جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۲۰:۳۹
کد خبر: ۵۴۸۶۱
|
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۵۰
"خداحافظ بچه" و "راز پنهان" دو سريالي که ساعت هاي پس از افطار امسال به روي آنتن رفتند، هر دو از همان الگو هاي آشناي هندي تبعيت مي کردند؛ از جنس قصه بگيريد تا نوع رابطه ميان شخصيت ها و در نهايت سبک به نمايش گذاشتن تقدير و مشيت الهي.

به گزارش مشرق و به نقل از مشرق، سريال هاي مناسبتي ماه مبارک رمضان را از نظر کيفي به عنوان يک سريال در چه رده اي مي توان جاي داد؟ بالاترين رده براي سريال هاي تلويزيون جمهوري اسلامي "الف ويژه" مربوط به آن دسته از مجموعه هاي تلويزيوني مي شوند که معمولا پروسه توليد بسيار بزرگي دارند. اين دسته از سريال ها که در سال هاي اخير معمولا در موضوعات ملي و تاريخي ساخته شده اند معمولا در مناسبت ها پخش نمي شوند و در بيشتر موارد به صورت هفتگي به روي آنتن مي روند.


با اين وصف بهترين رده بندي براي اين گونه آثار- سريال هاي مناسبتي- رده "الف" است؛ يعني چنين آثاري بايد از درجه کيفي قابل قبولي از نظر درام و کيفيت تصوير و بازي ها برخوردار باشند؛ با اين حال در ماه مبارک رمضان سال جاري تنها دو مجموعه بود که از اين نظر قابل تامل هستند و مي توان درباره آنها در موضوع بحث کيفي سخن گفت.


خداحافظ بچه درميانه طنز و درام خانوادگي

"خداحافظ بچه " اولين مجموعه تلويزيوني است که پس از افطار از شبکه سوم سيما به روي آنتن مي رفت و به داستان پر افت خيز زندگي زوجي مي پرداخت که از نعمت فرزند دار شدن محروم شده بودند و حالا مي خواستند به هر روش ممکن اين خلاء را در زندگي شان پر کنند.


داستان ساده شروع مي شود و از روايتي روان و بي قلمبه گويي برخوردار است؛ شخصيت ها را يک به يک معرفي مي کند و جايگاه هر يک را در قصه مشخص مي کند و ... اين يک وجه يک سريال هر شبي تلويزيون است؛ اما وجه ديگر آن فارغ از جنس روايت به جنس قصه باز مي گردد.


جنس قصه مجموعه "خداحافظ بچه" در ميانه ي طنز و يک درام جدي خانوادگي در حرکت است. از يک سو واکنش هاي اغراق شده ي بعضي از شخصيت هاي سريال و از سوي ديگر شخصيت پردازي کاريکاتورگونه بعضي ديگر از شخصيت هاي داستان بعد طنز يا همان طور که اشاره کرديم کاريکاتورگونگي را تقويت مي کند و طرف ديگر رخدادهاي جدي داستان که شامل اتفاقات عاطفي و عميق است جنبه هاي درام را در آن پر رنگ تر مي کند. البته اينکه يک مجموعه تلويزيوني بتواند يک داستان جدي را با بياني طنز روايت کند از نقاط قوت است اما همين نقطه قوت مي تواند به يک نقطه ضعف جدي تبديل شود.


وقتي قصه در ميانه طنز گونگي و درام جدي بلاتکليف مي شود ديگر مخاطب نه تنها از برخي از اغراق ها دچار وجد نشده و از ديدن آنها لبخند بر لبش نمي نشيند- چرا که منتظر يک حادثه منطقي است- بلکه کاريکاتور ها او را نسبت به قصه بي اعتماد خواهد ساخت.


در کنار اين در صورتي که بهانه اصلي قصه که هسته اصلي فيلم نامه را تشکيل مي دهد؛ ضعيف و کم بنيه باشد همه مشکلات تشديد شده و نقاط ضعف ريز و درشت بيشتر خودشان را نشان مي دهند.




