رمان «کلاغها شیون نمیکنند» نقد و بررسی رونمایی شد
به مناسبت فرا رسیدن اعیاد شعبانیه و روز جانباز، رمان "کلاغ ها شیون نمی کنند" در فرهنگسرای اخلاق نقد و بررسی شد .

در این نشست که به بهانه تولد حضرت عباس (ع) و گرامیداشت روز جانباز برگزار شد، محسن دستمالچی رئیس فرهنگسرای اخلاق و تنی چند از جانبازان، شاعران و نویسندگان، دوستداران ادبیات و اعضای کانون زنگ داستان، نویسنده رمان «معصومه خوانساری»، منتقدین ادبی «محمدعلی رکنی»، دکتر «معصومه امیرزاده» و «طاهره امینی جزه» نیز حضور داشتند.
داستان «کلاغها شیون نمیکنند» داستان زنی است که همراه همسرش در باغی موروثی زندگی میکند و به دلیل شرایط خاص جانباز اعصاب و روان ، هنوز در دوران دفاع مقدس به سر میبرد و زن میکوشد که با او همراهی و همدلی کند. زن و مرد در باغی هستند که تبدیل به منطقۀ جنگی شده و زن تمام تنهاییاش را با خاطرات همسرش، در سنگرها و با کیسههای شن پر میکند.
در ابتدای این نشست، محسن دستمالچی رییس فرهنگسرای اخلاق پس از خیر مقدم به مدعوین و مهمانان، به ضرورت اهمیت به نویسندگان توسط مجموعه های فرهنگی پرداخت و اشاره داشت در صورت حمایت نهادهای مزبور میتوان شاهد آثار فاخر و قابل لمس برای جامعه در حوزه ادبیات خصوصا رمان در حوزه دفاع مقدس بود.
وی افزود: کتاب حاضر از جمله رمانهایی است که میتواند با استفاده از ظرافتهای زنانه، رنجها و دردهای شخصیت اصلی داستان را به تصویر کشیده و مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد.
سپس «حمید بابایی» از شاعران برجسته و از جانبازان گرانقدر جنگ تحمیلی به شعرخوانی آئینی پرداخت و با حضور نویسنده و منتقدان و میهمانان آئین رونمایی برپا شد. سپس «محمدعلی رکنی» به عنوان منتقد در بخشی از سخنانش پس از اشاره «فضای سیال ذهن داستان، بیش از حد ذهنی بودن اثر و نبودن جهان عینی که البته لازمه سیال بودن اثر است، درک خواننده را از فضای بیرونی کاهش داده است.
دکتر معصومه امیرزاده در ادامه گفت: پاشنه آشیل داستانهای سیال ذهن این است که به طور ناخودآگاه پیرنگ تُنُک بسته میشود. گرچه این داستان براساس تنهای قوی بسته شده است اما میتوانست شاخ و برگ عینی بیشتری داشته باشد. به طور کلی چشم اسفندیار داستانهای سیال ذهن همین جهان ذهنی و عدم دسترسی کامل به جهان عینی است که اتفاقا داستان را آنجا میبندد.
طاهره امینی جزه در ادامه بحث و درباره منفعل نبودن زن گفت: به نظر میآید زن داستان، منفعل نیست بلکه چارهای جز اینگونه زیستن ندارد. او هم لیلا است و هم مجنون، او نگهبان مردی است که وابسته به دارو و شرایط خاص است. زن نمیتواند این دنیا را عوض کند. این زن آنچنان عاشق است که انگار در این مسیر با مردش یکی شده، او به مرحلهای شبیه فنا در ادبیات عرفانی رسیده است. به نظر میآید در او ذوب شده تا مردش راحتتر به زندگی ادامه دهد.
معصومه امیرزاده در ادامه گفت: از نکات مثبت این کار علاوه بر قوی بودن تکنیک این است که فرم در خدمت داستان است. در داستان، زن و مردی روایت میشوند که پریشانحال هستند و این پریشانحالی به خوبی در فرم سیال ذهن نویسی هم نمود پیدا کرده است.
مسئلۀ دیگری که منتقدین به آن پرداختند موضوع نمادها و کهنالگوها بود که حتی نام داستان با «کلاغ» که نمادی کهن در ادبیات ایران و جهان است همراه شده است.
دکتر معصومه امیرزاده توضیح کلی درباره ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها داد و گفت: ما در عین حال که در یک لایه خودآگاه شخصی به سر میبریم در ناخودآگاه جمعی هم زندگی میکنیم. یونگ میگوید: «نه فقط آنچه شما در زندگی شخصی تجربه میکنید و گاه از خودآگاه به ناخودآگاهتان منتقل میشود، بلکه هرآنچه شما تجربه نکردهاید و مثلاً اجدادتان در گذشته تجربه کردهاند هم به ناخوداگاه شما منتقل گشته است.» و این همانی است که به نام ناخودآگاه جمعی در بین اقوام ادامه مییابد و بر پایۀ کدهای ژنتیکی قابل بحث است. همۀ انسانها علاوه بر ناخوداگاه فردی، در ناخودآگاه جمعی یا همان نمادهای اجدادی زندگی میکنند که بستری به نام کهنالگوها را میسازد.
نویسنده در پایان ضمن تشکر از حضار و منتقدین گفت: زن داستان زنی منفعل نیست. او عاشق است و حتی در داستان تحول شخصیت هم داریم. وقتی یونس به درجهی شهادت میرسد اوست که در باغ را باز میکند و باغ و زندگی را به روی مردم باز میکند تا مهمانان بیایند و با دنیای یونس ارتباط بگیرند. در عین حال او زندگی را دوست دارد.
همچنین معصومه خوانساری نویسنده کتاب گفت: این عاشقانهترین داستانی بود که نوشتهام. به نظر من زن داستانم قبل از ازدواج بود که منفعل بود و وقتی عاشق شد و ازدواج کرد عاشقترین زن جهان بود. طاهره امینی جزه هم در پایان ضمن تشکر از حضور همۀ عزیزان به این نکته اشاره کرد که داستان ،پایان زیبا و امیدوارکنندۀ دارد. کاروان شهدا که میرسد همه میآیند. زنی که از خارج برگشته، مردی که امروزهای است، زنی که چادری است، پسر و دختری که مو فرفری است و شاید ظاهرش متناسب با مقولۀ آن جمع نیست. همه آمدهاند و اینکه نویسنده این هوشیاری را به خرج داده و همه را زیر نور شهدا و پرچم ایران جمع کرده قابل تقدیر است. ایران ما به جامعهای یکدل و متحد نیاز دارد که نویسنده به زیبایی و دور از شعارزدگی به آن پرداخته است.
گزارش خطا
پسندها:
۰
ارسال نظر
آخرین اخبار