به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، سومین و آخرین شب از مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ویژه اهالی رسانه و فرهنگ همراه با یادی از مهدی شادمانی، خبرنگار تازه درگذشته، پنجشنبه چهارم مهر ماه در فرهنگسرای رسانه برگزار شد. در این مراسم حجتالاسلام حبیب رضا ارزانی رییس ستاد هماهنگی کانونهای فرهنگی هنری مساجد کشور، مسعود حیدری رییس خبرگزاری کار (ایلنا)، محمد خدادی معاون امور مطبوعاتی و اطلاعرسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و جمعی از اهالی رسانه، شاعران و مدیران فرهنگی هنری حضور داشتند.
نخستین شاعری که در این مراسم به شعرخوانی برای حاضران پرداخت، قاسم صرافان بود.
گفتم چه بیقراری و بیدل دلت کجاست/ داری قرار با چه کسی؟ گفت با حسین
گفتم چرا حسین به قلبم اشاره کرد/ از او بپرس تا که بدانی چرا حسین
گفتم که من کجا و کمی بغض کرد و گفت/ حر هم زیاد گفت که آیا مرا حسین
دردت نهفته به ز طبیبان مدعی/ دردت حسین فاطمه باشد، دوا حسین
گفتند خاک را به یک نظر کیمیا کند/ خاکش ببین که داده جهان را شفا حسین
یک لحظه از خودت دل بکن ببین/ یک یا حسین فاصله مانده است تا حسین
این نامههای از سر سیری چه آشناست/ با خط کوفی است نوشته بیا حسین
مسلم نداشت کوفه، مسلمان زیاد داشت/ ابن زیادیان نامسلمان با حسین
تا یاد آن جماعت پر ادعا یزید/ آقای این قبیله بیادعا حسین
در ادامه نفیسه سادات موسوی روی صحنه آمد و یک غزل در وصف حضرت رقیه(س) خواند.
نمیدیدم نوک آن نیزه که رویش تو بودی را/ نمیبیند نگاهم بیش از یک حدودی را
برایم جای تو تنها سرت را هدیه آوردند/ ولی حس میکنم آغوش گرمی که گشودی را
به جای خواهرت من ماندم و تعریف خواهم کرد/ تمام روز و شبها که کنار ما نبودی را
هجوم سیلی و خار مغیلان و غل و زنجیر/ لگدهایی که میخوردیم و معجرهای دودی را
به ما که وارثان دین پیغمبر پس از اوییم/ زدند از بام سنگ آن سان که بدکیش یهودی را
تمام راه یکسو، دختران شام هم یکسو/ بدون گوشواره بودم و دیدم حسودی را
خدا را شکر چشمان تو را بسته است رد خون/ نمیبینی به روی صورتم جای کبودی را
به اهل شام گفتم زود میآیی به دنبالم/ مرا با خود ببر، تعبیر کن قید به زودی را
سومین شاعر این مراسم سید حمیدرضا برقعی شاعر نامآشنای کشور بود.
