جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۱:۴۴
کد خبر: ۵۶۹۷۱
|
تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۳۹۱ - ۰۰:۵۹
اقـرار دارم بـه ايـنـکه تو پروردگار مني و بسوي تو است بازگشت/
متن کامل و ترجمه دعاي عرفه را مي توانيد در زير بخوانيد.

به گزارش خبرنگار ورزشي شهر، اين روزها، دل ها به سوي وادي حق است. در زير متن و ترجمه دعاي عرفه را مي خوانيد:


اَلْحَمْدُ لله الَّذي لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ

سـتـايـش خـاص خـدايـي اسـت کـه نـيـسـت بـراي قضا و حکمش جلوگيري و نه براي عطا و بخششش مانعي و نه مانند ساخته اش

صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ

ساخته هيچ سازنده اي و او است بخشنده وسعت ده که آفريد انواع گوناگون پديده ها را و

بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفي عَلَيْهِ الطَّلايِـعُ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ

بـه حکمت خويش محکم ساخت مصنوعات را طلايه ها(ي عالم وجود) بر او مخفي نيست و امانتها در نزد او ضايع نشود

جازي کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ

پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگي هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده

الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ

هـر سـود و بهره و آن کتاب جامع که فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان و او است که دعاها را شنواست

وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَهِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَيْرُهُ وَلا

و گـرفتاريها را برطرف کند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ريشه کن سازد پس معبودي جز او نيست و

شَيْءَ يَعْدِلُهُ وَلَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُاللَّطيفُ الْخَبيرُ

چيزي با او برابري نکند و چيزي همانندش نيست و او شنوا است و بينا و دقيق و آگاه

وَهُوَ عَلي کُلِّشَيْءٍ قَديرٌ اَللّهُمَّ اِنّي اَرْغَبُ إِلَيْکَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّهِ لَکَ

و او بر هرچيز توانا است خدايا من بسوي تو اشتياق دارم و به پروردگاري تو گواهي دهم

مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّي وَ اِلَيْکَ مَرَدّي اِبْتَدَاْتَني بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَکُونَ

اقـرار دارم بـه ايـنـکه تو پروردگار مني و بسوي تو است بازگشت من آغاز کردي وجود مرا به رحمت خود پيش از آنکه باشم

شَيْئاً مَذْکُورا وَخَلَقْتَني مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِي الاَْصْلابَ آمِناً

چيز قابل ذکري و مرا از خاک آفريدي آنگاه در ميان صلبها جايم دادي و ايمنم ساختي

لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنينَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ

از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سالها و همچنان همواره از

صُلْبٍ اِلي رَحِمٍ في تَقادُمٍ مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَهِ وَالْقُرُونِ الْخالِيَهِ لَمْ

صلبي به رحمي کوچ کردم در ايام قديم و گذشته و قرنهاي پيشين

تُخْرِجْني لِرَاْفَتِکَ بي وَلُطْفِکَ لي وَاِحْسانِکَ اِلَيَّ في دَوْلَهِ اَئِمَّهِ

و از روي مـهـر و راءفـتـي که به من داشتي و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردي در دوران حکومت پيشوايان

الْکُفْرِ الَّذينَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَلکِنَّکَ اَخْرَجْتَني لِلَّذي

کـفـر آنـان کـه پـيـمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذيب کردند ولي در زماني مرا بدنيا آوردي که

سَبَقَلي مِنَ الْهُدَي الَّذي لَهُ يَسَّرْتَني وَفيهِ اَنْشَاءْتَني وَمِنْ قَبْلِ ذلِکَ

پـيـش از آن در علمت گذشته بود از هدايتي که اسبابش را برايم مهيا فرمودي و در آن مرا نشو و نما دادي و پيش از

رَوُفْتَ بي بِجَميلِ صُنْعِکَ وَسَوابِـغِ نِعَمِکَ فابْتَدَعْتَ خَلْقي مِنْ مَنِيٍّ

ايـن نـيـز بـه مـن مـهـر ورزيدي بوسيله رفتار نيکويت و نعمتهاي شايانت که پديد آوردي خلقتم را از مني

يُمْني وَاَسْکَنْتَني في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ

ريخته شده و جايم دادي در سه پرده تاريکي (مشيمه و رحم و شکم ) ميان گوشت و خون و پوست

تُشْهِدْني خَلْقي وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَيَّ شَيْئاً مِنْ اَمْري ثُمَّ اَخْرَجْتَني لِلَّذي

و گـواهـم نـسـاخـتـي در خـلقتم و واگذار نکردي به من چيزي از کار خودم را سپس بيرونم آوردي بدانچه

