چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۱:۵۵
کد خبر: ۱۲۹۲۸۰
|
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۴
محسن سلیمانی فاخر
1.گاهی از «آن کسی که هستیم» احساس دلسردی و سرخوردگی می کنیم .آرزو می کنیم بهتر از این که هستیم باشیم ،ولی مطمئن نیستیم که معنای این خواهش چیست .نیچه با این نوع بی قراری همدلی کامل دارد ،ملامت نمی کند که چرا کفران نعمت می کنیم و قدر عافیت نمی دانیم ، به یادمان نمی آورد که اوضاع می توانست خراب تر از این باشد .نمی گوید که در این وانفسای این جهان پر آشوب باید شکر گزار بخت خویش باشیم ،بلکه دعوت می کند هنگامی که احساس رضایت از خویش  نمی کنیم ،به آنچه به ما می گذرد توجه کنیم. او این نحوه برخورد را «سلامت روان» می داند و توصیه می کند تا این نارضایتی و ناخرسندی را خوب بشناسیم،جدی اش بگیریم و برای رفع آن کاری کنیم.

2.سوال اینجاست که آیا نیچه درسی برای زندگی روزمره دارد و فلسفه‌اش می‌تواند زندگی را دگرگون کند؟به زعم نیچه شناسان،او فیلسوفی خجالتی و بدون اعتماد به نفس است اما فلسفه‌ی او بر خطر کردن و جسارت ورزیدن تاکید دارد و آیا با چنین پارادوکسی نیچه می تواند درس هایی برای زندگی داشته باشد؟او بیشتر به خاطر ایده های جنجال برانگیز خود شناخته می شود که اخلاقیات سنتی و اسلوب های فکری مرسوم را به چالش کشید. آموزه های او برای تمام عرصه های زندگی است. درس های نیچه ،مشکلات و دوراهی های زندگی روزمره  را  پاسخ می دهد .

3.آدمی برای زیستن باید قدرت آن را داشته باشد که هم گذشته را طرد کند و هم آن را به کار گیرد.باید گذشته را پای میز محاکمه کشاند، بی‌رحمانه از آن استنطاق کرد و محکومش ساخت. هر گذشته‌ای  بالقوه مستحق  محکوم کردن است؛قاعده‌ حاکم بر زندگی مملو از قوت و ضعف بشری است .در عصری  که بسیاری از امور عمیق فکری و فرهنگی به مد‌های روز مبدل می‌شوند،می توان به نیچه‌ای نزدیک شد که در دفاع از شور زندگی و اخلاق و فضیلت‌ها نوشته است.او تجرد را بر تاهل ترجیح داد و هیچگاه صاحب قدرت و شهرت و مکنت نشد اما  ازدواج  را راهگشا می دانست وقدرت و شهرت را امکاناتی ستودنی بر می شمرد و با  آن‌که دائم در  اتاقی کوچک غرق در مطالعه‌ بود،به ارزش زندگی توأم با عمل و فعالیت اعتقاد داشت و غریزه‌های سالم و مصمم را بر مهارت کسب علوم ارجح می دانست .

4.نیچه نداشته‌هایش را به ارزش تبدیل نمی‌کرد؛ضعف راستایش نمی‌کرد و از فقر فضیلت نمی‌ساخت؛ مهم‌ترین هدفش در زندگی «ارزیابی دوباره‌ی همه‌ی ارزش‌ها» بود .او دغدغه‌ی اخلاق دارد و اخلاق برای او در شیوه‌ی زندگی متجلی است .در چنین حیاتی باید اندیشید و  اندیشید و تامل کرد«به چه دل می‌بندی؟چه چیز‌هایی را مهم می‌دانی؟به چه اولویت می‌دهی؟ چه چیز را در زندگی جدی می‌گیری و چه چیز را در خور اعتنا نمی‌دانی؟»

5.پذیرفتن ارزش‌ بی چون و چرای فرهنگ متداول در نظر نیچه نادرست است .باید دوباره در زندگی و از بطن خودِ زندگی پرسش‌های نو مطرح کرد.او بر اهمیت چشم‌انداز‌ها و زاویه‌های دید مختلف تاکید دارد.زیرا چشم‌انداز‌ها نه درباره‌ی ماهیت جهان و واقعیت، بلکه «بیان‌کننده‌ی خواهش آدمیان است برای آن‌که یاد بگیرند منظور همدیگر را درک کنند و بتوانندبا کار‌های کوچکی که اسباب شادی همدیگر را فراهم می‌سازد بر دشمنی‌ها فائق آیند». 