صدای کیست که این گونه آشکار شده ست/ دلش به عشوه رقاصهای دچار شده ست
صدای عربده از خانه ولی عهد است/ که بوی خون به مشامش رسیده هار شده ست
زنی به جرم حیا دست برده بر گیسو/ کشانکشان پی عرّابهای غبار شده ست
به دار رفته کنیزی یزید مست شده ست/ زنی به شعله در افتاده و خمار شده ست
خلیفه میشود این نشئگی لا یعقل/ کسی که زیر قدمهای عشوه خوار شده ست
کسی که ملعبه دستهای بوزینه ست/ نجاست از دهنش غرق انزجار شده ست
شنیدهاید بگندد نمک، نمک گندید/ که دزد گردنه اینک خزانهدار شده ست
اگر چه نطفه فحشا به لطف مکر پدر/ جلوس کرده و بر گردهها سوار شده ست
اگر چه بیعت مردم به بوی زر آلود/ اگر چه عده مزدور بیشمار شده ست
ولی حسین علی همچنان حسین علی ست/ به جلوههای جلالیّه آشکار شده ست
ولی حسین علی مثل کوه پابرجاست/ که عرش تکیه به او داده استوار شده ست
نه گوش داده به پند محمد حنفی/ نه عافیتطلب از بیم روزگار شده ست
نه میشود که عنان گیر رفتنش باشید/ نه ذوالجناح خروجش دمی مهار شده ست
به شوق مرگ چنان میرود که چهره او/ به هر دقیقه شکوفاتر از بهار شده ست
فقط نه اینکه حسین است بی قرار خدا/ که بی قرار حسین آفریدگار شده ست
به «یا سیوف خذینی» گشوده شد لب او/ لبی که تشنهتر از تیغ آبدار شده ست
غریب و خسته و تنها به قتلگاه رسید/ که مانده از همه جا، رانده از دیار شده ست
سه ساعت است که میجنگد و نمیافتد/ اگر چه روی تنش زخم بیشمار شده ست
صدای زوزهای از دور میشود نزدیک/ که تیر حرمله از چلّه رهسپار شده ست
میافتد از سر زین آفتاب و این یعنی/ تمام عرش خدا خارج از مدار شده ست
نگاه خسته او سوره دخان میخواند/ نگاه خسته او آیه آیه تار شده ست
نگاه خسته او بسته شد ولی گوشش/ پر از صدای «علیکنّ بالفرار» شده ست
دوید کودکی از ترس و شعلهورتر شد/ که باد آمده همدست با شراب شده ست
بیا و یکسره کن کار خویش را که حسین/ برای خنجرت ای شمر بیقرار شده ست
بتاز بر بدنش آنقدر که بنویسند/ تمام پیکر او در هوا غبار شده ست
غبار پیکر او تربت است سجده کنید/ که کعبه زیر قدم هاش خاکسار شده ست
نماند بیرق پوسیده یزید اما/ کتیبههای حسینیه ماندگار شده ست
سعید بیابانکی شاعر بعدیای بود که شعر خود را برای حاضران در مراسم خواند.
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی/ نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سری که بود دمادم به روی دوشِ نبی/ سری که بر سرِ نی شد به جرم حقطلبی
سرت شریفترین سجدهگاهِ باران است/ سرت امانتِ سنگینِ روزگاران است
منم مسافر بیزاد و برگ و بیتوشه/ سلامِ من به تو، ای قبلهگاهِ ششگوشه
سلام وارث آدم، سلام وارث نور/ سلام ماه درخشانِ آسمان و تنور
سلام تشنهلبِ کشتهٔ میانِ دو رود/ سلام خیمهٔ جانت اسیر آتش و دود
سلام ما به توای پادشاه درویشان/ چه میکنند ببین با تو این کجاندیشان
تو آبروی شرف، آبروی مرگ شدی/ کتاب وحی تو بودی و برگ برگ شدی
تو در عراقی و رو کردهای به سمت حجاز/ میان معرکه هم ایستادهای به نماز
بخوان که دل به نوایی دگر نمیبندم/ که خورده تیر غمت بر دوازدهبندم
چه با مرام شما کردهاند بیدینان/ هزار بار تو را سر بریدهاند اینان
پنجمین شاعر این جلسه، فاطمه افشاریان شاعر آیینی جوان بود.
