پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۲۰:۱۲
کد خبر: ۴۶۰۴۵
|
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۰ - ۱۴:۱۰
به مناسبت فرارسيدن عيد قربان
نيمه‌هاي شب است. قصد پروردگار از اين دعوت چيست؟ زندگي پر است از اين چرخش‌ها. كره زمين به دور خورشيد روي يك محور مي‌چرخد. هر كدام از اين افراد هم به دور كعبه مي‌گردند. «هفت بار».

به گزارش«شهر»، «هفت» كليدي است كه حق تعالي براي بازكردن درهاي بسته مقابلمان در اختيار ما گذارده است. حس مي كنم پشت در ِ بسته بزرگ و با عظمتي نشسته ام و كليدي به دست دارم كه روي آن نوشته شده «هفت». اگر اين درها را بگشايم مصداق اين بيت است كه:

رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت

چرا هفت دور طواف به دور كعبه؟ چرا هفت سنگ و هفت بار رمي جمرات؟

هفت رفت و برگشت در سعي بين صفا و مروه ؟ رنگين كمان انسان ها در حال انجام اعمال حج. زردپوست، سياه پوست، ... چرا در قرآن تاكيد بر كلمه هفت است؟ در سوره يوسف هفت سال قحطي، هفت سال پرمحصول.

در پيش چشمانم تابلوي زيبايي خودنمايي مي كند. اين تابلو «كوه جبل الرحمه» است كه در بستر سياهي شب سخت به واسطه زائرين فانوس به دست مي درخشد. هماانند ستارگان چشمك زن. زائرين از كوه بالا مي رفتند. كوه موج مي زد از نورهاي تك تك.

مراسم ذكر و دعاي عرفه در بيرون از چادر روي شن هاي صحراي عرفات حالتي دارد ناگفتني و درك نكردني . از لابه لاي درزهاي چادر باريكه نوري به مهماني ما مي آيد.

در مهتاب شب عرفه به گمانم آسمان و زمين خيلي به هم نزديك شده اند. سجاده هايمان را بيرون از چادر روي شن هاي داغ گسترده ايم . موشي به نرمي از كنارم گذشت. آنقدر آرام بود كه تكان هم نخوردم. به فرمان حق تعالي همه موجودات از انسان گرفته تا حشرات در اين صحراي مقدس در اين شب و روز در امانند و اين را مي توان لمس كرد.

قرص كامل ماه به زمين و به من نزديك است؛ نزديكتر و بزرگتر از هميشه. دستهايم كه به دعا بلند مي شود ماه را از لابه لاي انگشتانم درخشان تر از هميشه مي يابم.

 

ساعت 35/12 دقيقه روز عرفه

نزديك نماز ظهر است. واقعا گرم است. از زمين و آسمان گرما مي بارد. نيت وقوف را مي خواهند بگويند.

تصفيه خانه است اينجا. مثل آب آلوده اي مي مانيم كه در مراحل مختلف تحت تصفيه قرار گرفته ايم. روح را بايد تصفيه و پالايش كرد. كسي با كسي حرف نمي زند. همه در خود فرو رفته اند. همين گرما هم از رموز اسرار اين دعوت الهي است. پنداري كوره اي زير پايمان افروخته اند. و بالا هم آفتاب به شدت سوزان است. شايد به سبب گرما، عمل تقطير در روحمان صورت بگيرد.

 

سفر سنگ

«سنگ» در اين سفر جايگاه خاصي دارد. «حجرالاسود» نزديك به پنجاه تكه است كه با بست هاي فلزي به يكديگر متصل شده اند و در يك قاب نقره اي قرار دارد.

يكي از ويژگي هاي اين سنگ اين است كه تمامي خصلت هاي خوب و بد انسان در استلام با اين سنگ بزرگ مي شود. مثل آينه كاملا وجودمان را مي شناساند.

از يكي از اساتيد دانشگاه تهران در مورد حجرالاسود سوال كردم. عقيده داشتند كه اين سنگ از نظر زمين شناسي هيچ شباهتي به ساير سنگ هاي منطقه ندارد چرا كه سنگ هاي شهر مكه از نوع آذرين مي باشند و اين سنگ سنگي است كاملا آسماني و متفاوت با سنگ هاي زمين.

