جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۲:۳۰
کد خبر: ۵۶۳۳۷
|
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۷
گفت‌وگوي تکان‏دهنده شهر با يک کودک کار/
13 سال بيشتر ندارد اما بار سنگيني را بر دوش دارد، بايد بخشي از مخارج خانه و خانواده را تامين کند.

به گزارش خبرنگار اجتماعي شهر، به مناسبت روز جهاني کودک پاي صحبت کودکان کار نشستيم. داوود يا احمد! نمي‌دانست روز کودک چه زماني است و براي چه کسي است؟ او هر شب‌ با پسته، مرغ عشقش که تنها همراه و همکارش در خيابان است در پياده‌رو با يک ترازو و کيف مدرسه ‌اش مي‌نشيند. داوود يا احمد! کودکي 13 ساله است که از 10 سالگي مشغول کار شده است. 


در مدرسه احمدم، سر کار داوود!

او مي‌گويد: اسمم در مدرسه احمد است. اما بيرون و اينجا براي کار داوود هستم. اسم واقعيم همان احمد است. روزي سه ساعت کار مي‌کنم. هر روز صبح‌ ساعت 6 بيدار مي‌شم تا ساعت 10 يازده مشق‌ مي‌نويسم و درس مي‌خوانم. دوازده و نيم مي‌رويم مدرسه تا 5 ،6 تا 9 شب مي‌آييم در اين محله کار مي‌کنيم. من همراه رضا پسرخالم اينجا مي‌آيم. رضا از من کوچکتر است و دو خيابان بالاتر ترازو دارد. هر شب باهم مي‌آييم و بر مي‌گرديم راه آهن که خانه‌مان آنجا است. بعضي اوقات هر هفت روز هفته مي‌آييم و گاهي سه يا 4 روز مي‌آييم.

 

از 10 سالگي کار مي کنم

احمد با بيان اينکه از 10 سالگي شروع به کار کرده است مي‌گويد: 13 ساله هستم و 3 سال است که کار مي‌کنم. خودم دوست دارم کار کنم. براي مدرسه و خرجم بايد کار کنم. درس‌هام خوبه فقط املام ضعيفه. من دوست دارم دکتر بشم. در اين 3 سال فال فروشي و ترازو داشتم. سه تا برادر و يک خواهر دارم. برادر بزرگترم هم کار مي‌کند اما خواهرم و برادر کوچکم کار نمي‌کنند. پدرم قبلتر‌ها راننده تاکسي بوده اما تصادف کرده و الان نمي‌تواند کار کند. مادرم هم توانايي کار ندارد.

 

260 هزار تومان شهريه مدرسه مي‌دهم  

احمد راجع به حال و هواي مدرسه مي‌گويد: براي کمک درسي مي‌رم پيش رفيقام. از همه بچه‌هاي مدرسه خبر ندارم. بعضي‌هاشون را مي‌شناسم که کار مي‌کنند. از من هم نپرسيدند و نگفتم که کار مي‌کنم. فقط معلم‌هاي قبليم مي‌دانند. گاهي درسام زياده نمي‌توانم انجام بدم، معلم‌ها مي‌پرسند چرا درس نمي‌خوانيد من هم توضيح مي‌دهم که کار مي‌کنم. من مدرسه دولتي مي‌روم، اما بايد 260 هزار تومان شهريه بدهم. دولتي است ولي پول مي‌خواهند. سمت ما مدرسه مجاني نيست. فقط مولوي است ولي آنجا خوب نيست.

 

تابستان‌ها تمام وقت کار مي‌کنم

وي در مورد اوقات فراغت در تابستان‌ها مي‌گويد: تابستان سر کار ديگه اي مثل خياطي و مکانيکي مي‌رم. خيلي هم بهتر است. کاري ياد مي‌گيرم. اما اينجا بايد بشينم. فقط گاهي مي‌توانم اينجا درس بخوانم. من دوست دارم ادامه تحصيل بدهم اما اگر نتوانم دوست دارم مکانيک بشم.

 

درآمد يک فال فروش

احمد درباره درآمد و مخارجش مي‌گويد: روزي معمولا 5 هزار تومان درآمد دارم. گاهي اوقات 10 هزار تومان هم مي‌شود. اول پول مدرسه هست. بقيه‌ش را مي‌گذارم خانه. کمي هم پس‌انداز مي‌کنم خيلي دوست دارم کار ديگه‌اي داشته باشم اما به ما کار نمي‌دهند. چون مدرسه مي‌روم مي‌گويند نمي‌شود. بايد تمام وقت بروم. ساعت زيادي نمي‌تونم برم.

