به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فرهنگ و هنر؛ عالم ربانی زندهیاد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی از تأثیرگذاران غیرمستقیم بر تحولات اجتماعی و سیاسی ایران معاصر بهشمار میرود؛ هم از این روی باید وی را در عداد تاریخسازان دوران اخیر دانست. او با تقریر و تبیین اندیشه دینی و نسخه اسلام در مقولات اجتماعی، به جوانان مسلمان هویتی نوین بخشید و به آنان برای حرکت در مسیر تحقق عملی آن انگیزهای مضاعف داد.
آیتالله علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، فیلسوف و مفسر برجسته قرآن کریم در ۲۴ آبان ۱۳۶۰ درگذشت. به همین مناسبت با یکی از اساتید حوزه و دانشگاه، یعنی حجتالاسلام سیدمهدی رفیعپور در مورد خدمات علمی و فرهنگی این متفکر جهان اسلام به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
علامه طباطبایی در چه شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، رشد و نمو کرد و تحت تأثیر آن فرهنگ دست به چه اقداماتی زد؟
مرحوم آیتالله علامه سید محمدحسین طباطبایی، صاحب تفسیر ارزشمند المیزان در دورانی به دنیا آمدند و رشد کردند که کشور ما در اوضاع و احوال نامناسبی از جهت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی قرار داشت.
مرحوم علامه در اواخر دوران قاجاریه متولد شد و جوانیاش در دوران رضاخان پهلوی با مسائلی که اسنادش در تاریخ و فرهنگ مطرح است، گذشت اما او بیتوجه نسبت به همه مشکلات، سختیها و ناملایماتی که در آن دوران وجود داشت و با لطف خداوند، استعداد ذاتی، تلاش و کوششی که برای تحصیل حقیقت و دانش پیشه کرد، به درجات عالی علوم اسلامی رسید. وی در فقه و اصول صاحب نظر و مجتهد بود، در فلسفه جزو فلاسفه بزرگ اسلام، در تفسیر مفسر بزرگ قرآن و در عرفان هم شخصیت بسیار بالا و استاد مسلم قلمداد میشد.
لذا این نکته برای همه ما درسآموز است که در سختیها و مشکلات عقبنشینی نکنیم و نسبت به تحصیل و نشر علم جدیت بیشتری داشته باشیم. درباره اینکه چه خدماتی علامه داشتند، همانطور که در صحبتم اشاره کردم، باید بگویم که علامه در زمینه دانش و علم بعد از اینکه به درجات بالای علم رسید، از نجف اشرف برمیگردد و چند سالی را در زادگاه خود در روستایی اطراف تبریز سپری میکند.
وی همانجا با اینکه درس و بحثی نداشت، مشغول به تألیف آثار ارزشمندی شد، اما اصل حیات تبلیغی و خدماتی او برای وقتی است که از زادگاهش به قم میآید و آنجا اقامت میگزیند و مشغول به تربیت فضلا و علمای بزرگ میشود. از سوی دیگر هم مشغول به تألیف در زمینههای مختلف میشود که مهمترین آثارش در تفسیر اثر ارزشمند «المیزان» است که از افتخارات شیعه، دانشمندان و علمای بزرگ محسوب میشود.
در فلسفه حواشی او بر کتاب اسفار ملاصدرا و بدایه و نهایةالحکمه و اصول فلسفه و روش رئالیسم در حکمت و فلسفه و همچنین آثار متعددی در زمینههای مطالعات اسلامی و تحقیقات عرضه کردند که اینها هر کدام باید جدا گفتوگو و صحبت بشود.
در زمینه تربیت شاگرد ما میدانیم که مشعل معرفت و حکمت در زمان ما توسط شاگردان و ارادتمندان علامه روشن شده و الان ما در خدمت بزرگان و شاگردان مهم او هستیم؛ حضرات آیات جوادی آملی، حسنزاده آملی، مصباح یزدی و خیلی دیگر از بزرگان و مفاخر مثل مرحوم استاد مطهری و آیتالله بهشتی، در زمینه اخلاق و عرفان عملی هم مرحوم استاد خوشوقت، آقای سعادتپرور و آقاسیدعبدالله جعفری و افراد دیگر که در زمینه تهذیب نفس و سیر و سلوک استاد بودند و هستند، اینها همه از برکات وجودی این مرد بزرگوار است.
مولفههای سیاسی در اندیشه و آراء علامه طباطبایی چه بود؟ از قرار معلوم، علامه فعال سیاسی نبود چرا که در امور سیاسی روزمره شرکت نکرد، ولی شاگردان او از شهید مطهری تا علامه مصباح، شهید بهشتی و بزرگان دیگر همه فعالان سیاسی بودند. در این رابطه چه نظری دارید؟
مرحوم علامه مسلما دارای یک چارچوب و مبانی اندیشه سیاسی بودند؛ چون در زمینه مباحث مختلف اسلامی نظریهپردازی کرده و مطلب نوشتند. بنابراین بحث مهمی چون سیاست نمیتواند از منظر او پنهان بماند. به هر حال همانطور که گفتید او در امور روزمره سیاسی و جریانات حضور فعال نداشتند و در سبک خود فعالیت میکرد و سبکش نیز بحثهای علمی و فکری و پایهریزی اندیشه سیاسی بود و این امر در پیامهای تسلیتی که بعد از رحلتشان بزرگان انقلاب صادر کردند، پیداست که علامه را به عنوان پایهگذار فکری و اندیشهای انقلاب و نهضت به شمار آوردند.