سَبَقَ لي مِنَ الْهُدي اِلَي الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً وَحَفِظْتَني فِي الْمَهْدِ طِفْلاً

در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدايـتـم بـسـوي دنـيـا خـلقـتـي تـمـام و درسـت و در حال طفوليت و خردسالي

صَبِيّاً وَرَزَقْتَني مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِيّاً وَعَطَفْتَ عَلَيَّ قُلُوبَ

در گـهـواره مـحـافـظـتـم کـردي و روزيـم دادي از غـذاهـا شـيـري گـوارا و دل پرستاران را

الْحَواضِنِ وَکَفَّلْتَني الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَکَلاَْتَني مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ

بر من مهربان کردي و عهده دار پرستاريم کردي مادران مهربان را و از آسيب جنيان

وَسَلَّمْتَني مِنَ الزِّيادَهِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ حتّي

نـگـهـداريـم کـردي و از زيـادي و نقصان سالمم داشتي پس برتري تو اي مهربان و اي بخشاينده تا

اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِاَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّيْتَني

آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردي بر من نعمتهاي شايانت را و پرورشم دادي

زايِداً في کُلِّ عامٍ حَتّي إ ذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتي وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتي اَوْجَبْتَ

هـرسـاله زيـادتـر از سـال پـيـش تـا آنـگـاه کـه خـلقـتـم کامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسيد واجب کردي

عَلَيَّ حُجَتَّکَ بِاَنْ اَلْهَمْتَني مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَني بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ

بـر مـن حـجـت خود را بدين ترتيب که معرفت خود را به من الهام فرمودي و بوسيله عجايب حکمتت به هراسم انداختي

وَاَيْقَظْتَني لِما ذَرَاْتَ في سَمآئِکَوَاَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ

و بيدارم کردي بدانچه آفريدي در آسمان و زمينت از پديده هاي آفرينشت

وَنَبَّهْتَني لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَيَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ

و آگاهم کردي به سپاسگزاري و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب کردي

وَفَهَّمْتَني ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَيَسَّرْتَ لي تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ

و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندي و پذيرفتن موجبات خوشنوديت را برايم آسان کردي

عَلَيَّ في جَميعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَني مِنْ خَيْرِ الثَّري لَمْ

و در تـمام اينها به ياري و لطف خود بر من منت نهادي سپس به اينکه مرا از بهترين خاکها آفريدي

تَرْضَ لي يا اِلهي نِعْمَهً دُونَ اُخري وَرَزَقْتَني مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ

راضـي نشدي اي معبود من که تنها از نعمتي برخوردار شوم و از ديگري منع گردم بلکه روزيم دادي

وَصُنُوفِ الرِّياشِ بِمَنِّکَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ عَلَيَّ وَاِحْسانِکَ الْقَديمِ

از انواع (نعمتهاي ) زندگي و اقسام لوازم کامراني و اين بواسطه آن نعمت بخشي بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان ديرينه ات بود

اِلَيَّ حَتّي اِذا اَتْمَمْتَ عَلَيَّ جَميعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّي کُلَّ النِّقَمِ

نـسـبـت بـه من تا اينکه تمام نعمتها را بر من کامل کردي و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختي

لَمْ يَمْنَعْکَ جَهْلي وَجُرْاءَتي عَلَيْکَ اَنْ دَلَلْتَني اِلي ما يُقَرِّبُني

باز هم ناداني و دليري من بر من جلوگيرت نشد از اينکه راهنماييم کردي بدانچه مرا به تو نزديک کند

اِلَيْکَ وَوَفَّقْتَني لِما يُزْلِفُني لَدَيْکَ فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَني وَاِنْ سَئَلْتُکَ

و موفقم داشتي بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد که اگر بخوانمت پاسخم دهي و اگر بخواهم از تو

اَعْطَيْتَني وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَني وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَني کُلُّ ذلِکَ

به من عطا کني و اگر اطاعتت کنم قدرداني کني و اگر سپاسگزاريت کنم بر من بيفزايي و همه اينها

اِکْمالٌ لاَِنْعُمِکَ عَلَيَّ وَاِحْسانِکَ اِلَيَّ فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ

بـراي کـامـل سـاختن نعمتهاي تو است بر من و احساني است که نسبت به من داري پس منزهي تو، منزه از آن رو که آغازنده

مُعيدٍ حَميدٍ مَجيدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآوُکَ وَعَظُمَتْ الاَّوُکَ فَاءَيَُّ نِعَمِکَ ي ا

