سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
ساعت : ۱۲:۱۲
کد خبر: ۱۱۰۳۵۳
|
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۱
9مهر، سالروز شهادت نوجوان غيور فلسطيني،‌ محمد الدره است و این روز را روز همبستگي با كودكان و نوجوانان فلسطيني ناميده‌اند تا ياد و خاطره اين مردان كوچك دفاع از سرزمين‌هاي مقدس گرامي داشته شود.

من ایرانی ام؛ امّا هر روز با تو در کوچه های فلسطین اشک می ریزم /بزرگ مرد انتفاضه! دلیری دستانت را می ستایمبه گزارش پایگاه خبری - تحلیلی فرهنگ و هنر، شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه 571 مورخ 10/8/84 به پیشنهاد شورای فرهنگ عمومی روز 9 مهرماه را همانند سال‌های گذشته به عنوان روز همبستگی با کودکان و نوجوانان فلسطینی در تقویم جمهوری اسلامی ایران تعیین و تصویب نمود و مجلس شورای اسلامی نیز به ان رای داد. 

9مهر، سالروز شهادت نوجوان غيور فلسطيني،‌ محمد الدره است و این روز را روز همبستگي با كودكان و نوجوانان فلسطيني ناميده‌اند تا ياد و خاطره اين مردان كوچك دفاع از سرزمين‌هاي مقدس گرامي داشته شود.

20 سال پيش در 28 سپتامبر سال 2000 ميلادي در چنين روزی "محمد الدره" نوجوان 12 ساله فلسطيني در حین بازگشت از محل کار پدرش به سوی منزل، زمانی که پشت پدرخود مخفي شده بود تا از آتش نظاميان صهيونيستي در نوار غزه در امان باشد ، توسط يک سرباز مسلح به سلاح گرم با شليک چند گلوله دربرابر ديدگان پدر، مردم و شبکه هاي خبري به شهادت رسيد. صحنه شهادت محمد که توسط نماینده تلویزیون فرانسه ضبط و در دنیا به نمایش درآمد سنگینی عجیبی بر وجدانهای بیدار افکار عمومی دنیا گذاشت تا جاییکه شبکه تلویزیونی بی بی سی را که صحنه ها را سانسور کرده بود وادار کرد پس از تجمع انگلیسی ها در برابر ساختمان این شبکه صحنه شهادت محمد الدره را به نمایش بگذارد.

رژيم صهيونيستي سالهاي متمادي است که سياست مخرب و گسترده اي را عليه کودکان فلسطيني آغاز کرده و با بازداشت، قتل و شکنجه کودکان فلسطيني به بهانه هاي پوچ و واهي، آنان را در ورطه خطر جدي قرار داده است. ارتش اشغالگر صهيونيستي و نيروهاي امنيتي اين رژيم براي بازداشت و زنداني کردن کودکان فلسطيني از راهها و روشهاي گوناگون استفاده مي کنند که در واقع مي توان گفت همه آنها نوعي ربودن کودک از کوچه، خيابان و خانه و کاشانه آنان است. مهمترين هدف اسرائيل از بازداشت و زنداني کردن کودکان فلسطيني خارج کردن آنها از افکار مقاومت و مبارزه جويي عليه صهيونيست هاست ..امروز بزرگ‌ترين جرم نوجوانان فلسطين زاده شدن در سرزمين مادريشان است و برخورد نظاميان اشغالگر صهيونيستي با آنها چنان زننده و غيرانساني است كه رسانه‌هاي دنيا را جرات پخش آن نيست. به عنوان نمونه مي‌توان به بازداشت هزاران نوجوان فلسطيني كه سني بين 13 تا 18 سال داشته‌اند را در سال‌هاي انتفاضه الاقصي بيان كرد كه از آغاز و در هنگام بازداشت انواع اهانت، شكنجه، رفتار خشونت‌آميز و غيراخلاقي در زندان‌ها و مراكز بازجويي با آنها شده است. نيروهاى امنيتى اين رژيم از هيچ جنايتى همچون بازداشت، شكنجه و محروم كردن آنان از ابتدايى‏ترين امكانات بهداشتى و مواد غذايى سالم و كافى عليه كودكان كوتاهى نمى‏كنند. برخورد نيروهاى اشغالگران صهيونيستى در برابر كودكان فلسطينى چنان زننده و غير انسانى است كه گويا اين نيروها با بمب هسته‏اى و سلاح كشتار جمعى مواجه شده‏اند كه مارك كودك فلسطينى بر روى آن چسبانده‏اند!

