مصطفی رحماندوست: هیچ کدام از آثارم را بیشتر از لبخند بچه ها دوست ندارم
مصطفی رحماندوست شاعر و نویسنده کتابهای کودک و نوجوان در ویژه برنامه باغ کتاب تهران به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی گفت: وقتی بچهای میبینم نمیتوانم نسبت بهش بیتفاوت باشم. هنوز هم روزی ۱۴ ساعت کار میکنم و فکر میکنم هنوز به مملکتم بدهکارم. هیچکدام از آثارم را بیشتر از لبخند بچهها دوست ندارم.

مصطفی رحماندوست در حضور کودکان و والدینشان نسبت به کودکان، نوجوانان و کشورش ابراز علاقه کرد و افزود: وقتی بچهای میبینم نمیتوانم نسبت بهش بیتفاوت باشم. هنوز هم روزی ۱۴ ساعت کار میکنم و فکر میکنم هنوز به مملکتم بدهکارم. هیچکدام از آثارم را بیشتر از لبخند بچهها دوست ندارم.
وی در پاسخ به این سوال که چرا نویسندگی حوزه کودک را انتخاب کرده است، گفت: من تا دوره لیسانسم فقط برای بزرگها مینوشتم بعد اتفاقی برایم افتاد که فهمیدم بزرگها راست نمیگویند. آنها وقتی کتابم را میخوانند بهم میگویند «چه کار قشنگی، این را با این منظور سیاسی نوشتهای». بعد فهمیدم که بزرگها، کودک هم هستند، این بود که از سال ۱۳۵۶ تصمیم گرفتم فقط برای کودکان بنویسم.
شاعر سه نسل از کودکان ایرانی با اشاره به ماجرای تولد شعر «صددانه یاقوت»، شعر سرودن را امری جوششی دانست و افزود: این شعرها هستند که میآیند میگویند من را بنویس، شعر باید به دنبال تو بیاید. اوایل جنگ بود که من به گروه شهید چمران پیوستم تا از کشورم دفاع کنم. یک بیسیم و دوربین بهمان دادند و گفتند بروید بالا، ببینید دشمن تا کجا آمده و به ما خبر بدهید. یک ساعتی ماندیم که خبر دادند زمینگیر بشوید. من جنگ را بلد نبودم و نمیفهمیدم. بعد فهمیدم باید بخوابیم روی زمین که دشمن ما را نبیند.
سی ساعت روی زمین خوابیدیم، گشنه و تشنه و نابلد. بعد از سی ساعت، گفتند برگردید. گفتیم گشنهایم. از یزد برایمان نان خشک و ماست چکیده و انار فرستاده بودند. تا اینها را برایمان آوردند همه دویدند سمت نان و ماست و آب. من سعی کردن با ادب باشم، رفتم سراغ انارها. تا دانههای سرخ انار را دیدم یاد گردنبند یاقوت مادرم افتادم و تا به مقرمان برگردیم شعر «صد دانه یاقوت» متولد شد.
گزارش خطا
پسندها:
۰
ارسال نظر
آخرین اخبار