به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، نشست معرفی و بررسی کتاب «من و عباس بابایی» با حضور علی اکبری مزدآبادی، نویسنده این کتاب و محمدعلی صمدی، پژوهشگر تاریخ در فرهنگسرای رسانه برگزار شد. مجری کارشناس این جلسه میثم رشیدی مهرآبادی بود.
رشیدی در ابتدای برنامه با اشاره به هدف از برگزاری این جلسه گفت: یکی از مسائلی که آقای دوشن در تماس تلفنی با بنده مطرح میکردند این بود که بعد از گذشت ۳۰ و چند سال از شهادت شهید بابایی، تاکنون نشده است در سالگرد ایشان یا مراسماتی که برای ایشان برگزار میشده است، از آقای دوشن دعوت کنند و ایشان مهجور بودند. امروز میخواهیم به این سوال پاسخ بدهیم که نویسنده چگونه به آقای دوشن رسید و روایت ایشان که شاید متفاوت با دیگر روایتها باشد چگونه به کتاب تبدیل شد.
علی اکبری مزدآبادی نویسنده کتاب «من و عباس بابایی» با اشاره به آشنایی خود با حسن دوشن گفت: سال 1397 بود که طی تماسی تلفنی با آقای دوشن آشنا شدیم و همراه با آقای صمدی به منزل ایشان رفتیم. پروژهای درباره شهید بابایی داشتیم و ایشان هم در پروژه ما میگنجید. قراری گذاشتیم و سراغ ایشان رفتیم. از همان ابتدای جلسه، ایشان به صورت خودکار از آقای بابایی خاطرات بسیار زیادی تعریف کرد. نزدیک به دو ساعتی با ایشان بودیم و وقتی از جلسه خارج شدیم، آقای صمدی گفت اسم کتاب را بگذار «من و عباس بابایی» و کتابی مجزا کار کن.
وی درخصوص خاطرههای متفاوت حسن دوشن از شهید بابایی گفت: ایشان بسیار شیرینگفتار بود و چون ما را قبول کرده بود و روی بازی داشت، هرچه دلش میخواست میگفت اما بعدا که کمی میگذشت گفت این و آن را نیاورید اما ما رعایت نکردیم و تقریبا همه چیز را آوردیم. در حقیقت ایشان اگرچه در ابتدا کمی موضع گرفت اما بعدا با روی باز از ما پذیرایی کرد و اعتماد نمود.
کبری مزد ابادی در بخشی از این نشست افزود: شهید بابایی زمانی که از آمریکا برمی گردد اقای دوشن که از همکاران دون پایه وی بود را می فرستند دزفول. اقای بابایی و دوشن از سال 1354 با هم اشنا بودند و ارتباط داشتند. ارتباطشان بسیار صمیمی بود تا جاییکه وقتی از آمریکا برگشتند شش ماه بطور مشترک در یک خانه با آقای دوشن زندگی می کردند.
تدوین گر کتاب خاطران « من و عباس بابایی» تصریح کرد: رابطه برادران و صمیمانه ای میان شهید بابایی و حسن دوشن برقرار بودو این رابطه تا زمان شهادت شهید بابایی ادامه داشت. یک مقاطعی بویژه در سالهای 61 تا 63 با وجودی که این دو در شهرهای متفاوت از هم زندگی می کردند اما این رابطه صمیمی انها هیچگاه تا زمان شهادتش قطع و حتی کم رنگ نشد. حتی خبر شهادت شهید بابایی را هم حسن دوشن مامور شد که به همسر اقای بابایی مرحومه خانم حکمت اعلام کند.
در ادامه این برنامه نیز بخش هایی از کتاب من و عباس بابایی که در ان نحوه خبر دار شدن حسن دوشن از شهادت شهید بابایی نقل شده است برای حاضرین در جلسه قرائت شد.
در این خاطره به نقل از حسن دوشن آمده است: به هنگام بازگشت از یک مانوری در جنوب در هواپیمایی بودیم که اتفاقا مقام معظم رهبری اقای خامنه ای نیز در این پرواز بودند. من بنابر روال معمول وقتی هواپیما از زمین بلد شد ظرفی از شکلات برداشتم تا از مسافران هواپیما پذیرایی کنم از همان ردیف اول که اقای خامنه ای بودند تعارف کردم و همه برداشتند تا آخرهای صندلی رسیدم که یکی از دوستانم به نام اقای سنجابی وقتی شکلات را برداشت گفت: تسلیت می گم. گفتم چه شده؟ گفت عباس شهید شده. گفتم کدام عباس . گفت: عباس بابایی. گفتم زمین خورده. گفت: نه هواپیمایش را زدند. از فرط ناراحتی خودم را به ته هواپیما رساندم و همانجا نشستم. میخواستم درب را باز کنم و خودم را به بیرون پرت کنم آنقدر حالم خراب بود و از این خبر متاثر شده بودم. یکی از دوستان ما که احساس کرده بود ممکن است کاری به دست خودم بدهم آمد پیشم تا مبادا کاری کنم. صدای گریه همه هواپیما را برداشته بود. مقام معظم رهبری هم از صندلی شان برخواسته بودند و و یکی کی را مورد تفقد قرار می دادند و مرا هم مورد تفقد قرار دادند. واقعا دست خودم نبود چون دنیای بدون عباس برایم دیگر معنایی نداشت.
