جمعه ۳۰ شهريور ۱۴۰۳
ساعت : ۰۳:۲۲
کد خبر: ۷۴۲۸۰
|
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۸

در«گنجشکک اشی مشی» پیروزی مهم نیست از آن چه کسی باشد

«گنجشکک اشی مشی» نام اغوا کننده برای فیلمی تلخ برگرفته از موقعیت های رئال است که بار مضامین اجتماعی را یدک می کشد ، فیلمی که بر خلاف توصیف ژانر کودک از سوی متولیان جشنواره به هیچ وجه در این قالب نمی گنجد و داستانی اپیزودیک از سه قصه است که ابعاد مختلف اسیب های اجتماعی مطرح می کند از این جهت که این 3 قصه هرکدام به داستان بلند و فیلم های جداگانه ای از سوی این سه فیلمساز منجر نشده است جای بسی تقدیر است چراکه این مضامین در همین تایم های کوتاه نیز به هدف خود رسیده اند.
محسن سلیمانی فاخر
عضو انجمن منتقدان و سینمایی سینمایی ایران
«گنجشکک اشی مشی» نام اغوا کننده برای فیلمی تلخ برگرفته از موقعیت های رئال است که بار مضامین اجتماعی را یدک می کشد ، فیلمی که بر خلاف توصیف ژانر کودک از سوی متولیان جشنواره به هیچ وجه در این قالب نمی گنجد و داستانی اپیزودیک از سه قصه است که ابعاد مختلف اسیب های اجتماعی  مطرح می کند  از این جهت که این 3 قصه هرکدام به داستان بلند و فیلم های جداگانه ای از سوی این سه فیلمساز منجر نشده است جای بسی تقدیر است  چراکه این مضامین در همین تایم های کوتاه نیز به هدف خود رسیده اند.

 اینکه مخاطب می تواند با یک بلیط سه فیلم را تماشا کند  اتفاق روشنی است ،فیلمی که حلقه واسط و زنجیره  دارند و ارتباط معنایی ایجاد می کند. قابل سپاس است که  فیلم  از اطناب گویی ها و ریتم های کند و کششش های بی منطق دوری یافته واین جریان مناسبی در این نوع فیلمسازی است .
اپیزود «نفس» در باره زنی  معتاد و رنجور و شکست خورده است با شوهری که به زندان محکوم شده  و به دلیل فقر و اعتیاد تصمیم گرفته دخترش  را به زنی واگذارکند . در وهله اول وقتی درام این اثر بررسی می شود  غیر معمول است زنی که شوهر و فرزندش در تصادفی کشته شده اند به خرید یک بچه و حضانت روی اورده ،اگر زن در این درام مشخص بود که دیگر     نمی تواند باردار شود قابل پذیرش بود اما وقتی این زن جوان تمام ایده ال های لازم را برای ازدواج مجدد دارد خیلی گره و چالش داستان مبتنی با براهین محکم نیست  ، دیگر اینکه ازاد شدن یک مجرم حبس ابد  بازهم در ادامه منطق درام ابتر می ماند  اما با این حال فیلمساز به خوبی دغدغه های این دو قشر جامعه را مورد تحلیل قرار داده است.

 در «نفس» پای یک انتخاب سخت در میان است  دو زن در دو جایگاه،  پیروزی مهم نیست از ان چه کسی باشد، در این زندگی پیروز باید نفس این دو زن باشد مادری که  جسم زاده و مادری که روح می پرورد ،هر یک  ازاین  دوزن که کنار بکشند کار سترگی انجام داده اند  و ایجاست که مادر اصلی بیشتر ایثار می کند برای خوشبختی بخشی از وجود خود . اینجاست که حس همدردی و همذات پنداری مخاطب برانگیخته می شود.نفس کشمکشی است برای بدست اوردن دنیایی به نام بچه  و مسئله ای در میان مهر مادری  و گذشت در میان قلب دو مادر است.

در اپیزود «بن بست» هم موقعیت درام مشابه است ،اینجا دوئل مادر  و پسر بچه نوجوانش است  مادری باید بنا به مسئلت زندگی خود و دختر بچه اش  بپذیرد که پسرش را رها کند و پسری  که مادرش را در خانه ای دیگر در اغوش دیگر متصور شود  تا مادر و خواهرش در عافیت زندگی کنند تازدر گیر و دار بدبختی و ناکارامدی او قرار نگیرند.

جلیل  در نهایت با قیام درونی خود واقعیت تلخی را می پذیرد  تا دنیا دیده شود، زندگی ایجاد  کند و مسخ شخصیتی انجام دهد و با دستی پر به سوی خانواده اش برگردد.

اتفاقی یافتن مادر در فروشگاه شهروند،  خرید کفش گران قیمت از سوی مادر  و حضور جلیل در خانه مسئول کانون آن هم در فضایی هنرمندانه و رمانتیک در این ماجرا چندان همسو نیست  اما در کنار این سکانس درگیری جلیل و دوستش با شوهر مادرش  فضایی زیبا و متهورانه از گذشت را تداعی می کند.

«مرابشنو» داستان نرگس دختر ناشنوای نوجوان و شاعربرگزیده ای است که پدرش قصد دارد او را به اجبار به عقد جوانی ناشنوا و هم کیش او در اورد  و این ازدواج به معنای بازماندن نرگس از ارزوهایی است که در شعر و درس در ذهن خودساخته  است .

در شکل گیری درام این اپیزود به این مهم بر می خوریم که شاید فیلمساز استنباط  می کند  که  این نوع ازدواج های اجباری و پدر سالارانه در سن کم هنوز در جامعه وجود دارد اما این چالش بین پدری که با بچه ای علیل و مستعد روبروست چندان قابل پذیرش نیست .پدر زمخت  سنتی و عاصی از شرایط با دیدن نامه ای عاشقانه در موقعیتی "در نیامده" تصمیم می گیرد در آنی دختر15 ساله اش را به خواستگاری اماده به ازدواج بگمارد  اما همین پدر با چنین پرداختی از شخصیتش به راحتی تحت تاثیر حرف های  ترجمه شده دخترش از "شازده کوچولو " قرار می گیرد و متحول می شود  وبه دلیل نامعلوم فردای ان روز به سفر می رود   با این حال این سکانس حس خوب و درخوری برای مخاطب ایجاد می کند .

در مجموع اگر برایند این سه قصه بررسی شود فیلمسازان با روایت واقعیاتی تلخ از اجتماع می خواهند از کارکرد مهم و حیاتی دیالوگ برقرار کردن  افراد در ناملایمات  و سختی های زندگی  پند دهند.  در «نفس» صحبت کردن دو مادر تفاهمی میان انها ایجاد می شود که به کنار کشیدن مادر اصلی می انجامد. در «بن بست» وقتی جلیل  ناخواسته صحبت های مادرانه و دلسوزانه را می شنود تصمیم می گیرد مرد وار به سوی زندگی برود و  در «مرا بشنو» پدر زمانی که دعدغه های دخترش را می شنود از تصمیمش منصر ف می شود .

نظر شما