کد خبر: ۸۶۱۶۲

یادداشت/

در فضیلت نام‌ها

احمدرضا دالوند

نامگذاری بر روی چیزها و موجودات و شناسایی آنها، حتی در بامدادان تاریخ، جزو سرشت انسان بوده است. انسان با این کار،  آگاهی دقیق خود را از اشیاء نشان می‌دهد؛ و همین آگاهی است که به تسلط ماّدی می‌انجامد. 
 
این میل به نامگذاری واحدهای گوناگون جهان پیرامون، در صفحات اولیه کتاب مقدس نیز تصدیق شده است، در آنجا که می‌گوید: «و خداوند، هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات را خواند همان نام او شد» (  سِفرپیدایش ، باب دوم ، آیه۲۰) 
 
از این رو، از آغازِ تاریخِ انسان، هر درخت و حیوان و کوه نام خاصی کسب کرد. در بررسیِ هنر، به خصوص در فردگرایی غربی، شناسایی هنرمند به عنوان «فرد» و شناسایی آثار هر فردِ هنرمند و تشخیص آثار افراد از یکدیگر، همواره مورد نظر پژوهشگران بوده است. و با شناسایی ماهیت کار افراد و آشکار شدن اشتراکات میان شیوه کار افراد، به جمع‌بندی و تدوین سبک یک دوران نائل می‌شوند. اما در نقاشی ایرانی، در درازنای تاریخ اغلب باید آثار هنرمندان را به دیده  «محصولاتِ  استادکارانِ گمنام» بررسی کرد. و اگر امضایی هم در پای اثری باشد چیزی در حد: رقم کمترین،  الحقیر، بنده درگاه شاهنشاه زمین و زمان، «کمینه»، «مثل:  قلمی شد  و ....  است.  یا ممکن است به «به بازی به سر رفت»   و یا مثلاً: «مرید با اخلاص»،  را در پای تابلو ملاحظه کنیم، که باز هم نام هنرمند در پشت چنین عباراتی همچنان مخفی می‌ماند. و بدین سان با آثار هنرمندانی که به  «گمنامی مشهورند»  آشنا می‌شویم. درست مانند صنعتگرانی که ظروف سفالی، یا فلزی می‌ساختند، یا کاشیکاری می‌کردند و معمولاً برای خریدار ناشناخته بودند.  نقاشان یا حتی نگارگران نسخه های سلطنتی نیز به طور کلی در مقام افراد خلاق برای ما ناشناس اند. حتی اگر نامشان در نقاشی ها آمده باشد، بازهم شخصیت آنها برای ما ناشناخته است. چنان که گهگاه چنین چیزی روی می‌داد.  
 
گهگاه نیز در پای اثر، نوشته‌ای ذکر شده که دستخط هنرمند نیست و مدتی پس از خلق اثر و بنابر قول و روایت  صاحب اثر (حامی هنرمند) و برخی افراد مطلع نوشته شده که معمولاً چنین عباراتی هستند: «منسوب به مهراب» ، «منسوب به مراد» و نظایر اینها ...  

با وجود این، ما می‌توانیم آثار به جا مانده را در درجه نخست از روی سبک رایج هر دوران، و از ویژگی‌های زیبایی شناختی و شاخه‌های گوناگون یک دوران بشناسیم، و به سختی و گاه با اختلاف دیدگاه ممکن است با استناد به «شخص خاص»  یا «فردیت هنرمند»، اقدام به شناسایی و درک خصلت‌های یک دوران کنیم. متأسفانه کسی مانند جورجو وازاری* نقاش و معمار ایتالیایی 1511-1574، مؤلف کتاب زندگی نامه هنرمندان در ایران وجود نداشته است که نظرات سبک شناختی و زندگی نامه‌های مشروح هنرهندان را ثبت کند. 

Giorgio Vasari* 

گزارش خطا
ارسال نظر