درباره شاگردان علامه باید بگویم، بسیاری از شاگردانی که پای درس ایشان حضور داشتند، برای کسب علم خدمت امام خمینی(ره) نیز میرسیدند و حضور در فعالیت سیاسی را بیشتر مدیون امام هستند. البته برخی دیگر از شاگردان علامه نیز مانند سیدجلالالدین آشتیانی و دکتر غلامحسین دینانی در عرصه سیاست ورود نکردند.
بحثی که مطرح میشود این است که با توجه به بزرگانی چون علامه طباطبایی و دیگر مراجع، روشنفکران دینی در ایران مانند علی شریعتی توفیقی نیافتند. آیا با این نظر موافق هستید؟
به نظر من هر کدام از این بزرگان در بستر خاص خود مخاطب خاصی داشتند. دکتر شریعتی مخاطبان خاص خود را داشت و مرحوم علامه هم همینطور. البته طیفی هم مخاطب هر دو بودند و از آثار هر دو استفاده میکردند، اما درباره جایگاه علامه و قوت آنها دو نکته وجود دارد: یکی اینکه مرحوم علامه طباطبایی و کسانی که راه او را رفتهاند و میروند اسلام را براساس منابع دست اول اسلامی فهم کردند. یعنی به جای اینکه اسلام را از آثار مستشرقین یا غربیها و دیگر افرادی که در این زمینه پژوهش پراکنده کردند، بخوانند، مستقیم خود از کتاب و سنت برداشت میکردند. لازمه این هم به هر حال مقدماتی است؛ یکی اینکه مثلا عربی را خوب بدانند. با یک میزان عربی دست و پا شکسته، نمیتوان از منابع دینی استفاده کرد. دیگر اینکه روش و متد تحقیق را در زمینه علوم اسلامی بلد باشند و همچنین نزد اساتید بزرگان شاگردی کرده باشند.
امتیاز دیگر این افراد مثل علامه طباطبایی که این مسیر را رفتهاند، این است که دین را در ابعاد مختلفش میشناسند، یعنی یک جامعیتی دارند و توجهشان به یک جانبه مانع از توجه به دیگر جنبههای دین نمیشود. اما جریاناتی دیگر هستند که اظهارنظرهایشان در یک بعد باعث کم لطفی به دیگر ابعاد دین میشود.
امتیاز علامه و مکتب فکری او این است که اسلام را در جامعیت خود مورد تحقیق قرار داده و از منابع مطالعاتی اصیل استفاده کرده که همه جانبه هستند. اینها نکاتی است که برخی روشنفکران دینی در زمینه آن مشکل دارند. خیلی وقتها این روشنفکران اظهارنظرشان یک جانبه است؛ به این معنا که دین را از نظر فردی نگاه میکنند؛ در حالی که دین دارای مسائل اخلاقی، تربیتی، حقوقی، عرفانی و دیگر جنبههاست و نمیتوان آن را به یک یا دو جنبه تقلیل داد. از همین جهت میگویند که علامه طباطبایی دارای جامعیت در همه ابعاد است.
به تعبیر آیتالله العظمی خویی، علامه طباطبایی به سمت مرجعیت رفتن را کنار گذاشت و تفسیر قرآن را برگزید و به قول آقای خویی اگر ایشان به سمت مرجعیت میرفت، اعلم همه مراجع میشد. نظر شما در این رابطه چیست؟
من تعبیر شما را اصلاح کنم. تا جایی که من میدانم، آیتالله خویی نگفتند که اگر علامه به فقه و اصول میپرداخت، اعلم همه مراجع میشد. آنچه من میدانم این است که گفته بودند، علامه خود را برای تفسیر قرآن فدا کرده، به این معنا که موقعیت فقه و اصول را که برتر است، رها کرده و عنوان مفسر را انتخاب کرده است.
علامه در فقه و اصول جایگاه بلندی داشت و میتوانست در جایگاه یک مرجع تقلید قرار بگیرد، اما براساس علاقه و نیازش به تفسیر به دو رشته تفسیر قرآن و فلسفه روی آورد و توانش را مصروف این دو جنبه کرد. البته در کنار اینها به تربیت اخلاقی، عرفانی و معنوی افراد هم به صورت خصوصی اشتغال داشت.