چه کسي شخصيت اصلي خداحافظ بچه است؟


کمي به داستان خداحافظ بچه با دقت نگاه کنيد؛ زوجي ديگر نمي توانند بچه دار شوند؛ به سرعت تصميم مي گيرند که بچه اي را به فرزندي قبول کنند؛ محور اصلي قصه دو شخصيت "مرتضي" و "ليلا" است. اولين نقاط ضعف داستان دقيقا در همين جا خودشان را به نمايش مي گذارند. در قصه يک مجموعه تلويزيوني شخصيت هاي اصلي نقش مهمي را بازي مي کنند؛ درست تر اين است که بگوييم که هر قدر شخصيت هاي اصلي قرص تر و دقيق تر باشند داستان بهتر پيش مي رود. خداحافظ بچه نه تنها در تم داستان- طنزگونگي و دارام جدي- دچار سردرگمي است بلکه در شخصيت پردازي شخصيت هاي اصلي اش ضعف جدي دارد. در قسمت هاي ابتدايي اين مجموعه آنقدر شخصيت "مرتضي" ضريب مي گيرد؛ به گذشته اش پرداخته مي شود و ... که مخاطب منتظر است که محور اصلي داستان حول داستان مرتضي و از ديد او روايت شود اما همچنان که داستان پيش مي رود ناگهان و دوباره مسير تغيير کرده و مرتضي به شخصيتي طفيلي تبديل مي شود که تنها جهت گيري هاي "ليلا" را تکميل مي کند و جايگاهي مکمل پيدا مي کند و دوباره در قسمت هاي نهايي به جايگاه اوليه خود باز مي گردد.


اين نقص به هر دو شخصيت ضربه مي زند و حتي آنها را از حد يک تيپ تنزل مي دهد. براي اين که اين مساله هم روشن شود بحث را با يک سوال ساده پي مي گيريم؛ از خودتان بپرسيد که مرتضي چگونه جواني است؛ به خوبي مي بينيد که جز برخي اشارات کاملا واضح و صريح فيلم نامه به اين که او قبلا خلافکار بوده و حالا توبه کرده چيز ديگري در داستان نمي بينيد؛ تنها در يکي دو قسمت مي بينيد که مرتضي در خودرو و يا خانه اي را باز مي کند و يا با خلافکار هايي نشست برخواست دارد؛ گفته مي شود از دوستان قديمي او هستند؛ حالا غير از تلفظ خاص برخي لغات توسط مرتضي - که حتي چندان ادامه نيز پيدا نکرده و در اواسط سريال رها مي شود- چه نشانه اي ديگر از شخصيت او مي توانيد در فيلم ببينيد؟ آيا او ترسو است؟ تحت سيطره ي همسرش است؟ بد اخلاق است؟ دروغ گو است؟ راست گو است؟ مشکل از بازي "شهرام حقيقت دوست" نيست مشکل اصلي به فيلم نامه بر مي گردد که در مورد شخصيت ها و ظرايف آن سکوت کرده و تخت، از کنار آنها رد مي شود.


همين ايراد به صورتي کاملا پر رنگ تر در شخصيت ليلا با بازي "مهراوه شريفي نيا- قابل لمس است. تنها چيزي که تا حدي اين قصه را قابل تحمل مي کند بازي هاي شخصي اين دو است اگر نه پاي قصه و به تبع آن فيلم نامه اي که بر اساس آن نوشته شده است مي لنگد؛ ايرادي که در سريال مناسبتي قبلي همين گروه در ماه رمضان سال گذشته- سريال "پنج کيلومتر مانده تا بهشت"- به وضوح ديده مي شد؛ منتها در "خداحافظ بچه" با استفاده از چاشني طنز کوشيده شده است تا ايراد هاي منطقي فيلمنامه پوشش داده شود و ري اکشن هاي اغراق شده ي بازيگران به نوعي رفو گردد.


شخصيت ليلا همان طور که به آن اشاره کرديم شخصيت ساده و در عين حال ناقص طراحي شده است؛ او يک زن معمولي است که واکنش هاي عجيب و غريب و خارج از چهارچوب از او به نمايش گذاشته مي شود؛ در حقيقت مخاطب در برخي فراز ها نمي تواند برخي واکنش هاي عاطفي را از سوي او به دليل بي مقدمه بودن بپذيرد.