در ازای جهان نخواهم داد اشک یک روضه محرم را
روضه یعنی دوباره میخواهم در هوای تو اینچنین غم را
عمرمان رفت در پی این غم پیر شد در غمت جوانی ما
روز محشر به دادمان برسد اشک و اندوه و روضهخوانی ما
باز با دیدهای پر از باران آمدم مجلس عزای شما
گره کور کار من اینجا وا شود بلکه با دعای شما
باز هم آمدم به روضه حر برسانم دل سیاهم را
و چنان حر گره زدم تنها به عنایات تو نگاهم را
مات و مبهوت آمدم اینجا حالتی همچون خواب و بیداری
گم شدم مثل کودکی در میان این هیئت عزاداری
آخرین شاعر این جلسه، عباس محمدی بود. او شعر خود را چنین خواند:
کیستیای که مسیحایی حیدر با توست/ نفس فاطمه و بوی پیمبر با توست
سر بریدند تو را با همه، هفتاد و دو بار/ نیمهجان میروی و قافلهای سر با توست
قافله تشنهلب و تشنهتر از قافله تو/ گرچه جاری شدن زمزم و کوثر با توست
داغ گل دیده و از باغ بهار آمدهای/ دامنی خونشده از غنچه پرپر با توست
پر شده دشت ز بوی نفس سوختهات/ خستهای سخت! مگر غربت حیدر با توست؟
سخنران سومین شب از برنامه عزاداری ویژه اهالی فرهنگ و رسانه، حجتالاسلام حبیب رضا ارزانی رییس ستاد هماهنگی کانونهای فرهنگی هنری مساجد کشور بود که در ابتدای صحبتهای خود ضمن تقدیر از زحمات برگزارکنندگان این مراسم گفت: در صحبتهای امشب خود میخواهم درباره امام سجاد علیهالسلام به سه عرصه اشاره کنم و در سه جهت به بررسی زندگی این امام بپردازم. موضوع اول، جهانبینی امام و نگاه ایشان به جهان است که ما غالباً ایشان را با عنوان زینالعابدین میشناسیم. این تعبیر بسیار نورانی است. در تاریخ آمده است که خدمتکاران امام، ایشان را در روزها و شبها در حال روزهداری و نماز و عبادت میدیدند. بنابراین برنامه اصلی امام در حوزه عبادت است و اگر در حوزههای دیگر هم فعالیت میکنند، در همین خط و با همین جهانبینی است. چنین عبودیتی، انسان را در برابر حضرت معبود برجسته میکند. البته قابل توجه است که وقتی به امام سجاد(ع) گفتند که شما چه قدر زیاد عبادت میکنید، فرمودند که چه کسی میتواند عبادت جدم امیرالمؤمنین(ع) را انجام بدهد.
وی ادامه داد: بر همین اساس، عبودیت به معنای این است که بنده محض خدا باشیم و در همه حال بندگی ایشان را انجام بدهیم. البته باید اشاره کرد که بنده از خداوند طلب میکند اما هر چه او بدهد، راضی است. حتی در عبادت بسیاری از امامان و بزرگان خود میخوانیم که میفرمایند خدایا هر چه تو میخواهی من نیز همان را میخواهم. حال ما برعکس ایشان عمل میکنیم، ما غالباً علاقهمند هستیم که همه چیز را بخواهیم و فقط هم برای خود بخواهیم.
در سایه عبودیت اخلاقمدار شویم
ارزانی تاکید کرد: با چنین توصیفی، وقتی عبودیت انسان چنین شود، اخلاق به اوج میرسد. برای مثال، ما وقتی به خارج از کشور میرویم، میگوییم که آنان بسیار نظاممند و اخلاقی هستند اما باید توجه داشت که نظاممند بودن آنان به دلیل قواعد و قوانینی است که برایشان وضع شده است. چه زیباست که ما در سایه عبودیت، اخلاقمدار شویم. ما متاسفانه در حوزه طراحی سیستمهایی برای جهانبینی و ایدئولوژی خودمان قوی عمل نکردیم. در جمعبندی صحبتم باید بگویم که ثمره عبودیت، خلقیت نیکو است که نمونه عالی آن را در امام سجاد(ع) میبینیم.