نعمتي و بازگرداننده و ستوده و بزرگواري بسي پاکيزه است نامهاي تو و بزرگ است نعمتهاي تو پس اي

اِلهي اُحْصي عَدَداً وَذِکْراً اءَمْ اَيُّ عَطـاياکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً وَهِيَ يا

مـعـبـود مـن کـدامـيـک از نعمتهايت را بشماره درآورده و ياد کنم يا براي کداميک از عطاهايت به سپاسگزاري اقدام کنم در صورتي که آنها

رَبِّ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ

اي پروردگار من بيش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش حافظان بدانها رسد سپس اي خدا

ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّي اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَکْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لي

آنـچـه را از سختي و گرفتاري از من دور کرده و باز داشتي بيشتر بوده از آنچه برايم آشکار شد

مِنَ الْعافِيَهِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ يا اِلهي بِحَقيقَهِ ايماني وَعَقْدِ

از تـنـدرسـتـي و خـوشي و من گواهي دهم خدايا به حقيقت ايمان خودم و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته است

عَزَماتِ يَقيني وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدي وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَميري

و توحيد خالص و بي شائبه خود و درون سرپوشيده نهادم

وَعَلائِقِ مَجاري نُورِ بَصَري وَاَساريرِ صَفْحَهِ جَبيني وَخُرْقِ

و رشته هاي ديد نور چشمانم و خطوط صفحه پيشانيم

مَسارِبِ نَفْسي وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنيني وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعي

و رخنه هاي راههاي تنفسم و پرده هاي نرمه بينيم و راههاي پرده گوشم

وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتايَ وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِساني وَمَغْرَزِ

و آنـچـه بـچـسـبـد و روي هـم قـرار گـيـرد بـر آن دو لبـم و حـرکـتـهـاي تـلفظ زبانم و محل پيوست کام

حَنَکِ فَمي وَفَکّي وَمَنابِتِ اَضْراسي وَمَساغِ مَطْعَمي وَمَشْرَبي

(فـک بـالاي ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـيـرون آمـدن دنـدانـهـايـم و محل چشيدن خوراک و آشاميدنيهايم

وَحِمالَهِ اُمِّ رَاءْسي وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقي وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ

و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاي گردنم و آنچه در برگرفته آن را

صَدْري وَحمائِلِ حَبْلِ وَتيني وَنِياطِ حِجابِ قَلْبي وَاءَفْلاذِ حَواشي

قفسه سينه ام و رشته هاي رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاي گوشه و کنار

کَبِدي وَما حَوَتْهُ شَراسيفُ اَضْلاعي وَحِقاقُ مَفاصِلي وَقَبضُ

جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاي دنده هايم و سربندهاي استخوانهايم و انقباض

عَوامِلي وَاَطرافُِ اَنامِلي وَلَحْمي وَدَمي وَشَعْري وَبَشَري

عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موي بدنم و بشره پوستم

وَعَصَبي وَقَصَبي وَعِظامي وَمُخّي وَعُرُوقي وَجَميعُِ جَوارِحي وَمَا

و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهايم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اينها

انْتَسَجَ عَلي ذلِکَ اَيّامَ رِضاعي وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّي وَنَوْمي

بافته شده از دوران شيرخوارگيم و آنچه را زمين از من بر خود گرفته و خوابم

وَيَقَظَتي وَسُکُوني وَحَرَکاتِ رُکُوعي وَسُجُودي اَنْ لَوْ حاوَلْتُ

و بيداريم و آرميدنم و حرکتهاي رکوع و سجود من (گواهي دهم ) که اگر تصميم بگيرم

وَاجْتَهَدْتُ مَدَي الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُوَدِّيَ شُکْرَ

و بکوشم در طول قرون و اعصار بر فرض که چنين عمري بکنم و بخواهم شکر

واحِدَهٍ مِنْ اءَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِکَ اِلاّ بِمَنِّکَ الْمُوجَبِ عَلَيَّ بِهِ

يـکي از نعمتهاي تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود که آن خود واجب کند بر من

شُکْرُکَ اَبَداً جَديداً وَثَنآءً طارِفاً عَتيداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا

سپاسگزاريت را دوباره از نو و موجب ستايشي تازه و ريشه دار گردد آري و اگر حريص باشم من

وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِکَ اءَنْ نُحْصِيَ مَدي اِنْعامِکَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما

و حسابگران از مخلوقت که بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاي تو را از گذشته و آينده

حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَيناهُ اَمَداًهَيْهاتَ اءنّي ذلِکَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ في

بـه حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء کنيم ! هيهات ! کجا چنين چيزي ميسر است

کِتابِکَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ الله لا تُحْصُوها

و تو خود در کتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اي که ((اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد کرد))

صَدَقَ کِتابُکَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآوُکَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِيآوُکَ وَرُسُلُکَ ما اَنْزَلْتَ

خـدايـا کـتـاب تو و خبري که دادي راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحي خويش فروفرستادي

عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِکَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دينِکَ غَيْرَ اءَنّي يا اِلهي

و آنچه را تشريع کردي براي آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود جز اينکه معبودا

اَشْهَدُ بِجَُهْدي وَجِدّي وَمَبْلَغِ طاعَتي وَوُسْعي وَاءَقُولُ مُوْمِناً

من گواهي دهم به سعي و کوششم و به اندازه رسائي طاعت و وسعم و از روي ايمان

مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَکُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ يَکُنْ لَهُ

و يقين مي گويم ستايش خدايي را سزاست که نگيرد فرزندي تا از او ارث برند و نيست برايش

شَريکٌ في مُلْکِهِ فَيُضآدَُّهُ فيَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِيُّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما

شـريـکـي در فـرمـانـروايـي تـا بـا او ضدّيت کنند در آنچه پديد آورد و نه نگهداري از خواري دارد تا کمکش کند در آنچه

صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ کانَ فيهِما الِهَهٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا

بوجود آورد پس منزه باد منزه که اگر بود در آسمان و زمين خداياني جز او هر دو تباه مي شدند و از هم متلاشي مي گشتند

سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذي لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَکُنْ

منزه است خداي يگانه يکتاي بي نيازي که فرزند ندارد و فرزند کسي نيست و نيست

لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِکَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِي آئِهِ

برايش همتايي هيچکس ستايش خداي را است ستايشي که برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران

الْمُرْسَلينَ وَصَلَّي الله عَلي خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَآلِهِ

مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـريـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل

الطَّيـِبـيـنَ الطـّاهـِريـنَ الْمـُخـلَصـيـنَ وَسـَلَّمَ پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـو ال و

پاک و پاکيزه و خالص او باد و سلام * * * * * * * * * * * * * * * * * * #

اهتمام نمود در دُعا و آب از ديده هاي مبارَکَش جاري بود پس گفت : اَللّهُمَّ اجْعَلْني

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خدايا چنانم

اَخْشاکَ کَانّي اَراکَ وَاَسْعِدْني بِتَقويکَ وَلا تُشْقِني بِمَعْصِيَتِکَ

ترسان خودت کن که گويا مي بينمت و به پرهيزکاري از خويش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانيت بدبختم مکن

وَخِرْلي في قَضآئِکَ وَبارِکْ لي في قَدَرِکَ حَتّي لا اءُحِبَّ تَعْجيلَ ما

و در سـرنـوشـت خود خير برايم مقدر کن و مقدراتت را برايم مبارک گردان تا چنان نباشم که تعجيل آنچه را

اَخَّرْتَ وَلا تَاْخيرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنايَ في نَفْسي وَالْيَقينَ

تـو پـس انـداخته اي بخواهم و نه تاءخير آنچه را تو پيش انداخته اي خدايا قرار ده بي نيازي در نفس من و يقين

في قَلْبي وَالاِْخْلاصَ في عَمَلي وَالنُّورَ في بَصَري وَالْبَصيرَهَ في

در دلم و اخلاص در کردارم و روشني در ديده ام و بينايي در

ديني وَمَتِّعْني بِجَوارِحي وَاجْعَلْ سَمْعي وَبَصَري اَلْوارِثَيْنِ مِنّي

ديـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند کن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند)

وَانْصُرْني عَلي مَنْ ظَلَمَني وَاَرِني فيهِ ثاري وَمَـاءرِبي وَاَقِرَّ بِذلِکَ

و ياريم ده بر آنکس که به من ستم کرده و انتقام گيري مرا و آرزويم را درباره اش به من بنمايان

عَيْني اَللَّهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتي وَاسْتُرْ عَوْرَتي وَاْغْفِرْ لي خَطيَّئَتي

و ديده ام را در اين باره روشن کن خدايا محنتم را برطرف کن و زشتيهايم بپوشان و خطايم بيامرز

وَاخْسَاءْ شَيْطاني وَفُکَّ رِهاني وَاْجَعْلْ لي يا اِلهي الدَّرَجَهَ الْعُلْيا فِي

و شـيـطـان و اهـريـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدايا براي من درجه والا در

الاْ خِرَهِ وَالاُْوْلي اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَني فَجَعَلْتَني سَميعاً

