شنبه ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۲:۴۶
کد خبر: ۱۰۹۹۰۳
|
تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۹
معمای مرگ و میل به جاوادنگی از آن دسته دغدغه هایی است که به اندازه تاریخ بشر قدمت دارد. همه ما وقتی در ناخودآگاهمان به مرگ می‌اندیشیم، وحشت تمام وجودمان را فرا می گیرد و سعی می کنیم که به سرعت فراموشش کنیم. ما از مرگ نمی هراسیم، ما از نبودن و نیست شدن می هراسیم، هرچند که به زندگی پس از مرگ نیز معتقد باشیم. این معمای ناگشوده و بسیار تلخ که بی گمان همواره با ماست، بدون شک بر روش زندگی کردن ما تاثیر می گذارد.
سبک زندگی بر مدار مرگ اندیشی
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، در یک روایت کلی از تاثیر مرگ اندیشی بر سبک زندگی، می توان دو گونه نگاه را به وضوح از یکدیگر جدا کرد. اگر ما از آن دسته از آدم هایی باشیم که مرگ را گذر از مرحله ای به مرحله دیگر بدانیم و جهان پس از مرگ برایمان موضوعیت داشته باشد، سبک زندگی مان کاملاً با کسی که فرارسیدن مرگ را پایان زندگیش می داند و معتقد است که چیزی به نام زندگی پس از مرگ وجود ندارد، بسیار متفاوت خواهد بود.
اینجاست که جمله فردریش نیچه، معنا پیدا می کند که، «مرگ پایان زندگی است، ولی مرگ‌اندیشی آغاز آن.» از لحظه‌ای که انسان به اندیشه مرگ می‌افتد، تازه زندگی راستین و واقعی‌اش را شروع می‌کند. به عبارتی زیست جهان ما تعبیری واقعی از مرگ است و اندیشه آدمی درباره مرگ است که سبک زندگی او را تعیین می کند.
به عبارتی گویاتر این دو نگاه موجب شکل گیری دو نظام معنایی متفاوت در انتخاب سبک زندگی خواهد شد. دسته اول که زندگی دنیایی را چیزی جز پوچی و تکرار یک چرخه ملال آور و بی نتیجه نمی پندارند، سبک زندگیشان را بر همین اساس خواهند ساخت. طراحی آنها از فضای زندگی یک فضای غفلت زده از مرگ است. زندگیشان به انواع دسیسه ها، سرگرمی ها و تخدیرهای شومی گره خورده تا نکند لحظه ای در ذهنشان خطور کند که "وای اگر در پی امروز بود فردایی." یا اینکه بی معنایی زندگی دنیاییشان را به فراموشی بسپارند.

 اما برای دسته دوم قصه زندگی در کل چیز دیگری است. برای این دسته زندگی معنای خاص خود را دارد، اینان در افق زندگیشان مرگ را چیزی می پندارند که آنان را وارد مرحله ای دیگری از زندگی می کند و تمام فکر و ذکرشان زندگی پس از مرگ است. جایی که نتیجه کردارهایشان در این جهان را خواهند دید.

حضرت علی (ع) در بخشی از فرمایشاتشان به عبدالله ابن عباس می فرمایند: «... همت خود را متوجه دنیای پس از مرگ بگردان ... ابن عباس اگر از آخرت چیزی به دست آوردی جا دارد که دلخوش باشی و اگر به زیان اخروی دچار شدی جا دارد که اندوهگین شوی اما آن چه از دنیا به دست بیاوری دلخوشت نکند و اگر چیزی از دنیای تو کم شود بی تابی نکنی. هم و همت خویش را صرف دنیای پس از مرگ کنی.»
واقعاً اگر ما انسان ها، این گونه که مرگ پایان زندگی است درباره زندگی بیاندیشیم، چه سبک زندگی را  انتخاب می کنیم؟ آیا خلقیات متفاوتی را نسبت به معتقدان به زندگی پس از مرگ انتخاب نخواهیم کرد؟ آیا به ارزش های اخلاقی همچنان پایبند خواهیم ماند؟ آیا لذت طلبی و کامجویی به عنوان بخش عمده ای از سبک زندگیمان اهمیت پیدا نخواهد کرد؟ آیا همچنان از گذشت و ایثارگری نسبت به هم نوعمان خبری خواهد بود؟ و .....

مرگ اندیشی می تواند تاثیرات بسیار مثبتی به لحاظ فردی و اجتماعی در زندگی ما داشته باشد؟ در ادامه به چند مورد از این تاثیرات خواهیم پرداخت:

مرگ اندیشی عامل بازدارنده مفاسد اجتماعی و فردی

شاید فکر می کنیم یادآوری مرگ، توجه به مرگ و به فکر مرگ بودن، زندگی ما را خراب و ملال آور می کند، در حالی که با اندک تأملی اذعان خواهیم کرد که اگر همگان به این مساله توجه داشته باشند که روزی خواهند مرد، رفتار و زندگی اجتماعی، بهتری خواهند داشت. زیرا این امر عامل بازدارنده بسیاری از مفاسد و ستم های اجتماعی است و و نیز زمینه نمو و نمود بسیاری از شایستگی های اخلاقی است. "کسی که مواظب مرگ باشد (متوجه مردن باشد) به سوی نیکی ها می شتابد. (بحار الانوار،ج68،ص351)