6.نیچه بردریافتن  وقت و اهمیت لحظه‌ی حال تاکید دارد و معتقد است شکست نباید موجب دلسردی ،نومیدی و حسد شود، او رشک ورزی  را خصلت قهرمانان نمی داند  و قهرمانانه زیستن را عالی ترین نوع زندگی می داند.استراترن می‌نویسد:« زمانی که نیچه در تورین قدم می‌زد شاهد شلاق خوردنِ اسبی از صاحبش بود. او بی‌اختیار برای کمک به اسبِ بیچاره به سمتِ درشکه شتافت  و در حالی که گریان دستانِ خود را دورِ گردنِ اسب حلقه زده بود بی‌حال نقش بر زمین شد.» فریاد می‌زد: «من تو را می‌فهمم».از آن تاریخ تا زمانِ مرگ نیچه دیگر حتی یک جمله‌ی معنی‌دار به زبان نیاورد. »

7.او تمدن ها و فرهنگ های عالی را به «اهرام» تشبیه می کند:هر فرهنگ متعالی بسان یک هرم بزرگ است که نیازمند قاعده وسیع است ونخستین پیش فرض آن نوعی میان مایگی است که از قوام و استحکام قوی و سالم برخوردار است.صنایع دستی، تجارت زراعت ،علم و بیشتر هنرها بر پایه میان مایگی یا پیش افتادگی توانایی و میل می توانند منشا اثر شوند .برای میان مایگان میان مایگی در حکم سعادت است.

8.بگذارید روح بالنده زندگی را نظاره کنان بپرسد:«به راستی تاکنون به چه دل بسته ای؟ کدام چیز تورا بر کشیده ، مهارت را به دست گرفته و تکریمت کرده ؟» چیز هایی را که تاکنون گرامی داشته ای پیش روی خود بگذار.شاید انها به اعتبار وجود و مرتبه شان قانون بنیادی خود تو را بر تو معلوم سازند.

9.شخصی که او را می ستایید بالاتر از شما می ایستد و ستایش و شاید گاهی رشک شما را برمی انگیزد .نیچه به ستایش خاموش و بی کلام یا کف زدن برای قهرمان خویش بسنده نمی کند .او می خواهد بداند انسان شایسته ستایش چگونه شخصی شده است که اینک هست پرسش کلیدی همین است:«کارهایی که بر ما اثر می گذارند در عمل چگونه صورت می پذیرند ؟کافی است آن ها را نظاره کنیم. ما می خواهیم بیش از پیش شبیه چیزهایی شویم که ستایش ما را بر می انگیزاند.»

10.کارهایی که ما مشتاقیم انجام دهیم به واقع اموری در دسترسند؛اما راه رسیدن به هر یک از این مقصودها دشوار است.راهی سرشار از رنج ،ناراحتی ازخویشتن،نومیدی ،غبطه و سرخوردگی.نیچه می گوید چیزهای خوب همواره با تاب آوری این دردها پدیدار می شوند. آنهاحاصل بخت و اقبال نیست .وقتی از بیرون به آن چه می ستاییم می نگریم ،معلول یا نتیجه را رصد می کنیم اما  معمولا رشد و تکوین را نمی بینیم ؛شب های زجر و عذاب ،ترس ها و نگرانی ها .رنج نه نشانه ناکامی در رسیدن به بهترین صورت خود، بلکه مرحله ای است ضروری در فرایند بدل شدن به آن کسی که می خواهیم و می باید باشیم . 

منابع:
درس‌های نیچه برای زندگی؛ جان آرمسترانگ ، صالح نجفی، نشر هنوز
آشنایی با نیچه، پل استراترن، مهرداد جامعی ندوشن، نشر مرکز

مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
Under Review: ۰
انتشار یافته: ۲
عباس مؤذن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۱۷ - ۱۴۰۱/۱۰/۱۲
0
0
در زندگی یه جاهایی هست که دلت می گیره، ولی مجبوری که بخندی و شاد باشی؛ اونجا را بهش میگن "اوج بدبختی"! «دسته دلقک ها: فردینال سلین»

جناب امید سلیمان فاخر عزیز درود بر شما. از مطلب شما لذب بردم. عالی بود
ابراهیم
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۴۹ - ۱۴۰۱/۱۰/۱۲
0
0
فوق العاده بود
نظر شما