درباره تفسیر قرآن هم، تردیدی نیست که تفسیر ارزشمند المیزان یکی از بهترین تفاسیر اسلامی و شیعی است و در اهمیت و جایگاهش همین بس که تفاسیر مهمی که بعد از المیزان نوشته شده، همه متأثر از المیزان هستند.
این تفاسیر، افکار، برداشت و نظرات علامه را به دقت در ضمن آیات مختلف ارزیابی کرده اند.
حال یا نظر علامه را میپذیرند یا تکمیل میکنند و یا اینکه مورد انتقاد قرار میدهند. به طور مثال تفسیر نمونه که اولین تفسیر پس از المیزان هست، تفسیر من وحی القرآن، تفسیر شهید مطهری با اینکه ناقص مانده و تفسیر تسنیم که هنوز کامل نشده و در حال انتشار است، همه متأثر از المیزان هستند و خود این امر، افتخار بزرگی برای علامه محسوب میشود.
چند سالی است المیزان توسط برخی اساتید در حوزه علمیه قم به بحث گذاشته و تدریس میشود، ما هم خوشحال هستیم که این تفسیر مورد توجه افراد و اقشار مختلف قرار گرفته و خیلیها تفسیرشان را با توجه به المیزان انجام میدهند، اینها برای یک مفسر و جایگاه تفسیری او بسیار قابل توجه و تقدیر است.
علامه در حوزه فلسفه چه جایگاهی داشت؟
علامه متون مختلف فلسفه را تدریس میکرد و شاگردان زیادی داشت. برخی از آنها خودشان بعدها از فلاسفه بزرگ شدند. همه به شاگردی در محضر علامه و فضیلت اخلاقی و جایگاه بلند او افتخار میکنند. هر چند در مباحث مهم فکری و فقهی اختلافات متعددی هم با علامه داشته و دارند، اما اینها هیچکدام باعث نمیشود که آن شخصیت معنوی و فکری او را فراموش کنند یا نادیده بگیرند. این خیلی مهم است.
ما افراد زیادی داریم که معلم فلسفه هستند، یعنی درس خواندند و تدریس میکنند، لکن افرادی که فیلسوف باشند و در عرصههای مختلف الهیاتی و علمی بیاندیشند، اندک هستند. مرحوم علامه خوشبختانه علاوه بر اینکه فیلسوف بودند، عدهای از شاگردانشان را هم طوری تربیت کردند که به فکر، اندیشه و طرز اندیشهورزی توجه کنند و آن را یاد بگیرند. همین باعث شده که سنت حکمی در حوزه قم و از آنجا به مناطق دیگر منتقل شود.
جنبه دیگر زندگی علامه اهتمام او به پاسخگویی به مسائل مورد توجه جامعه است. علامه چه در تفسیر المیزان و چه آثار دیگر همواره علاقهمند به این بود که آخرین افکار و شبهاتی که در سطح جهان و جامعه رایج هست متوجه شده و سپس در صدد پاسخگویی بدان بر آید.
البته الان مسائلی که ما داریم، خیلی با آن زمان فرق کرده، منتها آنچه مهم است اینکه علامه این سبک و روش را به یادگار گذاشته و به ما یاد دادند که به آنها توجه کنیم. علامه برای گفتوگو با پروفسور «هانری کُربَن» از قم با اتوبوس به تهران میآمد. همین نشان از اهتمام جدی علامه برای گفتوگو با فرهنگهای دیگر است.
از جمله اقدامات سیاسی علامه همگام شدن با نهضت امام خمینی (ره) در سال ۴۲، همچنین قبول نکردن ریاست دانشگاه مذاهب اسلامی و یاری مبارزان فلسطینی است. آیا این نشان از سیاسی بودن علامه نیست؟
این موارد و موارد مشابه نشاندهنده این است که او نسبت به امور مسلمین اهتمام داشته و از علمایی نبوده که نسبت به حوادث جهان اسلام مثل مسئله فلسطین و نفوذ حزب توده، نهضت و انقلاب و مسائل فرهنگی بیتفاوت باشد و هیچ عکسالعملی نشان ندهد.
ایشان به سبک خود تلاش میکرد مفید واقع شود و حرکتی انجام دهد، منتها رسالت خود را رسالت یک متفکر میدانست. ما نمیتوانیم و نباید از همه افراد بخواهیم در یک سطح و به یک شکل حرکت کنند و کنشگر باشند. به هر حال هر کسی از نظر سنی، علمی و فکری جایگاه خود را دارد. مهم این است که در مسیر پیشرفت کشور و تعالی ارزشهای اسلامی حرکت کند و علامه حتما این ویژگیها را داشت و بنا به تشخیص خود در موارد مختلف به مسائل جامعه ورود میکرد و تلاش داشت نسبت به دستگاه طاغوت علمش مصادره نشود. در نهایت در پاسخ به شما باید بگویم که علامه طباطبایی در زمینه مبانی و اندیشههای سیاسی اتفاقات مبانی خاصی دارد که باید در فرصت مناسب بدان پرداخت.