چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۰:۵۰
کد خبر: ۱۳۳۶۲۲
|
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۸
عباس مؤذن
حادثه مهمی که در نیمه دوم قرن بیستم رخ داد در وادی نقد بود: نقد ادبی به صورت رشته‌ای مستقل در کار ادبی از قرن نوزدهم آغاز شد و در قرن بیستم، به ویژه در نیمه دوم به شکل جدی‌تری ادامه پیدا کرد. دست اندرکاران نحله‌های مختلف نقد، با تحلیل و معرفی آثار مهم ادبی توانستند راه‌های تازه‌ای در شناسایی آثار ادبی را پیش پای ما قرار دهند. 
این منتقدان و نظریه پردازان به ویژه پس از پیدایش نقد نو ، در عین حال که نظریه‌های هنر و ادبیات را از آغاز تا امروز (از افلاطون و ارسطو گرفته تا کانت و هگل و فرمالیست‌های روس) باز بینی و مطالعه کردند و ابزار کار خود قرار دادند، توانستند از روش‌هایی که از زبانشناسی و روانکاوی و دیگر علوم انسانی گرفته شده بود، و با تحلیل و شرح «متن»، پرتو تازه ای بر آثار ادبی گذاشته بیافکنند که به عنوان مثال می‌توان به نوشته‌های رولان بارت( درباره راسین و بالزاک)، لوسین گلدمن (درباره آندره مالرو)، ژرار ژنت (درباره مارسل پروست و دوران باروک) و بالاخره اومبرتو اکو ( درباره تأثیر توماس آکونیاس قدیس) اشاره کرد.

هنر جدالی است بین ذهن و ماده، تجربه‌ای درونی از شکل و نگاهی نو از اثری پایدار. این کشاکشِ از درون، هم روند آفرینندگی- که دید هنرمند را مجسم می‌کند- و هم روند بر خورد بین معنای عینی اثر و جهان‌بینی شخصی بیننده را در درون وی بر می‌انگیزاند. 
گاهی زمان نیز خود عمری در فراز و فرود دارد؛ و این نگاه مسئولیت پذیر و متعهد  هنرمند است که می‌تواند بدون هیچ اظهار نظر ژورنالیستی و تبلیغات رسانه‌ای، تنها با نگاه و نوا، آه فرو خورده خود را نسبت به جامعه‌ی پیرامون خود نشان دهد.

هنرمند، هرگز نمی‌تواند از اندیشه حاکم بر زمانه خویش جدا باشد؛ اما آثاری که می‌آفریند می‌توانند از رویکردی دوگانه و در تقابل با همان تفکر حاکم برخوردار باشند. هنرمند یا همگام با تفکر مبتنی بر زمان و یا متکی بر فردیت خود، در مسیر خلق آثار هنری حرکت می‌کند.
مخاطب هنر، چون با هنرآشنایی دارد و در این جهان «واقعی و خیال» هر چند کوتاه اما به مراتب رفت و شد می‌کند، اما چون نمی‌تواند از انبوه تکبر و خودبینی زبانی و نقش، رنگ و نور و... را به درستی درک کند، گاه از تناقضات منطقی موجود در ساختار اثر سرخورده می‌شود.  
کشف تناقض همواره ساده نیست، چون تناقض‌ها همواره آشکار و روشن نیستند. به طور کلی تناقض را به سه دسته می‌توان تقسیم کرد: ۱- تناقض آشکار ۲- تناقض پنهان ۳- تناقض صوری.
تناقض آشکار: صریح ترین نوع تناقض است. از ترکیب عطفی دو گزاره متناقض، قضیه ای حاوی تناقض آشکار تولید می‌شود.
در حقیقت نقد یک عمل ذهنی است که حاصل تقابل یک تئوری، با تئوری دیگر است. زیرا منشا آن عقلانیت و عقلانیت هم از حوزه مفهوم است.
تناقض، بیانگر «هیچ‌گویی»ست. فرد، یا متنی که سخنی را می‌گوید در واقع «هیچ» نمی‌گوید. وجود تناقض در یک سخن، عیب آن است، اما کشف آن، عیبجویی یا مچ گیری و یا حتی اشتباه گیری نیست.
تحلیل و کشف تناقض و به عبارت ساده تر، نقد آن، عملی فراتر و عمیق‌تر از عیب‌جویی و اشکال‌گیری است. در واقع نقد، ابزاری برای کشف آسیب‌های زبان متن و چگونگی بهبودی آن به شکل علمی است؛ اما عیب‌جویی، آسیب زدن به ذات موضوعی(محمول) است که متن درباره آن سخن می‌گوید.
یک اثر هنری ضمن آنکه می‌تواند بازتاب حادثه‌ای سیاسی باشد، توانایی جلب توجه مخاطبین خود به سوی امری نامشروط و نامتعین را نیز دارد؛ این ویژگی خصوصیتی دوگانه به اثر می‌دهد: یعنی هم آشکار کننده و هم پوشاننده است. به عبارت ساده‌تر، یک اثر هنری این مجال را فراهم می‌آورد که از یک‌سو تجارب زیسته بشری را توسط خلاقیتی انسانی بروز دهد و از سوی دیگر تعارضات و تناقضات انسانی-اجتماعی موجود را در وحدتی مثالی و استعلایی به تماشا بگذارد.

نقد، تناقضات موجود در اثر را آشکار می‌کند، تناقضاتی‌ که در ریشه‌ی یک اندیشه وجود دارد. به عنوان مثال «است»ها در گزاره‌ها، یا صفتی را به یک موضوع نسبت می‌دهند و یا رابطه‌ای را به دو موضوع نسبت می‌دهند؛ اگر بفهمیم یک نویسنده مطلبی گزاره‌ای را با «است» و در جایی دیگر همان گزاره را با «نیست»، بکار برده است، آنوقت موفق به کشف تناقض شده‌ایم و این یعنی «نقد»؛ و با اینکه اگر «است» را در یک گزاره به «نیست» تبدیل کنیم و یا «نیست» را به «است» تبدیل کنیم، در این زمان است که «نقد» را آغاز کرده‌ایم. پس پرسش از «است»ها و «نیست»ها آغاز نقد و کشف یک تناقض، انجام عمل نقد است.

نظر شما