منادیان حق بر بوم نقاشی
احمدرضا دالوند
دورانِ رونقِ هنر در عصر صفویه و در دارالسلطنههای شهرهایی چون اصفهان و قزوین و تبربز که در آن دوران مرکزیت به حساب میآمدند، ماجراهایی دارد که در تاریخ به ثبت رسیده است.
اما، دورانِ زوالِ هنر، و حرمان و دربهدری هنرمندان تحت الحمایه دارالسلطنههای آن دوران، پس از افول صفویان داستان جالب تری دارد که درنهایت به رهایی موازین هنر از قید دربار و گسترش آن به اعماق جامعه انجامید.
یعنی آن توجه و اهمیتی که شاهان صفوی برای هنر قائل بودند، بعدها و در دوران زندیه از سوی کریمخان نسبت به هنرمندان صورت نگرفت؛ در نتیجه هنرمندان که حمایت دربار را از دست داده بودند، ناگزیر شدند به طبقات پایینتر و برخی اشراف با فرهنگ و به ویژه به سمت طبقات متوسط جامعه گرایش پیدا کنند.
این رویکرد تازه در هنر، ناشی از حضور مخاطبان تازهای بود که هنرمندان باید خود را با سطح سلیقه و روحیات آنان هماهنگ میساختند. درست است که مخاطبان برخاسته از طبقات متوسط شهری توقعات زیباشناسانه نازل تری نسبت به درباریان داشتند، اما این اختلاف سطح، تنها به حذف برخی آرایهها و تزئینات ظاهری منجر شد. در عوض عنصر مردمی و ذوق عامیانه جایگزین آن درخشش بصری و ذوق فئودالی شد.
از درون این گرایش تازه نوعی عامیانگی بیسابقه به نگارگری ایرانی واردشد، و چیزی به دست آمد که قرنها در پشتِ دیوارِ دارالسلطنهها و درون سینه مرمان عادی حبس شده بود: آن چیز، عشق سوزان مردم به حماسههای ملی در قالب شعر، و همچنین ایمان آنان به شور نهفته در فلسفه عاشورا بود.
هنرمندان برای نخستین بار در تاریخ هنر ایران هم نفس با مردم، گوش به َنقلِ َنقالان سپرده و «قهوه خانه» را به «دارالسلطنه» ترجیح دادند. نشانههای این تغییر و تحول را میتوان در رواج یافتن نوعی شمایل کِشی پیداکرد که در دل خود یک هنر قصه گو و روایتگر موسوم به «نقاشی قهوه خانهای» را پرورانید.
سلسلههای پادشاهی باغرور ملی و ایمان مردم کاری کرده بودند که وقتی صحنه برای ترکیدن بُغضِ خفه در سینهها فراهم شد، جریانی در متن «هنرِ همواره زینتیِ ایرانی» فراهم آمد که نظیرش را در هیچ فرهنگی نمیتوان سراغ گرفت.
به این معنا که، ُبغضِ تاریخ با صدای خسته نقالان میترکید و دست نقاشان به جای زینت گریِ پرزرق و برق به نقش کردن ظالمان و اشقیا پرداخت و پاکان روزگار را با چهرههای نورانی و روح عدالت جویی را در مرکز پرده به تصویر کشید.
«مقاتل خوانی» که شیونِ شیعیان مؤمن برستمِ یزیدیان کافر است از حنجرۀ نقالان بر هر کوی وبرزن خوانده میشد، و نگارگران نیز به ترسیم این شیون و دادخواهی میپرداختند.
افشار و زند و قاجار آمدند و رفتند... اما در اعماق فرهنگ این مردمان، مقاتل خوانی و نقالی و نقاشی قهوه خانهای سر برآورد. مردم در بیخ گوش خود و درفضای گرم و صمیمی قهوه خانهها، «نگارگران راستین» خود را بازیافتند.
گزارش خطا
پسندها:
۰
برچسبها:
یادداشت ارسال نظر
آخرین اخبار