امام سجاد(ع) در کربلا بسیار فعال بود اما نمیتوانست در میدان جنگ حاضر شود
او به بخش دوم از زندگی امام سجاد(ع) اشاره کرد و گفت: در بخش دوم، میخواهم به زندگی امام از دوم تا دهم محرم اشاره کنم. زمانی که امام سجاد علیهالسلام در کربلا هستند. این ۱۰ روز حضور امام در کربلا، حضور ویژهای است. رهبری فرمودند که امام سجاد(ع) را منفعل معرفی نکنید. ما یک ایمان فعال و یک ایمان غیرفعال داریم. ایمان فعال، انسان را به تکاپو میاندازد و ایمان غیرفعال، ایمانی است که حرکت ویژهای برایش انجام نمیدهیم که البته هر دو عبادت هم خوب است. با این حال، توجه داشته باشید که امام سجاد(ع)، هیچگاه در واقعه کربلا منفعل نبودند و بسیار فعال، کار انجام میدادند. البته ایشان به مصلحتی بیمار است. گاهی اوقات سؤال میشود که چرا امام سجاد(ع) اینگونه و با این روش حفظ شدند؟ این موضوع به تدبیر خداوند برمیگردد که چگونه امام خود را حفظ کند. مثلاً امام زمان(عج)، در غیبت رفتند و اینگونه جانشان حفظ شد یا امام کاظم(ع)، در زندان بودند. بنابراین مدلهای مختلفی برای بقای امام وجود دارد. امام در کربلا حضور فعال داشت اما در زمانی که باید به میدان میرفت، نتوانست.
امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) بهترین رسانه کربلا بودند
حجتالاسلام ارزانی به بخش سوم زندگی حضرت سجاد(ع) اشاره کرد و گفت: بخش سوم، به بعد از ماجرای کربلا برمیگردد. به نظرم این بخش از زندگی امام سجاد(ع)، خیلی مرتبط با اهالی رسانه است. علیابن الحسین در کنار حضرت زینب(س)، برترین و بهترین رسانه برای واقعه کربلا هستند و چه زیبا کار رسانهای خود را انجام میدهند. در حقیقت میتوان گفت که گام دوم نهضت عاشورا بعد از شهادت امام حسین(ع) آغاز میشود. اگر امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در این زمینه کار نمیکردند، ما چگونه میفهمیدیم و مورخان چگونه گزارش میدادند تا ما بفهمیم که چه اتفاقاتی در کربلا رخ داده است؟ مگر بسیاری از وقایع تاریخی را تحریف نکردند؟ خب ممکن بود که این موضوع نیز تحریف شود و این دو نفر بودند که روشنگری کردند. دقت کنید که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) با دست زنجیربسته پیام کربلا را منتقل کردند.
مروری بر دعای ۱۵ صحیفه سجادیه
خاطرم هست که در یک سفر، در نیوزلند بودم و علمای بسیاری از دینهای مختلف حضور داشتند و میخواستند راجع به معنویت حرف بزنند. من سومین سخنران این جلسه بودم و فکر میکردم که بهتر است در چه موضوعی حرف بزنم؟ به ذهنم رسید که دعای ۱۵ صحیفه سجادیه را در آن کنفرانس بخوانم. در آنجا بخشهایی از این دعا را خواندم که اینگونه بود: «خدایا من تو را بسیار شاکرم که به من سلامت بدن دادی و تو را بسیار شاکرم برای این که بیمارم و خدایا نمیدانم که کدام یک از این دو حال، شکر بالاتری دارد و بیشتر سزاوار شکر تو است؟ این دعا بسیار عجیب است و امام سجاد(ع) خداوند را حتی در مواقعی که سلامت جسمش را میگیرد، شکر میکند. من این دعا را در آن جلسه خواندم، همه بلند شدند و تشویق کردند. البته این حرف من نبود بلکه حرف امام سجاد(ع) است.
در پایان این جلسه، عزاداری و ذکر مصیبت اهل بیت(ع) انجام شد.