در سال 1947 سازمان ملل طي قطعنامه اي روز 29 نوامبر را روز همبستگي با مردم و کودکان فلسطيني اعلام کرد. از آن زمان در اين روز همگي مردم دنيا توجه خود را به فلسطين و کودکان فلسطيني معطوف مي کنند. اين سرزمين از سال ها پيش توسط اسرائيل اشغال شده است. مردم اين کشور حق دارند که دوباره به خانه هايشان بازگردند و از حقوقي که از آن محروم شده اند برخوردار شوند. اما هر روز بر شمار قربانيان اين کشور اضافه مي شود. اين در حالي است که مردم فلسطين از ابتدايي ترين امکانات بهداشتي و مواد غذايي سالم و کافي محروم هستند. نيروهاي اسرائيلي با کودکان فلسطيني بسيار بدرفتاري مي کنند. دولت اسرائيل قصد دارد با شکنجه و زنداني کردن کودکان فلسطيني به همه مردم و کشورهاي دنيا نشان دهد که به قوانين سازمان ملل توجهي نمي کند و هيچ ارزشي براي خواسته کشورهاي دنيا قائل نمي شود. کودکان فلسطيني در کشور خودشان امنيت ندارند و اگر وارد خيابان ها شوند نيروهاي اسرائيلي آنها را از کوچه و خيابان مي دزدند . سازمان ملل طي گزارشي اعلام کرد کودکان فلسطيني بيش از پيش در جريان حملات اسرائيل کشته مي شوند و شمار کودکان قرباني در اين درگيري ها دو برابر شده است. شيوع اضطراب، ناهنجاري هاي خواب و خوراک در بين اين کودکان به شدت افزايش يافته است. اين رژيم با شكنجه، بازداشت و سركوب كودكان فلسطينى به جهانيان نشان مى‏دهد كه هرگز به قوانين بين‏المللى و دلايل منطقى پايبند نبوده و به خواسته‏هاى جامعه بين المللى نيز در اين خصوص اهميتى قايل نخواهد بود. دشمن صهيونيستى در پنجاه سال گذشته بويژه در سالهاى اخير و دوران انتفاضه فلسطينيان، كودكان و قشر جوان سرزمين فلسطين كه آينده سازان اين سرزمين هستند را هدف كين خود قرار داده است.

پس از اعلام روز شهادت محمد الدوره به عنوان روز همبستگي با کودکان و نوجوانان فلسطيني توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي ، اين روز به عنوان نمادي از دادخواهي دانش آموزان ايراني از مستکبران جهان و اعلام همدردي و همبستگي ميان دانش آموزان ايراني و کودکان و نوجوانان مبارز فلسطيني تبديل شده است.

پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، بمناسبت 9 مهرماه روز همبستگی با کودک فلسطینی اشعاری از شعرای معاصر درباره وضعیت فلسطین بویژه کودکان فلسطینی را جهت استفاده مخاطبان نقل می کند:

کودکی ات را فراموش کن!

حمیده رضایی


«اندکی صبر سحر نزدیک است...». روبه رو: رخسار رنگ پریده روز، پشت سر: هیاهوی بی امان گلوله.

پشت سر: سالیان اندوه و دربدری، روبرو: آوار آرزوهای نیافته. ایستاده ای و کودکی ات را در میان انگشتانت می فشاری و خون شتک می زند بر روزها و شب هایت.

