یادداشت/
انسانانگاری (آنتروپومورفیسم) در ذهن و زبان
احمدرضا دالوند
انسانانگاری* استعارهای زیبا، دقیق و آگاهانه از نسبت دادن ویژگیهای شخصیتی و ذهنی انسان به حیوانات یا سایر موجودات و اشیا است.
ریشه آنتروپومورفیسم در اسطوره بیشتر در میان مصریان و یونانیان باستان مشاهده شده است. اما ریشههای مذهبی آنتروپومورفیسم را به وفور در هندوستان میتوان دید.
در ادبیات ایران ریشههای آنتروپومورفیسم را با چند نمونه معروف مانند: منطقالطیر و کلیله و دمنه میتوان ردیابی کرد.
در دنیای امروز مظهر آنتروپومورفیزم مدرن را باید در نقاشی مدرن و ادبیات نوین جستوجو کرد.
در آمریکا، شرکتهای رؤیاپرداز آمریکایی مانند والت دیسنی از خصیصه رفتاری حیوانات برای تبیین رفتار انسان به فراوانی بهره میگیرند، و برای مثال، با پشتوانه رسانهای و تبلیغی قدرتمند از یک موش یا گربه یک برند جهانی میسازند.
در اروپا نیز و بهویژه در ایتالیا، ریشههای آنتروپومورفیسم را در هنر پیکره تراشی، میتوان در حد بسیار زیادی مشاهده کرد.
ایرانیان معاصر هنوز به فراخور در ادبیات روزمره خود از زبان آنتروپومورفیک به وفور استفاده میکنند. در حقیقت کاربرد خصیصههای رفتاری حیوانات برای تبیین رفتار انسانها ریشه در ادبیات نمادین و استعارههای پایانناپذیر فارسی دارد.
هرچند نسلهای امروزی ایران به علت صنعتی شدن و زندگی شهری، کمتر از گذشتگان خود از رفتارشناسی حیوانات آگاهی دارند، اما به سبب رواج زبان آنتروپومورفیک در ادبیات و زبان محاوره، تتمهای از این بیان، آنهم اغلب با بار منفی در ارتباطات میان فردی مشاهده میشود.
اگرچه با یک بررسی اجمالی در ادبیات سایر ملل متوجه میشویم که زبان انسانانگارانه همیشه بار منفی ندارد و استفاده از خصیصههای رفتاری بعضی از حیوانات مانند شیر یا عقاب نشانه قدرت و صلابت است اما در ادبیات پارسی، شیر و عقاب نیز حتی ممکن است بار منفی خود را حفظ کنند:
دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود…
شباهتهای زیادی نیز درباره خصیصه شخصیتی بسیاری از حیوانات مانند موش که در ادبیات شرق با خصیصه ترسو بودن و کوچک بودن و در ادبیات غرب با خصیصه جاسوس بودن و کارهای مخفی انجام دادن دیده میشود.
اگرچه ریشه آنتروپومورفیزم به دوران باستان بر میگردد، اما تحلیل انسانانگارانه ضربالمثلهای حیوانی به روش علمی توسط داروین و رومانس برای توجیه روانشناسی انسان از طریق تکامل و تفاوتش با روانشناسی حیوانات بکار رفته است.
شاید بوقلمون مشهورترین حیوان برای استعارههای آنتروپومورفیک بوده باشد. بوقلمون پرندهای است که هنگام اضطراب، پوست برهنه در ناحیه گلو و سرش را از رنگ خاکستری به رنگهای قرمز، سفید و آبی تغییر میدهد.
بوقلمونها موجوداتی سرد، بیتوجه و بیسرو صدا هستند. اما بوقلمون صفت، آدمی دو رو، بیمنطق و دمدمی مزاج است، هر لحظه تغییر رای و عقیده میدهد، هر لحظه به رنگ و حالتی دیگر در میآید.
در آنتروپومورفیسم عامیانه، بوقلمون صفت کسی است که روبه رویت یک چیزی میگوید اما چند ساعت بعد، بر عکس آن گفته عمل میکند! بوقلمون صفت کسی است که پس از اشتباه میآید و آن چنان خود را به نفهمی میزند که گویی هرگز در جریان اعمال اشتباهش نبوده است. همین تغییر رنگ گلو و گردن بوقلمون دستمایه مصرف نمادین آن برای برخی اعمال انسانها قرار بگیرد.
یا مثلا، لاشخوارها پرندگانی منفور و ترسناک هستند. و در اکثر فیلمهای کارتونی لاشخورها نقش افراد پلید را بازی میکنند.
ما ایرانیها کمتر خصیصه شخصیتی میمونها را میشناسیم، چون خیلی کم با آنها سرو کار داشتهایم. اصولا در زبان آنتروپومورفیک، گربهها را به بیچشم و رویی و چشم سفیدی متهم میکنیم و اصطلاح گربه کوره را برای آدمهای حقه باز، بیمحبت و بیوفا استفاده مینماییم، دریغ از اینکه خبر از رفتارهای بیچشم و رویانه و بیعاطفه میمونها نداریم!
ایرانیان روباه را به خوبی میشناسند و در اشعار و ادبیات خود به طور فراوان از آن استفاده کردهاند. در فرهنگ ما روباه موجودی مکار و حیله گر است. از داستان روباه و کلاغ تا کارتونهای مختلف روباه نقش فردی حقه باز و فریبنده را بازی میکند.
مولوی، فردوسی، نظامی، سعدی، پروین اعتصامی و حتی حافظ به دفعات از استعاره روباه در بیان آنتروپوموریک بهره بردهاند.
حافظ: شیر در بادیه عشق تو روباه شود / آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست...
سعدی: ز نیروی سر پنجهٔ شیر گیر/ فرومانده عاجز چو روباه پیر...
نمونهها بسیارند. گنج عظیمی که مورد استفاده هنرمندان و ادیبان و فیلم سازان قرار نمیگیرد تا در عوض، والت دیسنی با تولید انبوه میکی ماوس، چشم جهانیان را خیره کند.
انسان انگاری / آنتروپومورفیسم: anthropomorphism*
کاربرد خصیصههای رفتاری حیوانات برای تبیین رفتار انسان در ادبیات، معماری و فرهنگ کهن تمام ملل متمدن وجود داشته و موجب خلق آثار ارزشمند بسیاری شده است.
گزارش خطا
پسندها:
۰
ارسال نظر
آخرین اخبار