مصطفي اقليما - با بررسي روند فعلي اوضاع خانوادهها ميتوان به وضوح مشاهده کرد که ارتباط عاطفي ميان فرزندان و والدين و حتي همسران با يکديگر به شدت کاهش يافته است. اين مساله به ويژه در شرايطي که تورم افزايش پيدا ميکند بيشتر به چشم ميخورد به طوري که با افزايش قيمتها مرد و زن هر دو مجبورند در بيرون از خانه کار کنند و وقت کمي را براي گذراندن با يکديگر و با فرزندان دارند يا در خانوادههايي که زن خانهدار است مرد براي امرار معاش مجبور است دو شيفت کار کند و به اين ترتيب رفته رفته ارتباط صميمي زوجها از بين مي رود.
طبق بررسيهاي به عمل آمده 80 درصد از خانوادهها دچار طلاق عاطفي هستند اين در حالي است که خانواده پايه و زيربناي جامعه است و اسلام هم ميگويد خانواده از همه چيز مهمتر است.
اگر به نمودارهاي ازدواج و طلاق نگاه کنيم آنچه مشاهده ميشود اين است که ازدواج کاهش يافته و طلاق در حال افزايش يافتن است. اين قضيه را نميتوان تنها با يک يا دو علت توجيه کرد بلکه مسائل مختلفي در آن دخيل هستند که شامل مسائل فرهنگي، اجتماعي و مهمتر از همه اقتصادي ميشود.
با همه اينها و حتي با در نظر گرفتن آمار طلاق، آنچه بيش از اين موارد نگران کننده است طلاقهاي عاطفي است که شاهدش هستيم و خانواده ها در معرض فروپاشي هستند هرچند رسما طلاقي صورت نگرفته باشد. اين اتفاق از آنجا رخ ميدهد که طلاق در جامعه ما براي خانمها يک فاجعه است و اگر دختر طلاق بگيرد، تمام خانواده آن به هم ميريزد و با مشکل مواجه ميشود. در شرايطي که ما زندگي ميکنيم زني که طلاق گرفته باشد هيچ جايگاهي در جامعه ندارد بنابراين زنها با وجود اختلافهايي که ممکن است وجود داشته باشد همچنان به زندگي خود در شرايط پراسترس و اضطراب خانواده ادامه ميدهند.
اين در حالي است که اين مساله عواقب زيادي براي فرزندان دارد و آنها که هر روز شاهد انواع خشونتها و درگيريها بين والدينشان هستند چطور ميتوانند سلامت رواني داشته باشند و به دام انواع بزهکاريها و جرايم نيفتند؟
در چنين شرايطي درست است که بسياري از موارد دست خود خانواده ها نيست و اتفاقاتي است که بايد طي سياستگذاريهاي کلان اصلاح شوند اما خانواده ها هم ميتوانند نقش موثري در کاهش اين تنشها داشته باشند. زن و شوهرها بايد با قرار گرفتن در شرايط بحراني و هنگامي که احساس کردند از لحاظ عاطفي از هم دور شده اند با مراجعه به مراکز مشاوره از بروز بحرانهاي جديتر و رسيدن به نقطه طلاق عاطفي و پس از آن طلاق واقعي جلوگيري کنند.
اما متاسفانه در جامعه ما مشاهده ميشود به دليل اين که فرهنگسازي درستي انجام نگرفته، مردان زياد تمايل ندارند که به مراکز مشاوره مراجعه کنند بنابراين بايد با اطلاع رساني درباره لزوم مراجعه به متخصصان در چنين شرايطي تمايل بيشتري براي کمک گرفتن از متخصصان در آنها ايجاد کنيم. البته، هزينه هاي بالاي مشاوره هم خود مساله ديگري است که اگر ميخواهيم آسيبهاي اجتماعي کمتري را شاهد باشيم بايد فکري اساسي براي آن کرد.
*رئيس انجمن علمي مددکاران اجتماعي ايران