مهراوه شريفي نيا در گفت و گويي کوتاه که با يکي از رسانه ها در باره اين سريال داشته است؛ به نکته اي اشاره مي کند که به نظر مي رسد از ديد سازندگان فيلم پنهان مانده است. وقتي خبرنگار از شريفي نيا درباره اينکه اگر او در اين شرايط قرار مي گرفت آيا حاضر بود بچه ديگري را به فرزندي بپذيرد يا خير تنها ترديد مي کند. اين دقيقا همان واکنش طبيعي است؛ ترديد! همين واکنش هاي ظريف است که روال طبيعي و منطقي و باور پذيري هاي پر کشش را به درام اضافه مي کند و مخاطب را نه سرگرم که همراه مي کند.


سرگرمي سازي به شيوه انبوه سازي


در صنعت ساختمان به مانند بسياري از صنايع ديگر در دنياي جديد مساله انبوه سازي جدي گرفته شده؛ اگر چه اين جديت زمان زيادي نيست که به ايران رسيده است اما اين روزها در گوشه و کنار کشور کم و بيش مي توان درباره انبوه سازي حرف و سخن زياد شنيد. انبوه سازي بر اساس تعريف يک الگوي ثابت و مشخص و ساخت و ساز بر مبناي اين الگو تعريف مي شود، به طوري که زمان ساخت به حداقل رسيده و با کمترين منابع بشود بيشترين توليد را در کوتاه ترين زمان داشت.


به نظر مي رسد که با توجه به مقتضيات رسانه ي ملي و نياز فراوان آن به توليد انبوه و پر کردن جاهاي خالي در برنامه هاي پخش اين گونه از توليد انبوه بسيار مورد توجه برنامه سازان و مديران رسانه قرار گرفته است. اما افقي که براي انبوه سازي در نظر گرفته شده در جنس توليدات نهايي نيست.


اجازه بدهيد به زبان ساده تري توضيح دهيم؛ يک مدير رسانه ملي بايد کنداکتور پخشش را پر کند، براي اين کار به حجم قابل توجهي برنامه نياز دارد، در مقابل برنام ساز قرار دارد که حيات حرفه اي اش با برنامه سازي گره خورده است. در نظام موجود برنامه سازي که بيش از هر چيز خالي نبودن آنتن اهميت دارد و بعد از آن بحث مسايل کيفي، برنامه سازي موفق است که بتواند حجم قابل قبولي را در زمان درست به شبکه ارائه دهد و در غير اين صورت جز در موارد خاص، هر قدر هم که برنامه از کيفيت بالايي برخوردار باشد نظر سفارش دهنده را تامين نخواهد کرد. با اين وصف به صورت طبيعي برنامه ساز هاي رسانه ملي به سمت انبوه سازي پيش مي روند. يک نکته را در اينجا نبايد فراموش کرد و آن اين که نظام مديريتي "اعتماد محور" نيز بر اين فرآيند تاثير مي گذارد. يک برنامه ساز وقتي مورد اعتماد يک مدير رسانه ملي قرار مي گيرد به صورت خودکار سيل پيشنهاد ها را پذيرا خواهد بود و اين گونه است که به طور مثال تهيه کننده اي خاص در سال هاي متوالي تنها با جابجايي در تيم سازنده براي مناسبت ها برنامه سازي مي کند و اين ربط چنداني به برون داد کيفي کار او ندارد.


با اين وصف همان طور که پيش از اين هم اشاره کرديم برنامه سازان به سمت توليد انبوه مي روند. الگو هاي ثابت برنامه سازي طراحي مي شود که در ميان برخي برنامه سازان به مزاح به شيوه هاي "مدير پسند" مشهور است. درست مانند ماشين هاي طراحي که از يک سو درخواست و مناسبت به آن ارائه مي شود و از سوي ديگر طرح و خلاصه داستان و بعد هم فيلمنامه بيرون مي آيد.


در آن سوي ماجرا، مديران رسانه ملي که اين روزها بزرگ ترين رقباي خود را شبکه هاي بيگانه يا به مفهوم مصطلح "شبکه هاي ماهواره اي" مي بينند در يک موضع انفعالي با اين شبکه ها در توليد برنامه هاي سرگرم کننده رقابت مي کنند بدون اينکه در بعد ايجابي به دنبال هدف عميق تري باشند. پيام ها در اين توليدات از روبنا تجاوز نمي کند و اين چيزي است که برنامه سازان انبوه ساز آن را به خوبي دريافته اند. در چنين شرايطي است که نبايد هم منتظر توليد مجموعه هايي مانند"سربداران"،"کوچک جنگلي"،"اميرکبير" و حتي طنز هاي عامه پسندي مانند "مثل آباد" بود.


