نور، حقیقت، دین و هنر
احمدرضا دالوند
تاریخ هنر و ادبیات با شواهد بسیار نشان میدهد که هرگاه شعر و هنر با دین و نگاه معنوی آمیخته میشود، امثال مولانا، باخ، بتهوون، حافظ و میکل آنژ پدید میآیند که با آثارشان درهای آسمان را به روی زمین گشودند.
از محمد(ص) و سایر انبیای الهی به سادگی نمیتوان گفت. زیرا آنچه محمد(ص)، به جهان عرضه کرد، چنان لطیف و ناملموس و الهی است که به تصرف در نمیآید. آنچنانکه هنوز عقل در تاریکی کورمال کورمال در جستوجوست، بلکه به ژرفای هستی شناسانهاش راهی بجوید.
اگر دقیقتر به واژه دین فکر کنیم، پی خواهیم برد که دین با آموزههایش جهان را در یک هارمونی عمیق ترسیم میکند. در این معنا، بزرگان دین کسانیاند که زبان هارمونی را به خوبی درک کردهاند، به همین سبب، حقیقت همچون نور به درونشان نفوذ میکند.
با این نگرش، میتوان اذعان کرد که همه مظاهر هستی در اصل به مانند ترانههای رنگارنگی از یک ارکستر لایتناهی هستند: بخشی در کوهستانها، بخشی در ستارگان، بخشی در گلهای سرخ، بخشی از ما در پرندهای در پرواز... و بخشی در سبزی درختان. ما همه جا پخش هستیم. هیچ انسانی جزیره نیست، ما همه بخشی از یک قاره وسیع هستیم، تنوع وجود دارد، اما چیزی نیست که ما را از هم جدا کند.
واژه دین، واژهای زیباست. به دین در زبان انگلیسی، religion میگویند که از ریشهای مشتق میشود که معنایش «گردهم آوردن کسانی است که از روی ناآگاهی و جهل متفرق شدهاند»، ملاحظه میشود که واژه دین به دورهم جمع کردن آدمها اشاره دارد، آنچنان که بتوانند ببینند که از هم جدا نیستند.
مارسل پروست در قطعه شعری مینویسد:
سفر اکتشافی راستین نه از جستوجوی چشماندازهای تازه / که از داشتن چشمانی تازه به دست میآید...
اما کلید راه به گفته حافظ چنین است:
قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
گزارش خطا
پسندها:
۰
ارسال نظر
آخرین اخبار