فتح خرمشهر و تغییر توازن قدرت به نفع ایران
به خرمشهر که رسیدیم با خوشحالی به سمت مسجدجامع آن رفتیم؛ مسجدی که سمبل ایثار و ازخودگذشتگی و ایثار شهید جهانآرا و مردم است. در آنجا پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی به عنوان پیروزی بر بالای گنبد مسجدجامع نصب شد. در واقع مشقتهای رزمندگان و راهپیمایی طولانی از اهواز تا خرمشهر در آزادسازی خرمشهر به ثمر نشست.

امروز سوم خرداد است؛ سالروز آزادسازی خرمشهر. هنوز هم مردم خوزستان از آن روز با اشک شوق یاد میکنند. هنوز هم خاطره طعم شیرینیهایی که در آن روز بین مردم پخش میشد در کام مردم خوزستان باقی است. هنوز هم کودکان به یاد دارند که غلندوش مادران و پدران برای شادی این پیروزی بزرگ به خیابانهای اهواز و دیگر شهرهای استان آمدند تا با هم برای آن شادمانی کنند. پیروزی بزرگی که به گفته رزمندگان هشت سال دفاع مقدس توازن قدرت را به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر داد.
متن
زیر گفتوگو با مجید نصاریپور، جانباز و رزمنده
هشت سال دفاع مقدس است که در عملیات بزرگ الیبیتالمقدس حضور داشت و لحظه
برافراشته شدن پرچم سه رنگ کشور را بر فراز مسجدجامع خرمشهر با چشم خود
دید.
خودتان را معرفی کنید.
سالروز عملیات الیبیتالمقدس که یکی از بزرگترین و باارزشترین عملیاتهای هشت سال دفاع مقدس بود را به همه تبریک میگویم و امیدوارم خداوند همه ما را در مسیر شهدا قرار دهد. مجید نصاری پور هستم و در سال ۴۲ به دنیا آمدهام. از سال ۵۹ در جنگ حضور پیدا کردم و تا پایان دفاع مقدس در جبههها حضور داشتم؛ از ناحیه فک، انگشت، دست و پا جانباز ۴۰ درصد هستم. بیشتر عملیاتهای سطح جنوب را شرکت کردم و اگر خدا قبول کند مدتی هم در سوریه به عنوان مدافع حرم حضور داشتم.
از عملیات الیبیتالمقدس بگویید.
پس از آنکه بنی صدر از سمت خود کنار گذاشته شد مدیریت جنگ بر عهده تیمسار فلاحی بود که طی آن در عملیات ثامنالائمه آزادسازی شهر آبادان صورت گرفت. همچنین در زمان مدیریت شهید صیاد شیرازی و محسن رضایی در سال ۶۰ عملیات طریقالقدس انجام گرفت و طی آن شهر بستان آزاد شد. بعد از آن عملیات فتحالمبین در دوم فروردین ۱۳۶۱ انجام شد که عملیات بسیار موفقیتآمیزی بود. پس از این عملیاتها، جمهوری اسلامی چهارمین عملیات را با عنوان الی بیتالمقدس طرحریزی کرد.
چون صدام در سه عملیات گذشته از ما شکست خورده بود، نگاهش به چهارمین عملیات بود و به همین دلیل و با این هدف که از نظر روحی ما را تخریب کند یک لشکر در خرمشهر اضافه کرد و به این ترتیب دو لشکر از عراق در شهر حضور داشتند؛ عراق با خود میگفت که ایران اگر بخواهد به ما حمله کند از جاده اهواز به سمت خرمشهر این کار را انجام میدهد و نقطه دیگری که میتواند این کار را انجام دهد این است که در خرمشهر هلیبرد کند. به همین دلیل پنج کیلومتر میدان مین خود را توسعه داد و در خرمشهر یک لشکر اضافه کرد و میلههای بسیار بلندی را بیرون شهر خرمشهر کار گذاشت.
