جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۲:۴۵
کد خبر: ۸۶۲۹۹
|
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۶
در ادامه مجموعه دیدارهای مدیریت فرهنگی هنری منطقه ۱۱ با خانواده‌های معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران، عصر دیروز، یکشنبه ۲۲ فروردین ماه ۱۳۹۵، سعید امینی معاون فرهنگی هنری منطقه‌ی ۱۱، با همراهی سرهنگ کاظم رضایی فرمانده ناحیه مقاومت سلمان فارسی، اکبر اسماعیلی معاون شهردار ناحیه ۴ منطقه ۱۱ و درودی دبیر شورایاری محله به منزل معلم شهید اسد اسدی سعید رفتند.
دیدار با خانواده معلم شهید اسد اسدی سعید
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، از ابتدای کوچه که تا انتهای آن بنگری این خانه خودنمایی می‌کند. نه به خاطر معماری خاص و یا چشمگیر بودن بنا. بلکه به این دلیل که عرض آن از تمامی خانه‌ها بیشتر است و تنها بخش جلوآمدگی کوچه است. همسایه‌ها همگی خانه‌هایشان را نوسازی کرده و با کمی عقب‌نشینی آپارتمان‌های چند طبقه را روانه آسمان کرده‌اند. اما این خانه به قوت چهل سال پیش خود باقی ست. خانه شهید اسد اسدی سعید بنایی قدیمی و یک طبقه حیاط دار با نمایی آجری. همان خانه‌ای که اسد دوران دبستان و دبیرستانش را در آن گذراند و در کوچه‌هایی که باریک‌تر از وضعیت فعلی بود، روزگار کودکی و نوجوانی را به جوانی رساند. برای اولین بار از آنجا راهی دانشگاه تربیت معلم شد و برای آخرین بار هم قدمگاه خداحافظی‌اش برای سفر بی‌بازگشت به اسلام‌آباد غرب بود.
 
صاحب‌خانه با چشمانی درخشان، چهره‌ای گشاده و صدایی لرزان، در قبال همه سخنوری‌های حاضران که هیچ کدام نمی‌توانند عمق ارادتشان را به ایشان بیان کنند، تنها یک جمله می‌گوید. «خدا شما را برای پدر و مادرتان نگه دارد». تک‌جمله‌ای که پشت آن حرف‌های ناگفته فراوانی است. جمله‌ای که در نهان خود به ما یادآوری می‌کند که «خدا پسر من را برایم نگاه نداشت و نزد خودش برد». یادآوری می‌کند که «برای سالم و آبرومند زیستنِ شما بود که پسر من رفت و حالا نمی‌توانم همچون پدر و مادر شما به قد و بالایش نگاه کنم و برایش آرزوی طول عمر کنم». جمله‌ای که با همه غمی که در خود پنهان دارد، در لحن بیانش کوچک‌ترین اثری از منت نهادن بر مخاطبانش را منتقل نمی‌کند و دستی که از روی عطوفت مادرانه‌اش بر سر میهمانان می‌کشد سرشار از محبت قلبی است. و این صاحب‌خانه کسی نیست جز مادر شهید اسد اسدی سعید که شیر پسر خود را در حالی که ۲۳ سال بیشتر نداشت به جبهه فرستاد و جسم بی‌جان او را از هم‌رزمانش بازستاند.
 
حالا جمعی از مسئولان فرهنگی هنری، بسیجیان و مسئولان شهرداری منطقه ۱۱ دور هم در این خانه نقلی که طاقچه‌هایش را گوش تا گوش عکس‌هایی از شهید و لوح‌های تقدیر و افتخار خانواده محترم شهید پوشانده است، جمع شده‌اند، تا به رسم ادب بر چادر مهربان مادر شهید بوسه بزنند و ابراز کنند که اگرچه اسد نیست اما هنوز کسانی هستند که پاسدار خون و آرمان‌های اسد باشند. 

مسئولان هر یک به نوبه خود سال جدید را به خانواده شهید تبریک می‌گویند و برای هر گونه همکاری و انجام وظیفه در قبال خانواده معظم و معزز شهدا که دینی عظیم بر گردن همگی دارند اعلام آمادگی می‌کنند. اما کم کم فضای جدی حاکم بر این میهمانی معنوی جای خود را به صحبت‌های دوستانه می‌دهد. هر کدام از مسئولان با نقل خاطراتی از دیدار با خانواده‌های شهدا، وجود چنین ارتباطی را لازم می‌دانند و برادر شهید نیز عنوان می‌کند که این ارتباطات نه به خاطر استفاده از آن بلکه به خاطر نفس ارتباط داشتن و دید و بازدید است که برای او ارزشمند است. خواهر شهید اما درد دل‌هایی دارد که آن‌ها را با حجب و حیای خاصی مطرح می‌کند. از مادری که حالا تا حیاط خانه هم نمی‌تواند راه برود. از اینکه خودش پرستار است اما به دلیل نبود امکانات در خانه نمی‌تواند کمکی به مادر پیرش برساند. 

میهمانان این خانه آسمانی هدایا و تقدیرنامه‌هایی را به رسم یادبود به مادر اهدا می‌کنند. همگی به حیاط با صفای خانه می‌آیند و در جایی که برگ‌های درخت تنومند انجیر سایه انداخته است برای گرفتن عکس یادگاری آماده می‌شوند. دیوارهای این حیاط دست‌های اسد را می‌شناسند و مادر از گوشه گوشه این در و دیوار و پنجره خاطره‌هایی به قدر دلتنگی بی پایانش برای اسد را دارد. با همان صدای لرزان از پشت پنجره با میهمانان خداحافظی می‌کند. پنجره‌ای که روزها پشت آن نگاه حسرت باری به دوخته است، برای همین است که به هیچ عنوان اجازه بازسازی یا تخریب این خانه را نمی‌دهد. خانه‌ای که با وجود این همه تغییر و تحول و ساخت و ساز در اطرافش، مانند صاحبانش استوار و با اصالت ایستاده است.
نظر شما