به این فکر افتادم که به شکلی دیگر ارتباطی مضاعف با همکارانم در سازمان برقرار کنم. دوستان پیشنهاد دادند که متنی بنویسم و به اشتراک بگذارم.
اولین مساله برایم این بود که درباره چه موضوعی بنویسم؟ کمی فکر کردم و سادهترین و واضحترین موضوع را انتخاب کردم. این مساله آنقدر روشن است که شاید ابتدا به ذهن برسد مگر نیازی به توضیح دارد؟ اما من آن را انتخاب کردم و آن چیزی نیست جز نام محل کار ما «سازمان فرهنگی هنری». در این مقال و مجال مغتنم اندیشهورزی، درباره واژه «سازمان» صحبت میکنیم و نوشتن درخصوص دو بخش «فرهنگ» و «هنر» را به فرصت و نوشتارهای بعدی میسپاریم.
سازمان چیست؟ از چه مؤلفههای مهم و کلیدی تشکیل شده است؟ عناصر تعیینکننده آن کدام است؟و... چندین سوال ساده و آسان و بعضا تکراری و خستهکننده دیگر که میتواند مطرح و قابل تأمل باشد.
به نظر نگارنده، هیچ ضرورتی ندارد کتب تخصصی و عمومی، مقالات اندیشکدههای جهانی در حوزه سازمانشناسی را مورد پژوهش و مطالعه موشکافانه قرار دهیم تا بفهمیم سازمان چیست؟ (البته و صدالبته لازم و ضروری است) اما آنچه میخواهم به آن اشاره کنم، نیازی به این منابع و مآخذ ندارد. چرا؟ چون مشکل اصلی این نیست که ما نمیدانیم، آگاهی و شناخت نداریم. بلکه برعکس، چه بسا به لحاظ نظری خوب میدانیم و بهدرستی فهمیدهایم و در مقام بیان نیز خوب و جذاب و عمیق بیان میکنیم و در جمعهای کارشناسی در این زمینه سخن میرانیم. پس مساله چیست و مشکل کجاست؟ مغز کلام آنجاست که ما به آنچه میدانیم، به قدر مکفی «عمل» نمیکنیم و این عمل نکردن ما، صدها دلیل واقعبینانه «میدانی» و «اقتضایی» دارد. اما آنچه مسلم است، دانش خود را به قدر لازم و ضروری جامه عمل نمیپوشانیم.
شنیدهام استاد شهید علامه مرتضی مطهری(ره) میفرمایند: مشکل ما این نیست که اسلام را نمیشناسیم بلکه آن است که به آنچه از اسلام فهمیدهایم و شناختهایم، عمل نمیکنیم. اگر به هر میزان از شناختمان در حوزهای (به قدر لازم) ملزم باشیم و عمل کنیم، بقیه آن راه را خود به خود میپیماییم. به نظر نگارنده، «سازمان» هر تعریف، کارکرد، ساختار و گسترهای داشته باشد، به قطع و یقین یک «نظام» (سیستم) است. نظامی دارای اجزا و بخشهای به هم پیوسته و وابسته به همدیگر که اگر اجزا و مؤلفههای آن (اعم از مهم و غیرمهم، اصلی و غیراصلی، کلیدی و غیرکلیدی) «بههمتنیده» و «مکمل» هم نباشند، قطعا به اهداف خود در حد توجیهکنندگی وجود خود و قابل دفاع در مقیاس توجیه اقتصادی هم نمیتواند قد علم کند، بایستد و به حرکت و پویایی خود ادامه دهد.
در اینگونه نگریستن، واقعا چشمها باید را شست و جور دیگر باید دید. زیرا در نگاه نظاممند (سیستمی)، کوچکترین عضو میتواند بر بزرگترین عضو تاثیر گذارد و حتی عملکرد آن را تحتالشعاع خود قرار دهد. در این شکل تحلیل، کماهمیتترین نقش، قدرت «پیشبرندگی» یا «بازدارندگی» بزرگترین نقش را در اختیار دارد. البته الزاما ممکن است این نقشها در کوتاهمدت خود را نشان ندهد ولی قطعا در میانمدت و درازمدت میتواند در وجه مثبت، راهگشا و تسهیلگر و در شکل منفی، تخریبکننده و حتی به صورت انفجاری عمل کند. اگر اینگونه بنگریم و بیاندیشیم، باید به این سؤال ساده جوابی دقیق بدهیم که آیا تکهفلزی کوچک و کموزن (عقربه کوچک) در «ساعت مچی» در کارآمدی، نتیجهگیری و اثربخشی کلی آن چقدر مهم و تعیینکننده است؟
اگر تمام نظام (سیستم) سازمان همانند یک ساعت خوشساخت و معتبر، دقیق و به هم پیوسته کار کند، ولی فقط و فقط یک قطعه کوچک خود را نداشته باشد، آیا همه قطعات منظم دیگر بیهوده و بینتیجه نخواهند بود؟ با ذکر این مقدمه و پرسش، توجه همکاران فرهیختهام را معطوف و متوجه این امر میسازم که یکایک ما، عضوی از خانواده شریف «سازمان» هستیم، سازمانی که وظیفه والا و حیاتی اعتلای فرهنگ و هنر پایتخت میهن عزیزمان را به عهده داریم و در موفقیت و (خدای ناخواسته) در عدم موفقیت این مجموعه سهیم میباشیم.