ایستاده ای و به فرادست، چشم دوخته ای و صدای پای شباهنگام در تو تکرار می شود.

نفست بوی خون و باروت می دهد. کودکی ات را اشک می ریزی.

صدا در حنجره ات می شکند، فریاد می زنی، خواب خاک را می شکنی.

خانه ات را محاطره می کنند، باز فریاد می زنی، ـ پدرت و مادرت ـ هیچ کس نیست. ایستاده ای و تنها ستاره ها را می شماری؛ بی آنکه لبخند مادر و نگاه پدرت، لحظه ای از مقابل دیدگانت دور شود.

سر بر شانه های خاک گذاشته ای. باید فریاد بزنی درد سالیان درازت را ـ سالیان پیش از تو و پس از تو ـ. دشنه تاریکی روبه رویت برق می زند.

روزِ فرو خفته در خون و خاکسترت را به یاد می آوری. دست هایت آن قدر کوچک ند که به آسمان نمی رسند.

روی سر انگشتِ پا بلند می شوی؛ امّا دستت به هیچ کجای دنیا نمی رسد.

روحت می تازد در بیابان های داغ حادثه.

کشورت را اشک می ریزی و کودکی پرپرت را.

شب، غلیظ تر شده است و با هزار فانوس، روبه رویت ایستاده ایم.

شب، غلیظ تر شده است و تنهایی ات ضخیم تر.

بزرگ تر از همه کودکان جهان شده ای. سرت به آسمان می رسد، گام هایت را محکم برمی داری، از تاریکی نمی ترسی، از تنهایی نمی هراسی، گرسنه نمی شوی، پلک هایت برای خواب سنگین نمی شود.

تو با تمام کودکان متفاوتی.

خونی که در شریان های تو موج می زند، خون جنگ و مقاومت است. فریاد می زنی.

سنگ های خونین باقی مانده در دستِ سرد پدر را برمی داری و شب را نشانه می گیری. تو بزرگ شده ای؛ کودکی ات را فراموش کن!


یک مدال قشنگ

محمدعلی روزبهانی


ما هر دو کودکیم.

من در همین گوشه و کنار به دنیا آمده ام؛ تو اما در قدس.

من خانه ای دارم که هر وقت با پسر همسایه دعوایم می شود، در آن مخفی می شوم و پدر هم پناهگاه خوبی است. گاهی که زورم به همسایه ها نمی رسد، پیش او ناز می کنم.

تو هم خانه داری؛ ولی تو با مادرت و خواهر شیرخواره ات همیشه از خانه تان فرار می کنی.

همیشه یک بولدوزر، پشت خانه تان کمین کرده است و چند وقت پیش پسر بچه همسایه تان گلوله خورده است.

من اینجا اگر سنگ بردارم و سوی کسی آن را بیندازم، مادرم حسابی دعوایم می کند؛ ولی مادر تو شب ها قلاب سنگ درست می کند و تو روزها آن را بر سر قاتلان پدر پرتاب می کنی.

پلیس های مهربان شهر ما به بچه ها کمک می کنند و ما را از خیابان های شلوغ عبور می دهند و وقتی خانه مان را گم می کنیم، راه خانه را نشانمان می دهند؛ ولی پلیس های شما بچه های دو ماهه را شهید می کنند و خانه هایتان را با توپ و تانک خراب می کنند.

مادر من هیچ گاه نمی گذارد که فیلم های ترسناک تماشا کنم؛ ولی شنیده ام تمام آن فیلم ها را از زندگی واقعی تو تهیه کرده اند.

یک شب که مادرم از شهادت بابای تو قصه گفت، تا صبح گریه می کردم و خوابم نبرد.