 

اگر ما را بگيرند دو هفته آزادمان نمي‌کنند

او درباره رفتار مردم با خود مي‌گويد: بعضي خوبند بعضي هم نه. مثلا مامور مي‌ياد ترازوم را مي‌زنند يا مي‌گويند بلند شو برو. تا به حال چند بار من را گرفته‌اند. وقتي مي‌گيرند ما را اذيت مي‌کنند. ما را در يک مرکزي مي‌برند که سمت ميدان شوش است. پدر مادرت مي‌آيند تا آزادمان کنند. اگر دو مرتبه گرفته باشند بايد بري دو هفته سه هفته بعد بيايند. من سال پيش موقع امتحانات، بردنم مرکز نتوانستم امتحان بدهم. اما بعد معلمم مي‌دانست موضوع را از من جداگانه امتحان گرفت.

 

در مراکز هم از ما کار مي‌کشند

اين کودک کار خياباني در مورد مرکز مي‌گويد: آنجا همه بچه‌هايي که کار مي‌کنند هستند. بزرگ و کوچک. صبح که بلند مي‌شويد بايد آشپزخانه راتميز کنيم. بعد زمين را جارو بزنيم. اتقارو مرتب کنيم. ظهر بايد بخوابيم. هرکس گوش نکند کتک مي‌خورد سرش به ديوار پاش ها هم بالا است. بعد ساعت 4 مي‌برند حياط يک ساعت فوتبال بازي مي‌کنيم. بعضي مامورها ترازو و پول ما را مي‌گيرند بعضي هاشون هم نه.

 

چرخه کودک کار!

او در پاسخ به اين پرسش که به نظر او چرا اين برخوردها را با آن‌ها دارند مي‌گويد: براي اينکه ما نياييم سرکار. اما ما مجبوريم دوباره بياييم. تا حالا جاهاي مختلفي رفتيم ولي کسي به ما کمک نمي‌کند. ما وضع مالي مون خرابه. مي گويند برو کميته امداد. کميته امداد مي‌گويند برو يک مرکز ديگر. ديگري مي‌گويد مي‌خواي بموني بيا اينجا بمون. فقط بچه‌ها را نگه مي‌دارند غذا و خوراک بهشون مي‌دهند چيز ديگه بهشون نمي‌دهند.

 

در مراکز بچه‌ معتاد هم وجود دارد، بزرگ و کوچک با هم هستند

وي افزود: بعضي‌ها آنجا دائمي هستند. اما بيشتر بچه‌هاي کارند. معتادهاي بزرگ و 20 به بالا را مي‌برند گرم خانه. ولي بچه‌ها را مي‌يارند همان مرکز. من وقتي آنجا بودم ديدم بچه‌هايي را که مواد مي‌کشند.‌ من خودم رفيقي دارم که الان معتاد شده قبلا با هم کار مي‌کرديم يک سال از من بزرگ تر است. الان هم در همين محله کيف مي‌زند و مواد مصرف مي‌کند. بچه‌هاي کار کمتر از 7 سال را هم يک جاي ديگري مي‌برند. اما ما دوست داريم پيش خانواده مان باشيم. نمي‌توانيم برويم آنجا بمانيم بايد کار کنيم.

 

زور گيري از کودکان کار توسط ماموران قانوني!

احمد از زورگيري بعضي از ماموران از بچه‌ها مي‌گويد: بعضي از مامورا اجباري به بچه‌ها فال مي‌دهند و مي‌گويند بفروش اگر 100 تومان در بيارد شب 20 تومان بهش مي‌دهند و مي‌فرستن خانه. اين بچه‌ها ديگر مدرسه نمي‌روند. من خودم يک بار يکي از مامورا بهم گفت من تو را نمي‌گيرم رفيق تو هستم. فقط تو هرچه من گفتم انجام بده اما من قبول نکردم و من را گرفتند. مي‌برند تو اتوبوس اولش و مي‌زنند. اگر الان بياد مي‌گذارم که من را ببرند. اگر يک بار بهشان پول بدم هر دفعه مي‌يان پول بگيرند. من دوست دارم کار نکنم اما وضع مالي مون خرابه.

 

اين کودک کار راجع‌به اميدهايش مي‌گويد: آرزوم اينه که هميشه پيش پدر مادرم باشم و تنمون هم سالم باشه.

 

وي راجع‌به خانواده‌هاي که مي‌شناسد مي‌گويد: بعضي از پدر مادرا بچه هاشون مي‌فرستن سر چراغ. الان چراغ توحيد و آزادي هر کدام يک خانواده‌اند. مادر پدر برادر و خواهر همه با هم آنجا کار مي‌کنند. اگر مامورا بگيرندشان بايد کلي پول بدهند تا يک آزاد بشوند.

 

در اين باره بخوانيد:

ايران 3 ميليون کودک کار دارد

نظر شما