به گزارش خبرنگار شهر، فارغ از سوابق اين اتهام در برخي نوشتهها، اين اتهام موافقان و مخالفاني دارد. همين نيز موجب شده تا همواره مناقشه برانگيز باشد. در اين نوشتار، نظري بر اين مناقشات خواهيم داشت.
دلايل موافقان
مهمترين دليل موافقان، «واقعگرايي» است و نه هيچ سند و مدرک تاييدشده تاريخي. دوستداران ِ وجود رابطه خاص بين مولانا و شمس، بر ضرورت واقعگرايي تاکيد ميکنند؛ ولي اين دوستداران هيچوقت مشخص نميکنند که چرا واقعگرايي، لزوما بايد در جهت تخريب شخصيتها باشد؟ يعني اگر شخصيت معنوي يک فرد تخريب شود، واقعگرايي صورت گرفته؛ ولي اگر، حتي در تحقيقات، مشخص شود که آن فرد، کمالات بيشتري از آنچه پيشتر تصور ميشده، داشته است، اين ديگر واقعگرايي نيست!
با مراجعه به تحقيقات دامنهدار ِ بسيار گستردهاي که درباره رابطه شمس و مولوي منتشر شده و همه آنها، بدون حتي يک استثنا، بر تاثير ِ عظيم شخصيت شمس بر شخصيت مولوي و سلامت اين رابطه تصريح دارند، ميتوان بياساس بودن اين اتهام را اثبات کرد. البته ممکن است دوستداران وجود چنين رابطهاي، نظرات يک خانم نويسنده را که در ادامه به آن خواهيم پرداخت، و وجود تصويري شنيع از مثلا مولوي و شمس در پشت صحنه کنسرت يک خواننده معلومالحال غربي، را ارجح بر ديدگاههاي اساتيدي چون بديعالزمان فروزانفر و جعفر شهيدي بدانند. در اينصورت، بحثي نيست.
ولي معلوم نيست اگر چنين رابطهاي واقعا وجود داشته، چرا مستشرقيني چون ماسينيون و نيکلسون درباره آن سکوت کردهاند؟ احتمالا به منابع غربي دسترسي نداشتهاند و خانم قدس به دليل آشنايي با زبانهاي آلماني و انگليسي، و آن خانم خواننده به دليل حضور در متن تحقيقات گسترده مستشرقين، توانستهاند اين منابع را در اختيار داشته باشند.
دلايل مخالفان
انسانها بنا به رشد معنوي خود، دلمشغوليهاي مختلفي دارند. دلمشغولي يک عارف ِ متدين چون شمس تبريزي، که ميگويد: « "بزرگ مردي بود اين شيخ محمد(يعني ابن عربي) ولي افسوس که در متابعت نبود.»، از جنس دلمشغوليهاي دوستداران ِ وجود چنين روابطي بين شمس و مولانا نيست.
شمس بر ابن عربي خرده ميگيرد که در متابعت حضرت رسول(ص) نيست؛ و موافقان اتهام پيشگفته، او را متهم به چنان روابطي ميکنند. از سوي ديگر، در متن مثنوي و مقالات مولانا نيز ميتوان رديههاي بسيار بر چنين اتهامي يافت.
سرمنشا اتهامات
اين اتهام در طول تاريخ، بارها از سوي افراد مغرض مطرح شده است؛ ولي هيچيک از اين اظهار نظرات، به جريان ِ غالب در روند مولاناشناسي تبديل نشده است. هرچند در ساليان اخير، به لطف يک کتاب، دوباره اين اتهام به بحث روز تبديل شد و اينروزها نيز، هنوز، گاه و بيگاه علم ميشود.
«کيمياخاتون دختر رومي» اثر موريل مائو فروي به ترجمه مهران قاسمي در سال 87 از سوي نشر ثالث منتشر شد. ناشر انگليسي اين کتاب گفته است، کتاب مائو فروي پس از «کيمياگر» پائولو کوئيلو پرفروشترين کتاب اين ناشر بوده است.