ما در مدرسه آب، نان، بابا و زندگی را بخش بخش می کنیم؛ ولی شما پای درس مادر، همیشه واژه های جهاد و شهادت و رهایی سرزمین تان را مشق می کنید. شنیده ام شما هم مثل ما تمام راه مدرسه تا خانه را «گرگم به هوا» بازی می کنید؛ اما مادرم می گفت در شهر شما گرگ ها واقعی اند و شما از ترس خورده شدن باید از دستشان فرار کنید. پدرم گاهی که پای اخبار می نشیند، گریه می کند.

یک بار پدر و مادرم با هم اشک ریختند و گفتند عکس تو را در اخبار نشان داده اند.

فردا که دوباره تصویر تو نمایش داده شد، من هم نگاهت می کردم؛ یک مدال سرخ روی سینه ات نقش بسته بود.

مادرم بغض کرده گفت: «یکی از آن گرگ ها تو را کنار خانه ات شهید کرده است».

من که باورم نمی شود! تو هر صبح که مدرسه می روم، با منی و در کلاس، کنار قلب من نشسته ای. امروز امتحان نقاشی دارم و من عکس تو را با مداد می کشم؛ بعد با مداد گلی یک مدال قرمز قشنگ روی سینه ات می گذارم و می نویسم: «این عکس بهترین دوست من است. گرگ های بی رحم صهیونیست، دیروز پژمرده اش کرده اند؛ ولی خون او در تمام رگ های من و رگ های دوستان من جاری است!».

مادرم می گوید: بزرگ که بشوی، سرزمین دوستت هم از چنگال آن گرگ های پیر آزاد می شود و آنها دوباره خانه ای قشنگ در میان شکوفه های سپید سیب بنا می کنند.

مادرم گفته است: سال ها پیش از به دنیا آمدنِ من و تو، مردم سرزمین ما، کفتارهای پیر را از وطن بیرون کرده اند و بعد از آن، هشت سال با تمام گرگ های جهان جنگ کرده اند؛ امام حسین علیه السلام به ما یاد داده است همیشه خون بر شمشیر پیروز می شود.

من، «امام حسین» علیه السلام را از همه بیشتر دوست دارم!

امام حسین علیه السلام همیشه راست گفته است! من این صحبت امام حسین علیه السلام را برای مادرت پست می کنم.


رنج متوالی

خدیجه پنجی


کودکی؛ امّا رنج های پنجاه سال غم و غربت در چهره ات موج می زند.

بر نحیفی شانه هایت، اندوهی کوهوار سنگینی می کند.

من با غصه های تو بزرگ شده ام.

پشت نیمکت های مدرسه، همصدا با تو، آوارگی ات را در زیر چادرها، خوانده ام.

نامه ات را، سطر به سطر مرور کرده ام؛ تو یک کودک فلسطینی هستی. از همان زمان با تو دوست شدم.

با تو خشم و نفرتم را در مشت هایم فشردم و دندان هایم را با کینه.

با تو صورتم را چفیه پوشاندم، دیگر چفیه برایم فقط یک پارچه راه راه نیست؛ هویتی است که مرا همرنگ تو می کند.

از همان روز، سنگ ها و سنگریزه ها برایم مقدّس شده اند.

دیگر وسیله بازی ام نیستند تا پرنده ای را بر شاخه ای نشانه گیرم و یا شیشه ای را به ضربه آن بشکنم.

تو جریان گرفته ای در اعماق روزگار و من شانه به شانه تو، درد را ذرّه ذرّه حس می کنم.

با صفیر هر گلوله دلم می لرزد.

کودکی من هم، مثل تو ته نشین شده در بستری کبود از رنج های مکرّر و عروسک هایم خانه نشین شدند داخل کمد و من به جای لالایی، برای عروسک هایم مرثیه خواندم، برای جنازه کودکان فلسطینی.

من ایرانی ام؛ امّا هر روز با تو در کوچه های فلسطین، بر ویرانه خانه ها اشک می ریزم. سنگ پرتاب می کنم به سمت کرکسانی که هوای شهر را مسموم کرده اند.

می دوم و فرارم را به آغوش مهربانی کوچه ها می رسانم.