مراحل چهارگانه عملیات الیبیتالمقدس
سپاه و ارتش طرحریزی عملیات بیتالمقدس را با همدیگر به عهده داشتند و به این نتیجه رسیدند که باید دشمن را فریب دهیم. به همین دلیل تصمیم گرفتند که از طریق رودخانه کارون به هدف خود برسند یعنی از شرق به غرب. اما به این نکته هم دقت داشتند که باید یک جبهه هم از جاده اهواز به سمت خرمشهر داشته باشیم که دشمن بداند ما میخواهیم عملیات انجام دهیم.
به این ترتیب بود که جمهوری اسلامی سه محور عملیاتی را طرحریزی کرد؛ محور جاده اهواز به سمت خرمشهر معروف به جاده سید طاهر یا دب حردان، قرارگاه قدس در محور شمال، قرارگاه نصر در محور میانه. قرارگاه فجر هم به عنوان پشتیبان ترکیببندی شد.
مرحله اول این عملیات در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد با رمز یا علیبنابیطالب مصادف با ولادت امام علی(ع) انجام شد. طبیعی بود که این عملیات در جاده شمال یعنی جاده اهواز به سمت خرمشهر با این همه لشکرِ دشمن موفقیتی به همراه نداشته باشد و موفقیتی هم برای ما به دست نیامد. اما قرارگاه نصر و فتح موفق شدند با عبور از رودخانه خودشان را به جاده اهواز به سمت خرمشهر برسانند و در کیلومتر ۶۷ مستقر شوند. دشمن اینجا مبهوت ماند چون میگفت ایرانیها نمیتوانند از روی رودخانه کارون عبور کنند اما با تدابیر اندیشیده شده این کار صورت گرفت و دشمن را غافلگیر کرد. عراقیها یک یا دو تیپ بیشتر آنجا نداشتند و لذا ما از این نقطه ضعف آنها استفاده کرده و آن منطقه را تصرف کردیم.
مرحله دوم عملیات الیبیتالمقدس در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۶۱ انجام شد؛ در مرحله دوم نگاه جمهوری اسلامی توسعه تصرفات شامل آزادسازی خرمشهر و یا رسیدن به نقطه صفر مرزی بود؛ تصمیم بر این شد که جبهه خود را گسترش داده و به نقطه صفر مرزی برویم. پیرو آن ما موفق شدیم از ایستگاه حسینیه به نقطه صفر مرزی برویم. همزمان به قرارگاه قدس در جبهه شمال هم گفته شد که آنها هم عملیات را انجام دهند اما عملیات آنها موفقیتی در بر نداشت.
فرمانده عملیات جنگ عراق با خود تحلیلی داشت مبنی بر اینکه چون ایران به نقطه صفر مرزی رسیده قصد گرفتن بصره را دارد و به همین دلیل نیروهای خود را به بصره فراخواند؛ دشمن از منطقه کوشک تا شلمچه نیروهای خود را کار گذاشت که ما نتوانیم به سمت بصره برویم.
مرحله سوم عملیات الیبیتالمقدس سه روز بعد یعنی در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ انجام شد که در آن زمان جمهوری اسلامی بخش عمدهای از سرزمین خود را آزاد کرده بود و تنها جایی که باقی مانده بود جبهه شهر خرمشهر بود.
تنها جادهای که از خرمشهر به بصره راه دارد جاده خرمشهر _ شلمچه به بصره است. بنابراین برای آنکه راه ارتباطی دو لشکر مستقر شده عراق در خرمشهر بسته شود باید کاری میکردیم که این جاده بسته شود و همه آنها محاصره شوند.
