جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۵:۲۴
کد خبر: ۱۰۰۶۸۵
|
تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۶
سپیده موسوی در نشست بشنو از نی فرهنگ‌سرای گلستان گفت: از منظر مولانا همین که انسان می‌تواند با خداوند ارتباط برقرار کند و دعا کند، اوج لطف و عنایتی است که خداوند در حق بنده کرده است.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست مثنوی‌خوانی «بشنو از نی» با حضور علاقه‌مندان به ادبیات فارسی در فرهنگ‌سرای گلستان برگزار شد. در این جلسه، ابیات مولانا زیر نظر سپیده موسوی خوانش و بررسی شد. 

موسوی در ابتدای صحبت‌های خود گفت: در یک تقسیم‌بندی کلی باید گفت که سه نوع دعا کردن داریم. اولی دعای حاجت است که به واسطه خواسته‌های ما تعریف می‌شود. ما دوست داریم چیزهای مختلفی داشته باشیم و همین موضوع باعث می‌شود که دست به دعا برداشته و نیازهای مادی خود را از خداوند طلب کنیم. در این نوع از دعا کردن، خواسته‌های مادی انسان در نظر گرفته می‌شود. حال این سؤال به وجود می‌آید که این مدل دعا کردن، چه ارتباطی با رابطه‌های «من و من»، «من و تو»، «من و او» و... دارد؟ به نظر می‌رسد که این نوع از دعا کردن به رابطه «من و آن» شبیه است، چرا که در این رابطه، نگاه افراد به یکدیگر، نگاهی صرفاً ابزاری است تا نیاز و خواسته‌هایمان برآورده شود. برای مثال، رابطه‌ای که برای آدرس پرسیدن از یک فرد در خیابان شکل می‌گیرد، یک رابطه ابزاری است و صرفاً برای رفع نیاز به وجود می‌آید. حال در مدل نوع اول از دعا کردن، نگاه انسان به خداوند یک نگاه ابزاری است و انسان تصور می‌کند خداوند وظیفه دارد دعاهایمان را برآورده کند. از همین منظر، دعای حاجت زمانی انجام می‌شود که انسان یک نیازی در وجودش به وجود می‌آید و خواسته‌ای از پروردگار دارد. 

وی به نوع دوم از دعا کردن اشاره کرد و گفت: مدل دوم از دعا کردن، دعای محبت است. در این مدل، آن چیزی که باعث ایجاد رابطه می‌شود، صرفاً نیاز نیست، بلکه شوق و علاقه‌ای است که انسان به خداوند دارد و سعی می‌کند تا با برقراری این ارتباط، محبت خود را به پروردگار نشان بدهد. بیشتر دعا کردن‌های ما بر اساس نیازهایمان است و خواسته‌های ما در اولویت است. با این وجود، در مدل دعای محبت، رابطه بر اساس نیازهایمان نیست و شوق در این بین وجود دارد. حال اگر بخواهیم این مدل دعا را به رابطه‌هایی که قبلاً بیان کردیم ربط بدهیم، باید به رابطه «من و تو» اشاره کنیم. در این رابطه، احساس و کشش عاطفی در بین دو نفر ایجاد می‌شود اگر چه هنوز تا رسیدن به نقطه ایده‌آل از نظر عارفان فاصله دارد. نوع سوم از دعا کردن نیز یکی از مفاهیم اصلی در عرفان است که تحت عنوان دعای فنا از آن یاد می‌شود. در جلسات گذشته، راجع به موضوع فنا و شطح صحبت‌های زیادی داشتیم و انواع آن را برشمردیم. گفتیم که وقتی عارف به مرحله فنا می‌رسد، حقیقتی را در قلب خود احساس می‌کند که نشان از یکی شدن او با خداوند است. در این حالت، بنده با خداوند یکی شده است و وقتی او دعا می‌کند انگار خود خداوند در حال دعا کردن است. این مدل از دعا کردن با رابطه «من و من» شباهت بسیار زیادی دارد. 