من ایرانی ام؛ امّا اخبار هر روزه ات را، غم های چندین ساله ات را، در روز چند بار به تکرار می نشینم و هر بار «تو» می شوم در اندوه شب های «حیفا» و رنج های متوالی «جنین» و می گویم پا به پای تو در آغوش مادران داغدیده «دیر یاسین».

بیت المقدس مال توست، مال من است. تو تنها نیستی.

تو منتشر شدی در تمام جهان و دردهایت را سپرده ای به قلب تک تک کودکان و من یقین دارم، از شرق تا غرب، در سینه کودکان می تپی.

از آن بچه سیاه پوست آفریقایی، تا بچّه موبور انگلیسی، همه و همه، حق را به تو می دهند و در غم هایت شریک اند. پس محکم بایست! با چفیه ات بپوشان سر و صورتت را و بازی های کودکانه ات را از پشت درخت های زیتون، به غیرت و مردانگی کوچه پس کوچه های سرزمینت پیوند بزن. صادر کن، همراه پرتقال های خونی ات، به تمام جهان، دردهایت را.

پا جا پای پدربزرگ و پدر و برادرانت بگذار.

جاپای بزرگ آنان، کوچکی قدم هایت را می طلبند. با لهجه توفانی ات، قصه پنجاه سال رنج و غم را، بخوان در گوش جهان.

و باز بنویس: «من کودکی فلسطینی ام...»

من یقین دارم یک روز، نامه ات در تمام کتاب ها چاپ خواهد شد و تمام کودکان جهان، آسیایی آفریقایی، اروپایی و آمریکایی، یکصدا می خوانند «من کودکی فلسطینی ام»


غول های خنده دار

روح الله شمشیری


غول ها شاید بتوانند خانه ات را از تو بگیرند.

اسباب بازی هایت را زیر پایشان خرد کنند.

برادر بزرگ ترت را ببرند، پدرت را برای همیشه از تو بگیرند.

غول ها شاید بتوانند با تانک هایشان دنبال تو و دوستانت بدوند

و با همان تانک هایشان مدرسه ات را خراب کنند.

یا دوست جدیدت را زیر بگیرند.

آنان شاید بتوانند با تفنگ هایشان صداهای بلند در بیاورند.

همه جا را آتش بزنند.

حتی خانه ات را... و خانه همسایه ات را.

اما هر چه باشد، تو از آنان نمی ترسی!

غولی که ترسناک نباشد؛ حتما خنده دار است.


نفرت

امیراکبرزاده


دستم را مشت می کنم، یادم می افتد که گفته اند قلب هر کس به اندازه مشت اوست.

دستم را مشت می کنم؛ یادم می آید که این دست و این مشت گره کرده می تواند فریادی باشد که در مسیر آزادی قد برافراشته است.

دستم را مشت می کنم و تو در نظرم مجسم می شوی با سنگی در مشتی گره خورده...

... و حالا یادم می آید که قلب تو هم به اندازه مشت توست؛ مثل همه کودکان دنیا.

مشت تو هم فریادی است برای آزادی؛ امّا آزادی تو چقدر ناچیز است! از هر طرف برای غصب این آزادی کوچک به تو هجوم آورده اند؛ سرزمینت این را گواهی می دهد.

مگر نه اینکه تو هم کودکی هستی مثل همه کودکان جهان، پس کو اسباب بازی هایت؟ هر چه در اطرافت می نگرم، هیچ وسیله ای را نمی بینم که با آن مشغول بازی باشی، جز از سنگ که آن هم سلاح توست.

وقتی سنگ در دست می گیری و دستت را مشت می کنی (همان دستی که به اندازه قلب توست، می شود فهمید که در قلبت چقدر نفرت جمع کرده ای از غاصبین آب و خاکت، از غاصبین آزادی ات.

سنگ در دستان تو، سنگ در دستان کودکانه تو اسباب بازی نیست؛ سلاحی است که از هر گلوله ای کاری تر بر قلب دشمنانت می نشیند.