آزادسازی خرمشهر چگونه رقم خورد؟
ما در مرحله سوم عملیات، پیروزی به دست نیاوردیم چون نیروها خسته بودند و چندین کیلومتر از اهواز را تا خرمشهر راهپیمایی کرده بودند. بعد از اینکه این مرحله از عملیات به عدم فتح، منجر شد برنامهریزی عملیات برای ۱۰ روز دیگر انجام گرفت. ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ مرحله بعدی عملیات آغاز شد و قرارگاه فتح که به عنوان پشتیبان قرار داشت وارد عمل شد. وقتی که این قرارگاه وارد عملیات شد گفتند باید منطقه عقب دشمن بسته شود اما اینجا دو محور را باز کردند؛ یکی از منطقه شلمچه که از پاسگاه زید به سمت شلمچه بود و دیگری هم از محور پل نو. در آنجا نهر عرایض قرار دارد که اگر آن را تصرف میکردیم دشمن در محاصره قرار میگرفت.
بعد از آغاز عملیات نیروهای مستقر در محور پل نو موفق شدند خود را به عقب دشمن برسانند و آنجا را ببندند و آنهایی که در خرمشهر بودند راهی برای فرار نداشتند و نمیتوانستند از این جاده فرار کنند، پشت سرشان هم رودخانه کارون بود. سه روز اینها مقاومت کردند، محاصره ما بر آنها لحظه به لحظه تنگتر میشد. عراقیها اقدامات متعددی انجام دادند تا بتوانند فرماندهان خودشان را در خرمشهر نجات دهند اما نتوانستند.
و سرانجام در مرحله چهارم عملیات الیبیتالمقدس ایران توانست بعد از سه روز وارد خرمشهر شود. در شهری که تقریباً همه جای آن منهدم شده بود، ما هر گلولهای که میزدیم تلفات سنگینی از دشمن میگرفتیم. آنها وقتی که دیدند در محاصره قرار گرفتند و راهی برای برگشت ندارند خودشان را تسلیم کردند؛ با فضاحت تمام هم خودشان را تسلیم کردند. اسلحههایشان را زمین گذاشتند، حتی برخی از آنها خودشان را درون رودخانه کارون انداختند بلکه بتوانند خودشان را نجات دهند.
آزادسازی خرمشهر چه دستاوردهایی به همراه داشت؟
امام راحل درباره آزادسازی خرمشهر جمله بسیار جالبی گفتند؛ «فتح خرمشهر فتح خاک نیست فتح ارزشهاست. خرمشهر را خدا آزاد کرد» ما تا قبل از این عملیات در مجامع بینالمللی سرافکنده بودیم؛ شکست پشت شکست برای ما رقم میخورد. این جمله امام به این معناست که مغرور نباشید و هرچه هست از طرف خداوند است.
در این عملیات ۵۴۰۰ کیلومتر از اراضی خودمان را آزاد کردیم. جاده اهواز
به سمت خرمشهر آزاد شد. پادگان حمید آزاد شد. خرمشهر آزاد شد. در این
عملیات ۱۹ هزار نفر اسیر از دشمن گرفتیم. عراقیها ۱۶ هزار نفر تلفات دادند
و به اندازه سه سال غنائم از دشمن به دست آوردیم.
قبل از عملیات بیتالمقدس صدام میگفت «اگر ایرانیها بتوانند خرمشهر را از من بگیرند من کلید بصره را به آنها خواهم داد.» این عزت از آن خداست. اینگونه بود که خرمشهر بعد از یک سال و نیم از دست گرگانی که اموال مردم را به یغما بردند آزاد شد. آنها جنایتهای متعددی را انجام دادند. خاطرات زیادی از آن دوران وجود دارد و فقط این را بگویم که حماسه بیبدیلی را رزمندگان از خودشان نشان دادند.
از خاطرات این عملیات بیشتر برای ما و مخاطبان بگویید.
برای شرکت در عملیات بیتالمقدس از اهواز اعزام شدم. در گردان نصر، تیپ ۴۳ بیتالمقدس مدتی را حضور داشتم تا اینکه من را به عنوان فرمانده گروهان خطشکن انتخاب کردند؛ تقریباً ۱۷،۱۸ ساله بودم. برای شناسایی منطقه برای عملیات باید میرفتیم. در محور کانال ملیحان میخواستیم عملیات انجام دهیم؛ قرار بود که یک گروهان از جاده اهواز به سمت خرمشهر در سمت چپ جاده و ما هم از کانال ملیحان عملیات را انجام دهیم و به هم متصل شویم.
