به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، در این مطلب درباره برخی کتابهایی که در این دوره جایزه جلال به عنوان برگزیده یا شایسته تقدیر مطرح شدهاند معرفی و شما را با دلایل انتخاب این آثار و ویژگیهای آنان آشنا می کنیم.
روایتی از زندگی «عقیله»
درباره زندگی حضرت زینب(س) مانند بسیاری از چهرههای شاخص صدر اسلام اطلاعات و دانستههای اغلب ما محدود است. بیشتر ما درباره زندگی این بانوی بزرگوار در زمان حضور در کربلا به همراهی امام حسین(ع) و بعد از آن در زمان اسارت و خطبههای آتشین ایشان در شام و عراق، اطلاعاتی داریم اما درباره دیگر بخشهای زندگی ایشان کمتر میدانیم. «عقیله» روایتی است از زندگی حضرت زینب(س) به قلم الهام امین که انتشارات بهنشر وابسته به آستان قدس رضوی آن را منتشر کرده است.
بهنشر ازجمله ناشرانی است که اگرچه دفتر مرکزی آن در تهران نیست، در حوزه ادبیات و فرهنگ حضوری جدی و بهخصوص کارنامه قابل دفاعی در ادبیات کودک و نوجوان دارد.این کتاب از نظر سبک روایت ویژگیهای قابل ذکری دارد که احتمالا باعث میشود خیلی از خوانندگانی که به دانستن تاریخ اسلام علاقه دارند و از نثر خشک و بیحس و روح کتابهای رایج تاریخی خوششان نمیآید، به خواندن این کتاب علاقهمند شوند. درباره نویسنده باید بگوییم که الهام امین از شاعران باسابقه شعر مشهد است. به همین دلیل تسلط خوبی بر کلمات دارد و نثرش هم رنگ و بویی شاعرانه به خود گرفته، مثلا نویسنده با حضرت زینب(س) سخن میگوید و حوادث زندگی آن حضرت را با خود ایشان در میان میگذارد و هنگامی که کتاب را میخوانیم، انگار در حال مخاطبه با حضرت هستیم.
همانطور که گفتم نثر نویسنده، رنگ و بوی شاعرانهای دارد اما این به این معنا نیست که نویسنده از تخیل خود برای نوشتن داستان زندگی حضرت زینب(س) استفاده کرده، بلکه بر عکس کاملا براساس اسناد و مدارک تاریخی پیش رفته است. به عبارت دیگر روششناسی نویسنده در گردآوری اطلاعات کاملا علمی و مبتنی بر دادههای تاریخی و اسناد است اما درتدوین این دادهها و نگارش کتاب، از روش معمول و نثر بیحال و روح خیلی از تاریخنگاران استفاده نکرده است. به همین دلیل به نظر میرسد کتاب برای مطالعه جوانان بهخصوص زنان و دختران جوانی که دوست دارند از فراز و نشیبها و دورههای مختلف زندگی این بانوی بزرگ اطلاعات دقیقتر و بیشتری داشته باشند، بسیار سودمند است.
شاید خیلی از شما بگویید معلوم است هر کتابی که به تاریخ میپردازد به اسناد تاریخی تکیه دارد و این مسأله چیز عجیبی نیست اما واقعیت این است که این حرف، در گفتن ساده است اما در عمل هزار مشکل برسر راه نوشتن آثار تاریخی قرار دارد؛ همین که نویسنده از میان اسناد و اطلاعات متفاوت و گاه متناقض، درستترین روایت تاریخی را برگزیند و دانش تشخیص اسناد صحیح از اسناد کماعتبار را داشته باشد، خود مسأله مهمی است. ضمن اینکه در میان کتابهایی که در حوزه ادبیات دینی در کشور منتشر میشود، متأسفانه کتابهایی با ضعفهای شدید در پژوهش یا استنادات سست و ضعیف، کم نیست.
فرازهای از کتاب عقیله را با هم بخوانیم: «بهراستی تو کیستی که خداوند این نقطه از زمین - این خانه بهشتی - را منزلگاه تو ساخت؟! توکیستی که کودکیات را در آغوش بزرگان اهل بهشت دست به دست میشوی و بر زانوان برگزیدگان خدا از شمیم ملکوت سرمست؟! توکیستی که همبازیان خردسالیات سروران جوانان اهل بهشتند و همسخنان و همسفرگانت، پاکطینتان نیکسرشت؟! تو زاده فاطمهای که زهرا(س) بود چندان که برای اهل آسمان چون ستارگان به چشم اهل زمین میدرخشید. تو زاده فاطمهای که دردانه خداست و مثل هیچ کس نیست.»