دشمنان تو این را نمی دانند که کودکان فلسطینی، نفرت را از قلب هایشان بیرون کشیده اند به هیأت سنگ ها و به سمت آنان پرتاب می کنند.

این سنگ ها، هر سنگ نفرت است که بر سر غاصبین فلسطین فرود می آید.

و حالا دستم را که مشت می کنم، تو در نظرم مجسم می شوی؛ با سنگی در دست، سنگی که نفرتت را فریاد می کشد تا بر چشم نابینای اسرائیلی ها بنشیند...


روز من و تو

ابراهیم قبله آرباطان


این دیوارهای فاصله به ناچار، خراب شدنی است.

این حصارهای آهن و پولاد، پوسیدنی است.

تا آسمان راهی نیست و سهم پرنده از آسمان چیزی غیر از پرندگی نیست.

تا موعود رهایی چیزی نمانده است!

من و تو، روزی دست در دست هم، کنار ساحل «حیفا» قدم خواهیم زد و خنده هایمان را نثار موج های رقصان دریا خواهیم کرد.

من و تو در خیابان های شهر قدس قدم خواهیم زد.

سحرگاهان، کوچه های «بیت المقدس»، شانه در شانه ما بلند خواهد شد و ما از خنده های خورشید، سبد سبد گل میخک خواهیم چید و روی پنجره های شهر خواهیم پاشید.

آن روز، روز من و توست.

آن روز، روز رهایی درخت های زیتون از تبرهای صهیون است.

«اگر چه دست هایمان به دوش تان نمی رسد

ولی کسی نگفته که به آسمان نمی رسد

به «رمی» دل نبسته ام که «جمره» غیر سنگ نیست

تبر ولی به ریشه های نخل مان نمی رسد»

همین روزها، زخم های تن درختان التیام خواهد یافت.

دست های پینه بسته ات، وارث گل های داوودی خواهد شد.

باید همچنان در کوچه ها بدوی و نهراسی که ابرهای آسمان شهر، تکه تکه از آسمان رخت بربندند و خورشید، به میهمانی شهر بیاید.

منتظریم تا بار دیگر از مأذنه های قدس، صدای بلال را بشنویم.

بار دیگر شکوفه های زیتون و عطر پرتقال را منتظریم.

مردان کوچک قدس! همچنان بلندای باورتان را به آسمان شهر گره بزنید.

همچنان پینه های دست تان را با سنگ ها نوازش کنید؛ تا دمیدن صبح، راهی نمانده است.

فرزندان وطن مظلوم! فقط یک «یا علی» دیگر کافی ست.

«یا علی»


میراث دار انتفاضه های غریب

باران رضایی


روز توست

روز فشردن دست های کوچک

روز میعادِ دوباره با زخم هایت.

سنگریزه های جهان امروز همه تو را می خوانند.

امروز دوباره شاخه های زیتون، هوای نامت را خواهند کرد

و بیت المقدس، چشم به راه قدم های کوچک توست.

برخیز!

بازی های کودکانه ات را رها کن!

تو زودتر از همه کودکان دنیا باید بزرگ شوی.

قدم های تو باید استوار باشند.

تو میراث دار دردهای بزرگِ پدرانت هستی؛

میراث دار انتفاضه های غریب

تو قهرمان قصه های کودکان دنیایی.

نگاه کن!

نام تو همردیفِ قهرمانان بزرگ تاریخ است.

کوه ها شرمسار بلندی نام تواند و تو در اوج قله های مقاومتی.

بزرگ مردِ انتفاضه!

دلیری دستانت را می ستایم

و شهامت دیدگانت را.

من قصه انتفاضه سرخ تو را در گوش باد خواهم گفت.

فردا همه باغ های جهان، نام تو را فریاد خواهند زد.

فردا از شاخه شاخه درختان وطنت عطرِ زیتون خواهد بارید.


انتهای پیام/
نظر شما