويي قائل شد. اين آمارها نشانگر وجود اشکالاتي در مکانيزم همسريابي، ناآشنايي با مهارتهاي زندگي و عدم تناسب ميان سطح انتظارات زوجين است.
کاهش عمر زندگي مشترک به 6 ماه
سخنگوي کميسيون قضايي و حقوقي مجلس با اشاره به آمار بالاي طلاق در کشورمان ميگويد: در سالهاي اخير عمر متوسط زندگي مشترک برخي از زوجين به کمتر از 6 ماه رسيده است و اين موضوع يک هشدار جدي براي مسئولان است که بايد شوکي جدي به مسئولان وارد شود تا يک اقدام عملي در اين رابطه انجام دهند چرا که با برگزاري همايش، جلسه و سخنراني مشکلات خانوادهها و رشد نرخ طلاق حل نميشود.
در آرزوي ازدواج سنتي
عدم تفاهم اخلاقي از علل شايع طلاق به ويژه در ساليان آغاز زندگي مشترک است که بيش از همه به تغيير شيوههاي همسرگزيني مربوط ميشود. در جامعهي سنتي همسرگزيني توسط والدين انجام ميشد و گزينشها غالباً از درون طايفه و محله بود. «دختران همسايه» غالباً از نظر طبقهي اجتماعي در وضع مشابهي با داماد بودند؛ بعلاوه ارتباطات گستردهي محلي شناخت قبلي را افزايش ميداد.
اما امروزه انتخاب همسر، توسط دختر و پسر امتيازات گذشته را به همراه ندارد و آن دو نيز در شرايطي يکديگر را براي زندگي انتخاب ميکنند که اسير احساساتاند و کمتر به همساني فرهنگي و اجتماعي ميانديشند.
کاهش آستانه صبر و سازش
باوجود آن که مشکلات اقتصادي در جوامع گذشته، بيش از امروز بود؛ اما موارد کمتري از طلاق به دليل موانع اقتصادي، گزارش ميشد.
به نظر ميرسد روحيه صبر و سازشپذيري با مشکلات، در خانواده کنوني، به شدت در حال کاهش است و جامعه نيز کمتر از گذشته، زوجين را به تحمل مشکلات فرا ميخوانند.
دانستن اين که چه موقع، چرا و چگونه از همسرتان معذرت خواهي کنيد و نيز برخورداري از تواناييهايي چون شکيبايي، بردباري و مدارا کردن در هنگام عصبانيت، احتياج به مهارتهاي هيجاني پيشرفته و سطح بالايي چون همدلي، کنترل خود و درک عميق نيازها و احساسات ديگران دارد.
رشد نيافتگي زوجين
در گذشته از آنجا که انتظار بود دختران و پسران در اوايل نوجواني و جواني ازدواج کنند، خانواده خود را موظف به ارتقاي سطح مهارتهاي آنان ميدانست بهگونهاي که دختر 15 ساله تا حدّ نسبتاً مناسبي با مهارتهاي زناشويي و ارتباطي آشنا بود؛ اما به دليل آن که دختران امروز در چنين سالياني مناسب براي زناشويي تشخيص داده نميشوند و به اين دليل است که خانوادهها نسبت به مهارتافزايي آنان اهمال ميکنند.
والدين در تربيت فرزندان ناتوانند
از سوي ديگر، در جوامع سنتي سهم عمدهي آموزشهاي خانوادگي بر عهدة خانواده بود و دختران و پسران بخشي از اين مهارتها را از رفتار عملي والدين و بخشي را از آموزشهاي چهره به چهره فرا ميگرفتند.
در جامعهي کنوني روشهاي سنتي، رنگ باخته است بدون آن که جايگزين بهتري براي آن در نظر گرفته شود.
پس ميتوان انتظار داشت که پدر و مادر در خانوادهي کنوني، اگر هم بخواهند، نميتوانند نقش مهمي در مهارتآموزيهاي فرزندان ايفا کنند چون خود توشه چنداني براي اين مهم فراهم نکردهاند.
ملاحظهي عوامل فوق به وضوح نشان ميدهد که هر يک به گونهاي، معلول تغيير ساختارها و نظام ارزشياند.
کمتوجهي به مهارتهاي زندگي
موفقيت يک زندگي در گرو برخورداري از مهارتهاي خانوادگي از جمله مهارت مواجهه با بحرانهاي اقتصادي، استرسهاي عصبي و ناکاميهاست. امروزه خانواده مسئوليت خود را تا حدود زيادي به نهادهاي تربيتي رقيب مانند مدرسه سپرده است اين درحالي است که در نظام پرورشي موجود نيز درس زندگي و مهارتهاي زندگي، جاي چنداني ندارد.
اصلاح نظام تربيت
فرزندان ما در فهم خانوادهگرايانه، تمايلات خانوادهگرايانه و به کارگيري رفتارهاي خانوادهگرايانه به بلوغ نرسيدهاند و در اين جهت، هم خانواده و هم نهادهاي تربيتي از انجام مسئوليت خود طفره ميروند.
نظام تربيت رسمي و غيررسمي ميتواند با حمايت از ارزشهاي خانواده، با گره زدن مفاهيم اسلامي به خانواده، در تغيير نگاه به زندگي موثر باشد.