  مرگ اندیشی عامل پربار شدن زندگی

اروین یالوم روانشناس اگزیستانسیالیست معاصر که کتاب های مختلفی از آن در ایران چاپ شده معتقداست، فردی که به مرگ آگاهی می‌رسد، زندگی متعالی‌تری را نیز تجربه می‌کند. به عبارتی مرگ آگاهی موجب تحول آدمی می‌شود. بسیاری از بیماران صعب العلاج وقتی درباره زندگیشان با آنها گفت و گو شده، اغلب می گویند زندگی‌شان در زمانی که متوجه بیماریشان شده اند، پربارتر از گذشته شده است. دیگر زندگی کردن را به آینده موکول نکرده اند و فهمیده اند که زندگی را باید غنیمتی دانست که به آنها اعطا شده است.
مرگ‌اندیشی به معنای ساده یعنی اینکه زندگی هر انسانی محدود است. این محدودیت سبب ترس می‌شود. ترس از مرگ همواره وجود داشته است، اما دنیای مدرن و تضعیف اعتقادات مذهبی انسان‌ها، به آن نمود بیشتری داده تا آنجا که می‌توان گفت به یک معنا، انسان مدرن همواره در حال گریز از مرگ است.

 یاد مرگ و تحمل سختی ها و کاستی ها

اندیشه به مرگ سبب می شود ارزش واقعی دنیا بر انسان آشکار شود و بدین ترتیب، از توجه زیاد خود به دنیا و امور دنیایی بکاهد. چنین فردی، در برابر سختی ها و مصیبت های زندگی استقامت بیشتری از خود نشان می دهد و کاستی ها و کمبودهای مادی را به راحتی تحمل می کند. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «مَنْ صَوَّرَ المَوتَ بَینَ عَینَیهِ هانَ أَمْرُ الدُّنیا عَلَیهِ. » (غررالحکم و دررالکلم، لفظ «مَن»، ص 320). هر که مرگ را میان دو چشمش مجسم سازد، کار جهان بر وی آسان می‌شود.

تعدیل در آرزوها

آرزوی زیاد، اهتمام انسان را به امور دنیایی بیشتر می کند و در فراموشی یاد مرگ و آخرت، تأثیر به سزایی دارد. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «وَ أمّا طوُلُ الاَمَلِ فَینْسِی الآخِرَه؛ آرزوهای طولانی، آخرت را به دست فراموشی می سپارد».
همچنین آن حضرت، در یکی از خطبه های خود در پی نکوهش دنیا برای مردم عصر خویش، با اشاره به رابطه میان فراموشی مرگ و آرزوهای کاذب می فرماید: «قَد غابَ عَنْ قُلُوبِکمْ ذِکرُ الآجالِ وَحَضَرَتْکمْ کواذِبُ الآمالِ.» یاد مرگ، از قلب هایتان پنهان و آرزوهای دروغین، در وجودتان حاضر شده است. (خطبه113)

چه افرادی که آرزوی مرگ می‌کنند؟

سید مجتبی حسینی در بخشی از کتاب خود به نام "مرگ" می نویسد: نشاط و داشتن یک زندگی سالم و درست، لازم و ملزوم یکدیگرند. کسالت و دلمردگی نه تنها محصول یک زندگی نادرست است که خودش نیز سرمنشاء بسیاری از پلیدی ها و پوچی هاست. بنابراین حفظ نشاط برای زندگی و حتی عبادت و خدمت بهتر لازم است. با این حال مشاهده می شود که بعضی از مردم هنگام سختی ها خود را و نشاط خود را می بازند، به حدی که آرزوی مرگ می کنند یا خود را به کام مرگ می اندازند. افرادی که آرزوی مرگ می کنند طیف متنوعی هستند همه یک دست و از یک سنخ نیستند مثلا:
1-   افرادی که از زندگی خسته شده اند (این خستگی یا واقعا به دلیل سختی هاست یا به دلیل بی هدفی در زندگی)
2- کسانی که از زندگی ناامید شده اند و نسبت به آینده شان نامطمئن و ناامیدند.
3-  کسانی که از روی تفنن و از شدت خوشی، می خواهند مرگ را تجربه کنند!
4- مبارزانی که در راه هدف با ارزشی هستند از مرگ استقبال می کنند و گاهی خود را به مرگ می اندازند.
5-   کسانی که زهدمابانه زندگی دنیا را پلید و پوچ می انگارند و می خواهند این زندان را به بهشت جاوید زودتر تبدیل کنند!
6-   کسانی که دنیا یا پیرامون خود را حقیرترین و نالایق تر از این می پندارند که بیش از این لازم باشد در آن زندگی کنند.
7-  کسانی که حضور بیشتر در این دنیا را منافی ارزش ها و پاکی های خود می دانند و نگران هستند که مبادا حضور بیشتر در دنیا ایشان را بیالاید. اینان نیز گاهی تمنای مرگ می کنند. اگر چه ممکن است تن به هر مرگی هم ندهند.
8- کسانی که به صورت ادواری یا عصبانیت لحظه ای اقدام به خودکشی می کنند و چه بسا در شرایط عادی از این کار پشیمان باشند، متفاوتند. کسانی که در مریضی شدید و به صورت هذیان وار (که از روی یک نیت عمیق درونی نیست) تمنای مرگ می کنند در این گفتار جزو دسته بالا نمی گنجد.
امروزه ما مثل همیشه و شاید بیشتر از گذشته های دور که در تار و پود رنگارنگ همان فریب های کهنه دنیا گرفتاریم، نیاز داریم از مرگ توجه بیشتری به زندگی مان بکنیم. بالاخره خواهیم مرد، اما چگونه و با چه توشه ای.
امید است دل های تنگ غرب زده ما، خستگی یک عمر زندگی را با یک نگاه اهل بیت در لحظه مرگ به در کند.

نگارنده مطلب: زینب سادات گرامی
نظر شما