یک سازمان فرقهای
«سازمان سیاسی بهائیت» برگزیده جایزه جلال در بخش مستندنگاری بود و به نظر ما هم واقعا شایسته این جایزه.کتاب را دکتر حمیدرضا اسماعیلی نوشته است؛ یک کتاب قطور و پر از مطلبها و گفتههای تازه درباره بهائیت. نویسنده در این کتاب سعی کرده این تفکر رایج را که بهائیت یک دین یا یک گرایش مذهبی حتی یک گرایش مذهبی منحرف است، کنار بزند. در این کتاب میخوانیم که این فرقه برخلاف ظاهر دینی و مذهبی و تبلیغاتی که در این زمینه میکند، یک سازمان سیاسی است با همه ویژگیهای آن. مانند هر سازمان سیاسی دیگری، هدف آن رسیدن به جایگاه قدرت است و از شیوههای مختلف از جمله جاسوسی، لابیگری در مراکز سیاسی بینالمللی و پروپاگاندا، برای اقدام علیه حکومت ایران بهرهبرداری میکند.تفاوت نگاه نویسنده این کتاب با دیگر نویسندگانی که در این حوزه نوشتهاند، اولین دلیل برای متفاوت بودن آن است.
حمیدرضا اسماعیلی به جای اینکه سراغ موضوع تکراری انحرافات فکری و عقیدتی بهاییان برود، به ماجرای این دین ساختگی از منظر سیاسی و امنیتی نگریسته است. کتاب شش فصل دارد: از بابیت تا کلونی بهائیت، بهائیت جدید و تشکیل سازمان بهائیت، تحولات سازمانی شدن بهائیت در ایران پیش از تأسیس بیتالعدل، سازمان سیاسی بهائیت پس از تأسیس بیتالعدل، بهائیت یهود صهیونیسم و اسرائیل، بهائیت و حکومت پهلوی و نویسنده برخلاف بسیاری از محققان که در پژوهشهایی درباره بهائیت تمرکز خود را بر انگلیس قرار دادهاند، معتقد است در شناخت بهائیت باید نقطه تمرکز صهیونیسم و آمریکا باشد.
البته نویسنده برای اینکه نظریه خود را پیگیری و ثابت کند، به انشانویسی و بیان شعار و بیانیه نپرداخته است؛ بلکه با دقت و حوصله، آثار مکتوب و اسناد فراوانی را خوانده است و سیر تشکیل این دین یا به قول خودش سازمان سیاسی را از پیش از تأسیس بررسی کرده است. همانطور که گفتیم در این کتاب به دیدگاههای تازه و زاویه دیدی جدید نسبت به بهائیت برمیخوریم و برخی کلیشههای ذهنی و گزارههای مسلم درباره این فرقه که در ذهنمان نشسته است با چالش روبهرو میشود، مثلا تاکید نویسنده بر این موضوع که بهائیت یک جریان انگلیسی نبود یا اینکه چرا روسیه در یک دوره از بهائیت حمایت کرد.
همانطور که گفتیم نویسنده در تمام پژوهش خود، به جای فحش دادن به فرقه بهائیان، با استفاده از اسناد ایده خود را درباره این فرقه پیش برده است، همان چیزی که از یک اثر علمی و تحقیقی انتظار داریم مثلا برای نشان دادن میزان نفوذ بهائیان در دوره پهلوی از اسناد حکومت پهلوی یا خاطرات کارگزاران این رژیم بهره برده است. بخشی از کتاب که نویسنده به ارتباطات تاریخی و وسیع میان بهائیان و شبکه یهود پرداخته است، دارای اطلاعاتی تازه و جذاب است که برای همه دوستداران و پژوهشگران تاریخ معاصر خواندنی است و نشان میدهد رهبران بهایی چند دهه پیش از تشکیل اسرائیل با حامیان آن در ارتباط بوده و گروه زیادی از سران صهیونیسم حامی بهاییها بودهاند و اتفاقا بهائیت از طرف خاندانهای یهودی بیشتر مورد توجه قرار گرفت تا مسیحیان. همچنین از مطالب تاریخی و تحلیلی جالبی که در این کتاب میتوانید بخوانید نقش بهائیان در جنگهای اسرائیل علیه مسلمانان، اختلافات درونی سازمان بهائیت و تحلیل ایده راهبرد سرزمینی در بین بهائیان است که قبلا در کمتر کتابی به آنها اشاره شده است.