49 سنگ صاف ، صيقلي ، گرد و كوچك توشه اي است كه در اين سفر الهي نياز داريم . بايد قبل از سفر به مني سنگ ها را آماده كنيم . قسمت هاي نوك تيز سنگ ها را مي ساييم تا گرد شود. يك تخته سنگ در زير و يكي هم به دست ديگر دارم . ضربه و ضربه . صداي شكستن سنگ ها روح نوازترين ملودي است كه به گوش مي رسد. زن ها در دسته هاي سه يا چهار نفري با لباس هاي احرام سفيد بر تن مشغول جمع كردن سنگ. تق تق شكستن سنگ ها همراه با زمزمه و دعا خواندن و نوازش سنگ هايي كه زماني پاهاي مقدس پيامبرمان محمد(ص) را لمس كرده اند.

كعبه خود سنگ نشاني است كه ره گم نشود

حاجي احرام دگر بند، ببين يار كجاست

مرده بودم

چه گويم مرده بودم بي تو مطلق

خدا از نو دگر باز آفريدم

بهل تا دست و پايت را ببوسم

بده عيدانه كامروز است عيدم

«شمس تبريزي»

باور داشتم و دارم كه نشانه هاي هستي هميشه هدايتگرند ، اما باور كجا و عمل كجا ؟ باور كجا و تن به راه آن نشانه سپردن كجا؟

ذبح در عيد قربان، ريختن خون فرزند است (به شكل نمادين) كه بزرگترين وابستگي بشر بر روي زمين است. قرباني كردن يعني ذبح همه تمايلات نفساني.

ذبح ، ريختن خون در اين سرزمين و بعد از آن عمل تقصير يعني ريختن مو و ناخن كه بعد از اثر انگشت، خون، مو و ناخن، مؤلفه هايي هستند دقيق براي شناسايي و تمايز اشخاص. و به قولي اين مؤلفه ها در روزي كه همه دوباره سر از خاك برمي دارند، در اين مكان شهادت مي دهند كه تو زماني در اين مكان قرار گرفته اي تا پس از طي مراحلي، شمع وجودت روشن شود.

در اين حركت چهره ها تغيير مي كند(سرهاي تراشيده شده از ته) و به اتحاد و يكرنگي نزديك مي شود. طره موي جدا شده اي رقص كنان، پيچ و تاب مي خورد . جدا شده تا او هم جدا شود . جدا شود از هر آنچه بوي تعلق دارد . جدا شده ايم از همه چيز، در پي آن از مو هم جدا شويم تا به او بينديشيم.

 

زمزمه‌هاي زمزم

يادم مي آيد هميشه در ديدن تصاوير سه بُعدي ناموفق بودم. نمي توانستم جور ديگر ببينم. اين تصاويري كه حالا در مقابلم قرار دارد [جمعيت در حال طواف را مي گويم] سه بعدي است. مي دانم. در ساحل درياي مواج نشسته ام. قطره قطره جمع گشته اند و به دريا مبدل شده اند. هميشه با تماشاي دريا آرامش خاصي مي يابيم . پنداري همه ناپاكي ها را دريا در خودش فرومي برد. هم اينك هم در حال تماشاي صحنه ديگري از طبيعت بكر خداوند هستم. درياي انسان ها.

تك تك شان به سان قطره قطره هاهستند. قطره -هرچند ناپاك- وقتي به دريا وصل مي شود زلال و پاك مي شود. آن ساحل آرامي كه امواج آرام آرام به سويش مي آيند و در كنارش قرار مي گيرند اين جاست.

گرداگرد كعبه را هاله اي احاطه كرده انباشته از انرژي هاي مثبت به مانند جوّ زمين كه زمين را احاطه كرده است. در محدوده اين جوّ احاطه شده به دور كعبه، انسان ها از معناي فرديت جدا مي شوند.

به سبب همين انرژي احاطه شده است كه توصيه شده داخل مقام ابراهيم يعني به فاصله هر چه كمتري از كعبه، طواف صورت پذيرد.

زمزمه هاي «زمزم» اين پيام را برايم تداعي مي كند كه اينجا سراب نيست اين واقعا آب است. سرتاسر زندگي ام به مانند جاده اي در كوير مي بود. به هر مرحله اي مي رسيدم سرابي بيش نبود و سراب پشت سراب، مرا تشنه تر مي كرد. و حالا مي انديشم كه تشنه ام و اين درد تشنگي را واقعا دوايي نيست مگر با زمزمه هاي زمزم . اينجا سراب نيست واقعا آب است.

نويسنده: مريم منصوري

نظر شما