محوری که در آن حضور داشتیم تماماً آب بود. باید چند راه بررسی و بهترین راه برای عبور بچهها انتخاب میشد؛ یکی از راهها همین کانال ملیحان بود.
سکوت شب همه جا را فرا گرفته بود. حرکت ماهیها ما را به این گمان میانداخت که دشمن به ما حمله کرده است. توکل به خدا کرده و به عنوان خطشکن جلو رفتیم. نزدیک به آغاز ساعت شروع عملیات بود. ساعت عملیات فرا رسید. ساعت دوازده و نیم شب رمز عملیات که گفته شد ما هنوز به آن آمادگی کامل نرسیده بودیم. رمز عملیات را گفتند که دشمن متوجه شد و شروع به تیراندازی کرد. میخواستیم حرکت کنیم که عراقیها آرپیجی زدند. آرپی جی بالای سر ما شلیک شد؛ من مجروح شدم. چند نفر هم با من شهید و مجروح شدند. ترکش به فک من خورد. صورتم باز شد و ۶ تا از دندانهایم افتاد. بیحال روی زمین افتاده بودم. در همان حالت احساس میکردم که بچهها دور و برم میگویند او شهید شده. او را ببریم عقب. ما موفق نمیشویم. حس کردم اگر بخواهم عقبنشینی کنم کل گروهان عقبنشینی میکند. به خدا توکل کردم! گفتم خدایا برای رضای تو آمدهام هرچه مقدر میدانی انجام بده.
با چفیه صورتم را بستم اما نمیتوانستم صحبت کنم به خدا توکل کردم. جانشینم به بچهها گفت فرمانده جلو رفت به دنبالش بیاید. با اسلحه خودم شروع به تیراندازی کردم؛ آنجاست که آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ [به کشتن دشمنان بر خود مبالید] شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ای پیامبر!] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد [تا آنان را هلاک کند] و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست.» به ذهن میآید؛ همه اینها دست خداست ما چه کاره هستیم.
فرماندهی گروهان با مجروحیت شدید
روی خاکریز عراق بودم که دیدم هنوز بچهها نیامدهاند، دوباره برگشتم و بچهها را آوردم. حدود ساعت ۳ بود که خاکریز را تصرف کردیم. به بچهها گفتم آرایش بگیرند. تعدادی هم شهید و مجروح دادیم. تعدادمان کم بود و میخواستیم نیرو درخواست کنیم. با آن وضعیت فکم نمیتوانستم صحبت کنم. با خودکار روی دستم مینوشتم و بیسیمچی از روی دستم میخواند، دست بیسیمچی هم از نوشته پر شد. ناامید شده بودیم و نیروی کمکی نرسید. نمیخواستم این فتحی که به دست آمده بود به سادگی از بین برود _ البته آن زمان نمیدانستم عراق ۵ لشکر در آنجا گذاشته و به همین دلیل میخواستیم آن فتح را حفظ کنیم _ صبح شد ساعت شش و نیم، هفت بود که عراقیها آمدند. به فاصله حدود صد کیلومتری ما که رسیدند به سمت آنها شلیک کردیم. آنها نتوانستند با ماشین به سمت ما بیایند. آرامآرام میآمدند و تیراندازی میکردند. ما آنها را میدیدیم. از هر دو طرف ما را محاصره کردند. ۱۵ نفر بیشتر از ما نمانده بود اما از آنجا که به یاری خداوند اعتقاد داشتیم «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ» استقامت کردیم.
دشمن تا صدمتری ما رسیده بود و راهی نداشتیم و باید عقبنشینی میکردیم. ما رزمندگان همیشه وقتی میخواهیم در دل دشمن برویم یک آیه را زمزمه میکنیم؛ «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً» خدایا دشمن را کور و کر کن. تیرها از اطراف سمت ما میآمد اما به ما نمیخورد. اینجا بود که خداوند به ما کمک کرد و نصرتش را نشانمان داد.