ولي اين کتاب، در کشور، مسبوق به سابقه بود: «کيمياخاتون داستاني از شبستان مولانا» اثر سعيده قدس در سال 84 منتشر شده بود و چاپهاي متعدد و متوالياش، نشر ثالث را نيز به فکر انداخته بود که کتابي مشابه منتشر کند؛ بنابراين حتي نام کتاب نشر ثالث يادآور نام کتاب نشر چشمه است: هر دو با «کيمياخاتون» آغاز ميشوند.
اما مقايسه محتواي دو کتاب، رويکرد متفاوت و عالمانهتر ِ نويسنده غيرايرانيِ کتاب نشر ثالث را نسبت به آن عارف ايراني، به نسبت ِ نويسنده ايراني ِ کتاب نشر چشمه، نشان ميدهد!
کتاب نشر چشمه را بايد سرمنشا اغلب ِ گمانهزنيهاي قطعي ِ اينروزها درباره نوع رابطه شمس و مولانا دانست. 21 چاپ اين کتاب، بهترين دليل ِ سود ِ مناسبي است که انتشار آن براي ناشر بههمراه داشته است.
سعيده قدس در 21 تيرماه سال 84، طي مصاحبهاي با خبرگزاري مهر، مدعي تحقيقات دامنهدار در کتابخانه گنجبخش پاکستان و برخي کتابخانههاي ترکيه شد؛ تحقيقاتي که او را به کشف زندگي يک بانوي ايراني (و لابد، در پي آن، رابطه خاص مولوي و شمس تبريزي) رهنمون شده است. ولي خانم قدس هيچ اشارهاي به اين نکرده که چگونه ممکن است اين منابع نامکشوفِ آن کتابخانههاي پاکستاني و ترکيهاي، تا کنون توسط هيچ استاد ايراني ورق زده نشده باشند و محتويات آنها براي کشف رابطه مولوي و شمس، مورد استفاده قرار نگرفته باشد؟
همچنين اشارهاي به مشورت با استادان زبان و ادبيات فارسي و نسخهشناسان خبره براي اطمينان از صحت مندرجات منابع آن کتابخانهها نشده است. گويا با خوشحالي از کشف خود، بلافاصله به اين نتيجه ميرسند که : «بايد چيزي درباره زندگي کيمياخاتون بنويسم و ديگران را هم از زندگي اين بانو مطلع کنم.(برگرفته از متن مصاحبه قدس با خبرگزاري مهر)»
جالب اينجاست که اين کتاب، نه به دليل «توضيح ِ مستند و تاريخي(!)» آن درباره زندگي يک بانوي ايراني و برخورد شمس با او، که بيشتر به اعتبار توضيح رابطه مولوي و شمس، شهرتي پيدا کرد. نويسنده در مصاحبه با مهر، در جايي ميگويد «من به شدت در نوشتن اين کتاب به تاريخ وفادار بودم» و چند جمله بعد، يادآور ميشود «به عشقي که در آن خانه و در آن زمان بوده، پرداختهام و از نظر تاريخي بهرههايي بردهام.» و سرانجام تکليف خواننده خود را مشخص نميکند که تاريخ در اين کتاب رعايت شده يا خير؟!
نقدهاي زيادي بر اين کتاب نوشته شد؛ برخي از منظر نقد علمي و برخي ديگر توسط ارادتمندان ِ مولانا که طرح چنين مسايلي را توهيني شنيع به اين عارف بزرگ ميدانستند؛ ولي واقعيت اين است که نويسنده بهخوبي موفق شد خوانندگان عام را به برداشت خاصي از زندگي مولانا و شمس، منحرف کند. کافي است به متن نوشتههاي اغلب وبلاگهايي که اين کتاب را معرفي کردهاند و نمودار خوانندگان عام آن هستند، مراجعه کنيم.
ناشر اين کتاب نيز با 21 چاپ، خلعت مرصع خود را از انتشار اين کتاب دوخت و بر تن کرد. نشر چشمه کتاب خانم قدس را با جلد شوميز به قيمت دوهزار و 800 تومان در سال 84 منتشر کرده بود؛ حالآنکه اين کتاب نفيس که ارزشش روزبهروز بيشتر براي اين ناشر مشخص ميشد، در جامه مجلل و فاخر گالينگور، و قيمت 6 هزار تومان، در سال 89 به چاپ بيستويکم رسيد.