پیوند قدس و کربلا
یکی از کتابهایی که در این دوره جایزه جلال، شایسته تقدیر شناخته شد، رمان «صور» اثر حسینعلی جعفری بود که انتشارات سروش داستانی آن را منتشر کرده و در همین یک سالی که از انتشارش میگذرد، مورد استقبال مخاطبان هم قرار گرفته است. اگر بخواهیم درباره داستان رمان بگوییم و آن را هم لو ندهیم، به همین مقدار بسنده کنیم که داستان روایت تلاش ابوخالد، پیرمرد فلسطینی است که میخواهد در راهپیمایی اربعین شرکت کند. حوادث و رویدادهایی برای او در این راه اتفاق میافتد و داستان میان فلسطین دیروز و امروز پل میزند و در ضمن بر نقش محوری و وحدتآفرین اهلبیت(ع) بهخصوص امام حسین(ع) متمرکز میشود، بدون اینکه شعر بگوید یا شعار بدهد. همچنان که خود نویسنده هم گفته است درونمایه صور، پیوند میان قدس و کربلاست، اما نویسنده برای خلق رمانش و درآوردن این درونمایه، رنج پژوهشی وسیع را به خود داده است و با تحقیقات میدانی، کتابخانهای و پژوهشی مادهخامهای مختلف و متنوعی را که برای داستان نیاز داشته فراهم کرده و برای فهمیدن سختی کار او به یاد داشته باشید فضای کلی داستان در خارج از ایران میگذرد و نویسنده برای اینکه بتواند این فضا را بهدرستی خلق کند، نیاز به پژوهشی همهجانبه داشته است.
جعفری که تجربهای طولانی در ادبیات دارد و پیشتر آثاری از او هم در حوزه پژوهش، هم داستان کوتاه، هم رمان و البته شعر خواندهایم و البته در رشته علوم سیاسی درس خوانده، در این داستان سعی کرده هم از تحلیلی که به لحاظ آکادمیک به آن رسیده است استفاده کند و هم از تجربهای که به دلیل سالها حضور در ادبیات داشته است، بهره ببرد تا بتواند داستانی بیافریند که به قول خودش میان کربلا و قدس پیوند بزند، اما در عین حال داستان باشد با همه ترفند و توطئهها، فراز و نشیبها و نقطهعطفهای یک اثر داستانی جذاب.یک نکته مهم درباره صور هم این است که با نویسندهای روبهرو هستیم که دیالوگنویس زبردستی است، پس اگر خوانندهای هستید که وقت خواندن رمان، دیالوگهای درخشانش چشمتان را میگیرد و زیر آنها خط میکشید، این کتاب را از دست ندهید.بخشهایی از این رمان با هم بخوانیم:
«ابوخالد چشم انداخت سمت باغچه اندازه کف دست زیر درخت انجیر پیر محو نور شد که سبزی میچید و میریخت توی سبد کوچک بافته شده از شاخههای نازک زیتون. صدا بلند کرد: باز زانو درد میگیریها. نور کمر راست کرد: تمام شد و نشست روی تخت چوبی پایه کوتاه کنار باغچه: سفره نباید بیزینت باشد و سبزی را زیرورو کرد: به عیاض زنگ زدی؟ ابوخالد نگفت جواب نداده و نالید: مگر این خط و خطوط راه میدهند؟ هی میگوید تماس با مشترک موردنظر امکانپذیر نمیباشد و از سکو پایین آمد و راه افتاد سمت نور. نور دعا کرد به جان عیاض و سراپای شوهرش را برانداز کرد. میخوای بروی نماز جمعه؟ میدانی و میپرسی؟ میترسم... میترسم بلایی سرت بیاید. من عمرم را کردهام و... تا عیاض را داماد نکردی و پسر عیاض را ندیدی حق نداری حالا بغض نکن. مگر دست من است؟»