محمدعلی صمدی درخصوص روند نگارش کتاب «من و عباس بابایی» گفت: آقای دوشن روابط اجتماعی بسیار بالایی دارد. کافی است به طرف مقابلش اعتماد کند و سپس با روحی زلال و شفاف پاسخگوی سوالات میشود. همین موضوع باعث شد در همان جلسه اول اعتماد کرده و خیلی خوب صحبت کند. شاید دید که دو جوان بدون هیچ تشکیلاتی اعم از دوربین و تصویربردار و ... آمدهاند و سوالات کلیشهای نمیپرسند و به همین دلیل اعتماد کرد. به نظرم وقتی ما را دید از فضای فعلی خود بیرون آمد و به روزگار جوانی خود رفت. گویا مدتها بود که در این زمینه هم صحبتی نداشت. دقت داشته باشید که ایشان خیلی به شهید بابایی نزدیک بود و به دلیل روایت ساده و روانی که داشت در همان جلسه اول اطلاعات زیادی کسب کردیم و تصمیم گرفتیم که این خاطرات را تبدیل به کتاب پیشرو کنیم.
وی اضافه کرد: آقای دوشن در ابتدا کارمند نیروی هوایی میشود، سپس به دزفول انتقال داده میشود. وقتی آقای بابایی از آمریکا برمیگردد او را هم به دزفول میفرستند و آقای دوشن و شهید بابایی در همانجا از سال 1354 با هم آشنا میشوند. آقای دوشن به مدت 6 ماه با شهید بابایی در یک منزل زندگی میکند و به همین دلیل از نزدیک شاهد کارها و رفتارهای ایشان بوده است. آقای دوشن رابطه برادرانه و صمیمانهای با شهید بابایی داشته است و حتی تا روزهای شهادت همراه ایشان بوده و ارتباطشان هیچ وقت قطع نشده است.
صمدی با اشاره به نزدیکی حسن دوشن به شهید بابایی گفت: به نظرم اگر کسی میخواهد مطالعهای درباره شهید بابایی داشته باشد باید از این کتاب شروع کند چرا که هیچ نوشته مکتوبی در این سطح از زندگی شهید بابایی وجود ندارد. ویژگی آقای دوشن این است که مدتی طولانی با سوژه کتاب ارتباط بسیار نزدیک و خصوصی داشته است. جایگاه آقای دوشن در منظر شهید بابایی هیچ تعریف سازمانی یا نظامی ندارد و اصل ماجرا این است که وقتی شهید بابایی مسئولیت میگیرد دستور میدهد که ایشان باید در کنار مامور باشد. عدهای میگویند دوشن آجودان شهید بابایی بوده اما اصلا اینگونه نیست. آجودان در ارتش تعریف دارد و ارتباط این دو نفر اصلا در این تعریف نمیگنجد، تفریحها، عبادتها و ... این دو نفر همواره با یکدیگر بوده است. جالب است بدانید که آقای بابایی سرویس خاصی هم به آقای دوشن نمیداده که بتوان نام او را گماشته گذاشت. به جرات میتوانم بگویم که هیچ کسی نبوده که اینچنین به یک امیر ارتش و به ویژه امیر نیروی هوایی با همه مقام و تشریفاتش نزدیک شده باشد. البته خیلیها ادعا میکنند که به شهید بابایی نزدیک شدند اما عمده آنان ارتباط کاری با شهید داشتند و در چارچوبهای ارتش تعریف میشده است اما رفاقت آقای دوشن با شهید بابایی از جنس دیگری است.
نویسنده کتاب «من و عباس بابایی» در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: روند تعریف کردن خاطرات آقای دوشن اینگونه بود که در 2-3 جلسه اول تمام آن چیزی که از شهید بابایی به خاطر داشت را تعریف کرد و این خاطرهها تمام شد. از جلسات بعد من سوال میپرسیدم و ایشان جواب میداد. در این بین چیزهای دیگری یادش میآمد و تعریف میکرد. جالب است بدانید که خانواده این دو نفر نیز ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشتند. خاطرم هست یکبار سراغ ایشان رفتیم و دیدیم که گریه میکند. دلیل گریهاش را پرسیدم و شروع به درد و دل کرد که عباس! چرا رفتی و منو تنها گذاشتی و... شاید نزدیک به یک ربع گریه میکرد و با عباس بابایی درد و دل میکرد.
