چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۸:۳۲
کد خبر: ۱۲۵۶۸۳
|
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۹:۳۳
کتاب «چشم‌هایی که نوشتند» نوشته علی هاشمی شامل روایت زندگی جانباز دفاع مقدس حاج کاظم سلیمیان توسط نشر مرز و بوم منتشر شد.
روایت جانباز حاج کاظم سلیمیان منتشر شدبه گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، کتاب «چشم‌هایی که نوشتند» نوشته علی هاشمی به‌تازگی توسط نشر مرز و بوم منتشر و راهی بازار نشر شده است.

خبرگزاری مهر افزود: این‌کتاب، روایت جانباز حاج کاظم سلیمیان از هشت سال جنگ تحمیلی است. کاظم سلیمیان متولد ۱۳۴۶ در زرین شهر است که در ۱۳ سالگی پدرش را از دست می‌دهد و با فوت پدر خانواده نسبتاً پر جمعیت آنها بدون هیچ درآمدی با مشکلات فراوان معیشتی روبرور می‌شوند. او از سیزده سالگی همراه با برادران بزرگ‌تر مجبور به کار می‌شود و دوره تحصیل دبیرستان را به صورت شبانه می‌گذراند وی علیرغم مشکلات فراوان در ورزش پیشرفت خوبی می‌کند و دروازه بان تیم فوتبال منتخب شهرستان می‌شود در سال ۶۵ به سربازی و جبهه می‌رود و در اسفند ۶۶ در جزیره بوارین به علت اصابت گلوگه قطع نخاع گردنی می‌شود.

روایت زندگی او روایت عشق است و دلدادگی یک زوج، روایت دیدار خانه معبود است در کمال ناباوری و روایت فرزندی است که زندگی یک خانواده را تحت تأثیر قرار می می‌دهد.

خاطرات حاج کاظم سلیمیان به عنوان یک جانباز قطع نخاع گردنی بیانگر مشکلات، دلتنگی ها، امیدها و نومیدی‌ها، ارتباط با خدا و تمام شیرینی‌ها و تلخی‌های این نوع زندگی است.

این کتاب در ۱۸ بخش مجزا به روایت زندگی حاج کاظم سلیمیان پرداخته است همچنین از صفحه ۳۱۱ تا پایان آن، مربوط به آلبوم تصاویر است که تصاویری از دوران نوجوانی و حضور او در جبهه‌های دفاع مقدس را جمع آوری کرده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«بعد از شش سال خانه نشینی در جمع خانواده و در فضایی صمیمی وارد آسایشگاه جانبازارن اصفهان شده بودم؛ جایی که خاطره بدی از آن در ذهنم مانده بود جایی که در آن جانبازارن هر کدام گرفتار دردها و دشواری‌های خود بودند. کسانی مثل خودم که از گردن به پایین فلج شده بودند کسانی مثل دوستم علیرضا ملکی که از کمر قطع نخاع بودند جانبازانی که هر دو چشم خود را از دست داده بودند جانبازان قطع عضو که یا هر دو پا یا هر دو دست را نداشتند.

آنجا جایی بود که باید تمام آرزوهایی را که داشتی به خاک می‌سپردی و بر آن فاتحه‌ای می‌خواندی! در همان روزهای اول چند جانباز گردنی، مشتاق دیدن من بودند تا مرا دیدند، گفتند: «سلیمیان تو هستی؟» گفتم: «بله. چطور مگه؟!» گفتند: «از بس آقای صبوری سرکوفت تو رو به ما زده ما دیگه خسته شدیم! دلمون می‌خواست ببینیم این سلیمیان کیه که شش ساله مجروح شده؛ ولی تو خونه با مادرش زندگی می کنه. رئیس بنیاد هی به ما می گه: «چرا اینجا موندین و نمی رین خونه؟ ما می‌خواستیم تو رو ببینیم می‌خواستیم ببینیم تو چی کار کردی که تونستی شش سال تو خونه بمونی؟»

وقتی از وضعیت خانه نشینی، مشکلات زخم‌ها، هفته‌ای یک بار حمام کردن و دیگر مسائل و مشکلات ماندن در خانه برایشان گفتم، تعجب کردند که چطور توانسته‌ام در آن مدت طاقت بیاورم و به آسایشگاه نروم! آنها نمی‌دانستند که هیچ اطلاعی از نوع خدمات آسایشگاه جانبازان نداشتم و هیچکس حتی مسئولان بنیاد زرین شهر و رئیس بنیاد اصفهان که از وضعیت من با خبر بودند، چیزی راجع به امکانات و خدمات آسایشگاه جانبازان به من نگفته بودند. بگذریم!»

کتاب «چشم هایی که نوشتند» در ۳۲۵ صفحه با شمارگان هزار نسخه و قیمت ۳۹ هزار تومان توسط نشر مرز و بوم منتشر و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است.
نظر شما