این کارشناس ادبیات به موضوع برآورده نشدن حاجات اشاره کرد و گفت: یکی از دلایل این است که در آن آرزو و دعا شری نهفته که انسان از آن بی‌اطلاع است. خداوند می‌داند که اگر این خواسته بنده‌اش را برآورده کند، چه اتفاقات بدی برایش به وجود می‌آید، در حالی که خود ما از آن بی‌خبر هستیم. بنابراین در مواردی، خداوند دعای ما را برآورده نمی‌کند، چرا که از مشکلات بعدی آن آگاه است. مولانا در کتاب دوم، داستان یک مارگیر را مطرح می‌کند که دزدی مارهای او را با خود می‌برد. از خداوند درخواست می‌کند که مارهای او را به او برگرداند. بعد از مدتی او را پیدا می‌کند در حالی که یکی از همان مارها را او را کشته است. در اینجاست که خداوند را شکر می‌کند که چه قدر خوب شد که آن مار را پیدا نکردم. یکی دیگر از دلایل اصلی که توسط مولانا برای برآورده نشدن دعا مطرح می‌شود، این است که این افراد، حقیقت و نفس دعا کردن را نفهمیده‌اند و فکر می‌کنند هر چیزی که از خداوند می‌خواهند را باید به دست بیاورند. البته شاید این موضوع برای عده‌ای بی‌معنی باشد، اما باید توجه داشت که مولانا یک عارف است و عارف به غیر از راضی کردن پروردگار چیز دیگری را نمی‌خواهد. از منظر مولانا همین که انسان می‌تواند با خداوند ارتباط برقرار کند و دعا کند، اوج لطف و عنایتی است که خداوند در حق بنده کرده است. این مسئله باعث می‌شود انسان به آرامش برسد، چرا که تکیه‌گاه امنی را پشت خود احساس می‌کند که در هر شرایطی حامی او است و به احوالش توجه دارد. 

موسوی در بخش پایانی صحبت‌های خود ضمن اشاره به یکی از موضوعات مهمی که در مثنوی وجود دارد و مولانا دوست دارد برای متعالی‌تر شدن روحمان به ما یاد بدهد، این است که درس بی‌حاجتی را یاد بگیریم. آیا بی‌حاجتی به این معنی است که انسان هیچ نیازی در درون خود نداشته باشد؟ برخی از زاهدان و عارفان در طول تاریخ چنین کاری انجام داده‌اند. آنان نه ازدواج می‌کردند، نه غذا می‌خوردند و... حال سؤال اینجاست که آیا باید چنین رفتارهایی را در خود انجام بدهیم که بتوانیم به مرحله بی‌حاجتی و بی‌نیازی برسیم و با خداوند ارتباط برقرار کنیم؟ خیر این‌گونه نیست و باید راهکارهای دیگری را برای بی‌حاجتی در نظر گرفت. مولانا راهکار اصلی را به ما معرفی می‌کند و به ما می‌گوید به جای آنکه اسیر خواسته و نیاز خود باشید، امیر آن نیاز باشید تا بتوانید آن را مدیریت کنید. در این صورت است که انسان می‌تواند بی‌حاجتی را تجربه کند. پیشنهاد دوم مولانا این است که دو عادت را در خود ایجاد کنید؛ آنان می‌گویند که حالت حزن و خوف را از خود دور کنید. همان‌طور که می‌دانید، یکی از ویژگی‌های اولیای الهی در قرآن نیز همین است. اندوه و ترس زمانی به سراغ انسان می‌آید که به چیزی که از دست رفته است، فکر می‌کند. اولیای الهی نیز چنین ویژگی‌ای دارند. آنان به این دلیل که به گذشته‌های خود فکر نمی‌کنند، اندوهگین نمی‌شوند. در جمع‌بندی باید بگویم که بسیاری از حزن‌ها و ناراحتی‌های ما به دلیل فکر کردن به گذشته یا آینده است و لحظه حال خود را فراموش می‌کنیم. 
نظر شما