صمدی در پاسخ به سوالی مبنی بر این که چرا تاکنون روایت حسن دوشن نادیده گرفته شده است، گفت: ایرادی بر کسی وارد نیست. این موضوع به ساختار نظامی برمیگردد. معمولا بچههای ارتش سراغ تهیه برنامه برای شهید بابایی میروند و آنان هم سلسله مراتب را رعایت کرده و سراغ کسانی میروند که در عملیاتها همراه ایشان بوده است. آقای دوشن خیلی صاف و ساده صحبت میکند و شاید کسانی که به صورت تیمهای رسمی سراغ او یا دیگر افراد میرفتند، این چنین خاطرات دلچسبشان نبوده است. دقت کنید که خیلیها برای روایت شهید بابایی سراغ خاطرات عملیات او و حضورش در بین فرماندهان میروند اما مطالبه ما چیز دیگری بود و همین مطالبه ما را به سمت ایشان سوق داد. همین موضوعات باعث شد که مدتها کسی سراغ ایشان نرود.
اکبری در خصوص عبارتهایی در کتاب که روی آن خط کشیده شده است، توضیح داد و گفت: تمام سعی من بر این بود که عین گفتار آقای دوشن در کتاب آورده شود و اینگونه نباشد که دخل و تصرفی در آن صورت گیرد. چیزهایی که در کتاب روی آن خط کشیدیم موارد خاصی نبود و فقط اسامی بود که دلیلی نداشت بیان شود. به عبارت دیگر، ایشان اصلا بددهن نبود.
صمدی توصیههایی به نویسندههای جوان برای روایت زندگی شهدا داشت و گفت: به دلیل تقدس ویژهای که دفاع مقدس و انقلاب اسلامی دارد، بسیاری از جوانان که شاید به تاریخ هم کاری نداشته باشند، جذب این حوزه میشوند. البته این موضوع نوعی آفت به شمار میرود چرا که دامهای زیادی در کار وجود دارد و ممکن است پایشان سر بخورد و دیگر نتوانند بیرون بیایند. علاوه بر این نوعی سهلگیری در کارهای دفاع مقدس وجود دارد که سبب میشود بعضی کارهای بدون استاندارد نیز تولید شوند. نتیجه این موضوع انبوه کارهایی میشود که خیلی از آنان ارزش چندانی ندارد. بعضیها هم که قلم به نسبت بهتری دارند، وارد این حوزه شده و به دلیل عدم شناخت از ریزهکاریهای تاریخی دچار اشتباهاتی میشوند. بالاخره تاریخ ریزهکاریهایی دارد که اهالی آن میتوانند درکش کنند. زیادی ورودیها اجازه نمیدهد اساتید کار خودشان را به خوبی دنبال کنند؛ به نظرم بدون استاد نمیتوانید در این زمینه فعالیت کنید و اگر کسی بدون استاد کاری در این زمینه انجام داده است، به نتیجه خوبی نرسیده است. تعداد اساتید در این حوزه هیچ تناسبی با ورودیها ندارد بنابراین میتوان گفت بسیاری از آنان بدون استاد وارد کار شدهاند. هر کس میخواهد وارد این حوزه شود، باید خودش را به منبعی مطلع و اگاه وصل کند، شاگردی کند و با این روش کتاب خود را بنویسد. بنده استادی را میشناسم که 15 سال پیش وقت نداشت به کسی جواب بدهد، حالا درب اتاق او به روی باز است، بروید و ببینید که چند جوان مدعی در اتاق او هستند و از راهنماییهایش استفاده میکنند؟
اکبری مزدآبادی از چاپ کتابی درباره صادق آهنگران توضیح داد و گفت: ما کتاب دوجلدی آهنگران را داریم که بسیار ارزشمند است و معتقدم نباید به راحتی از کنار شخصیت ایشان گذشت. این کتاب در سال ۱۳۹۱ چاپ شد و طی یک هفته 3هزار نسخه از آن به فروش رفت. بخش زیادی از کتاب نوحه و بقیه خاطرات بود. جلد اول و دوم این کتاب در قالبی متفاوت به چاپ میرسد، جلد اول خاطرات است و جلد دوم نوحهها است که ۵۰۰ صفحه است. این کتاب به زودی به بازار عرضه میشود.
صمدی در پایان این جلسه گفت: باید به مطالعه این کتاب اصرار کنم که الگویی برای انسان زندگیکردن است. خوبی این کتاب این است که فقط پیرامون مسائل اخلاقی نیست. سبک زندگی شهید بابایی را از زبان کسی میشنویم و که خیلی ساده است و ادا درنمیآورد. ما سعی کردیم خود آقای دوشن را روی ورق بریزیم. به نظرم این کتاب بیش از آنکه کتاب شهید بابایی باشد، کتاب آقای دوشن است و او همانند یک آینه شهید بابایی را به ما نشان داده است.
انتهای پیام/