سريال سازي جام جم تسخير الگوي باليوود


باليووديسم در سينما و تلويزيون ايران تجربه اي مربوط به امروز يا ديروز نيست، بلکه قدمتي چند دهه اي دارد اما در هيچ دوره اي الگو هاي برنامه سازي در ايران به اين اندازه تحت تاثير آن نبوده است. شايد همان طور که اشاره شد اين نسخه و الگوي خاص توانسته است به خوبي نياز برنامه سازان را براي دست يابي به يک الگو جهت انبوه برآورده سازد.


توليدات باليوودي و بهتر بگوييم نسخه باليوودي برنامه سازي دو ويژگي عمده دارد که توانسته است توجه برنامه سازان ايراني را جلب کند:


اول اينکه مدل باليوودي مدلي کم خرج و مبتني بر بازيگر است؛ نه فيلم برداري خاص و نه کارگرداني ويژه و نه صحنه آرايي مخصوصي دارد. محور همه داستان ها بازيگر و بازيگري است البته اگر صحنه هاي زد و خورد را کنار بگذاريم که آن هم اتفاق چندان چشم گيري نيست؛ توجه داشته باشيد که آن گونه که گفتيم ارزان سازي يکي از ملزومات انبوه سازي است. پس ارزان تمام شدن کار قطعا براي يک انبوه برنامه ساز اهميت ويژه اي دارد.


نکته دوم اين است که اين مدل خاص از روايت- سبک هندي و باليوودي- سبکي ريشه دار و قديمي در ايران است و مردم کمتر نسبت به آن واکنش نشان مي دهند و احساس غريبه گي با آن ندارند، با اين وصف نقاط ضعف همه توليدات زير لفافه عامه پسندي پنهان شده و موجبات نارضايتي فراگير در ميان مخاطبان و سپس مديران را فراهم نمي آورد.

  


سريال هاي ماه مبارک رمضان و انبوه سازي به سبک باليوودي


"خداحافظ بچه" و "راز پنهان" دو سريالي که ساعت هاي پس از افطار امسال به روي آنتن رفتند هر دو از همان الگو هاي آشناي هندي تبعيت مي کردند؛ از جنس قصه بگيريد تا نوع رابطه ميان شخصيت ها و در نهايت سبک به نمايش گذاشتن تقدير و مشيت الهي.


به طور مثال يکي از قسمت هاي پاياني سريال راز پنهان که شب عيد سعيد فطر از شبکه يک سيما پخش شد؛ به صورت تمام و کمال از الگوي هندي پيروي مي کرد. عناصري مانند "انتقام"،"پشيماني"،"بخشش در يک لحظه" و مواردي از اين دست که در تمام طول روايت داستان يک اثر باليوودي را به نمايش گذاشته بود در نهايت و در اين قسمت پازل را کامل کرد تا مخاطب آشنا به سبک ها شک نکند که يک کپي تمام عيار باليوودي با بازي هنرپيشه هاي ايراني را به تماشا نشسته است.


حتي درگير "اميرعلي" و "فرامرز" در اين قسمت و قسمت قبلي و سبک فيلم برداري از اين پلان ها، نماهاي بسته و تراولينگ همه در خدمت روايت يک فيلمنامه باليوودي بودند.


و اما بعد

فارغ از اينکه خروجي آثاري از اين دست از حيث محتوا چه تاثيري مي تواند بر روي مخاطب داشته باشد؛ نوع نگاه انبوه سازانه و سرگرمي محوري در برنامه سازي مي تواند از جهت افت کيفي آثار تلويزيوني ايران را تحت تاثر قرار دهد. درست است که باليوود در نوع خود سبکي ريشه دار در سينماي شرق محسوب مي شود اما از خصوصيات اقليمي و بافت اجتماعي برآمده است که تطابق چنداني با بافت اجتماعي و آرماني جامعه ايراني نداشته و در زمان و مکان غلط تنها موجب پس رفت و از دست دادن کارويژه هاي برنامه سازي به سبک ايراني خواهد شد.

نظر شما