در عملیات بیتالمقدس چگونه مجروح شدید؟
همانگونه که گفتم من در مرحله اول عملیات الیبیتالمقدس مجروح شدم؛ رانندهای که شب عملیات من را به عقب آورد اکنون من را ببیند نمیشناسد. همه صورتم ورم کرده بود. به بیمارستان خلیلی شیراز اعزام شدم. فکم جراحی شد. مدتی در بیمارستان بودم و بعد به اهواز برگشتم. نمیخواستم از پیروزی که قرار بود در خرمشهر رخ دهد عقب ماند بمانم.
ده، پانزده روز استراحت کردم و به منطقه رفتم. یکم خرداد وارد منطقه شدم. گفتم مشکلی ندارم و حالم خوب است. آن موقع اهواز شهر جنگزده بود. خانوادهام در بهبهان جنگزده بودند. کسی را اینجا نداشتم. کسانی که مشکل فک دارند هر غذایی را نمیتوانند بخورند. من هم هر غذایی را نمیتوانستم بخورم. وقتی در اهواز بودم ظهر برای ناهار به بیمارستان امام میرفتم. در بخش فک و صورت آنجا غذای مخصوص افراد با این مشکل را میدهند. غذایی مثل سوپ که با نی خورده میشود.
بعد از اینکه به منطقه رفتم وقتی غذا میآوردند اصلاً نمیتوانستم بخورم. برای خوردن غذا از نفس میافتادم. در آنجا فقط توانستم آب بخورم. صبح سوم خرداد گفتند خرمشهر دارد آزاد میشود به خرمشهر رفتیم. در راه بخاطر این پیروزی به همه کمپوت میدادند. من دربازکن جبههای داشتم. کمپوتها را باز میکردم. از گرسنگی آب کمپوت را میخوردم و باقیماندهاش را به دوستان رزمنده میدادم.
لحظات شادی رزمندگان و فرار عراقیها در خرمشهر
به خرمشهر که رسیدیم با خوشحالی به سمت مسجد جامع خرمشهر رفتیم؛ مسجدی که سمبل ایثار و از خودگذشتگی و ایثار شهید جهانآرا و مردم است. آنجا بودم که پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی به عنوان پیروزی بر بالای گنبد مسجد جامع نصب شد.
عراق ۱۳ هزار و ۶۰۰ کیلومتر از اراضی ما را گرفته بود و ما با ۴ عملیات ۸ هزار و ۶۰۰ کیلومتر از آن اراضی را ظرف مدت کمتر از یک سال آزاد کردیم.
بعد از این چهار عملیات و شکستهای پی در پی، دنیا از صدام ناامید شد. حتی کشورهای حوزه خلیج فارس هم که آن همه پول و تسلیحات به صدام میدادند از عراق ناامید شدند. اینجا بود که جمهوری اسلامی با عزت تمام در مقابل دشمن در میز مذاکره صحبت میکرد. توازن قدرت به نفع ما شده بود تا قبل از آن توازن قدرت به نفع عراق بود. عراق حرف اول را میزد و میگفت من ایران را شکست میدهم. با افتخار میگفت که نزدیک اهواز هستم، خرمشهر را گرفتهام، آبادان در محاصره است و نزدیک دزفول هستم. همه اینها را با افتخار میگفت اما با این چند عملیات، ایران توازن قدرت را به دست آورد و این همه نیست مگر به اذن خداوند.
همه رزمندگانی که در دوران دفاع مقدس بودند میدانند آزاد کردن این میزان از اراضی کشور یعنی چه؟ مشقتهای رزمندگان و راهپیمایی طولانی از اهواز تا خرمشهر در آزادسازی خرمشهر به ثمر نشست و شیرینی آن فتح خرمشهر بود. وقتی خرمشهر آزاد شد نوحه «ممد نبودی» به یاد شهید جهانآرا خوانده شد چون واقعا در خرمشهر حماسه آفرید و زحمات بسیاری کشید.