آخرت و در دنيا خدايا حمد تو را است که مرا آفريدي و شنوا

بَصيراً وَلَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَني فَجَعَلْتَني خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَهً بي وَقَدْ

و بـيـنا قرارم دادي و ستايش تو را است که مرا آفريدي و از روي مهري که به من داشتي خلقتم را نيکو آراستي در

کُنْتَ عَنْ خَلْقي غَنِيّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْي فَعَدَّلْتَ فِطْرَتي رَبِّ بِما

صورتيکه تو از خلقت من بي نياز بودي پروردگارا به آنطور که مرا پديدآوردي و در خلقتم اعتدال بکار بردي پروردگارا به آنطور

اَنْشَاءْتَني فَاَحْسَنْتَ صُورَتي رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَيَّ وَفي نَفْسي

کـه بـوجـودم آوردي و صـورتـم را نـيـکـو کردي پروردگارا به آنطور که به من احسان کردي و

عافَيْتَني رَبِّ بِما کَلاَْتَني وَوَفَّقْتَني رَبِّ بِما اَنـَعْمَتَ عَلَيَّ فَهَدَيْتَني

عـافـيـتـم دادي پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه مـرا مـحـافظت کردي و موفقم داشتي پروردگارا آنچنانکه بر من انعام کرده و هدايتم فرمودي

رَبِّ بِما اَوْلَيْتَني وَمِنْ کُلِّ خَيْرٍ اَعْطَيْتَني رَبِّ بِما اَطْعَمْتَني

پـروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خيري به من عطا کردي پروردگارا آنچنانکه مرا خوراندي

وَسَقَيْتَني رَبِّ بِما اَغْنَيْتَني وَاَقْنَيْتَني رَبِّ بِما اَعَنْتَني وَاَعْزَزْتَني

و نـوشـانـدي پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه بـي نـيازم کردي و سرمايه ام دادي پروردگارا آنچنانکه کمکم دادي و عزتم بخشيدي

رَبِّ بِما اَلْبَسْتَني مِنْ سِتْرِکَ الصّافي وَيَسَّرْتَ لي مِنْ صُنْعِکَ

پروردگارا آنچنانکه مرا از خلعت باصفايت پوشاندي و از مصنوعاتت به حد

الْکافي صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّي عَلي بَواَّئِقِ الدُّهُورِ

کـافـي در اخـتـيـارم گـذاردي (چـنانکه اين همه انعام به من کردي ) درود فرست بر محمد و آل محمد و کمکم ده بر پيش آمدهاي ناگوار روزگار

وَصُرُوفِ اللَّيالي وَالاَْيّامِ وَنَجِّني مِنْ اَهْوالِ الدُّنْيا وَکُرُباتِ

و کشمکشهاي شبها و روزها و از هراسهاي دنيا و اندوههاي

الاْ خِرَهِوَاکْفِني شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِي الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ

آخـرت نـجـاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمين انجام دهند مرا کفايت فرما خدايا از آنچه مي ترسم

فَاکْفِني وَما اَحْذَرُ فَقِني وَفي نَفْسي وَديني فَاحْرُسْني وَفي سَفَري

کفايتم کن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دينم را

فَاحْفَظْني وَفي اَهْلي وَمالي فَاخْلُفْني وَفيما رَزَقْتَني فَبارِکْ لي

حـفـظ کـن و در سفر محافظتم کن و در خانواده و مالم جانشين من باش و در آنچه روزيم کرده اي برکت ده و مرا

وَفي نَفْسي فَذَلِّلْني وَفي اَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْني وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ

در پيش خودم خوار کن و در چشم مردم بزرگم کن و از شر جن

وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْني وَبِذُنُوبي فَلا تَفْضَحْني وَبِسَريرَتي فَلا تُخْزِني

و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوايم مکن و به انديشه هاي باطنم سرافکنده ام مکن

وَبِعَمَلي فَلا تَبْتَلِني وَنِعَمَکَ فَلا تَسْلُبْني وَاِلي غَيْرِکَ فَلا تَکِلْني

و به کردارم دچارم مساز و نعمتهايت را از من مگير و بجز خودت به ديگري واگذارم مکن

اِلهي اِلي مَنْ تَکِلُني اِلي قَريبٍ فَيَقْطَعُني اَمْ اِلي بَعيدٍ فَيَتَجَهَّمُني اَمْ

خـدايا به که واگذارم مي کني آيا به خويشاوندي که از من بِبُرَد يا بيگانه اي که مرا از خود دور کند يا به کساني که

اِلَي الْمُسْتَضْعَفينَ لي وَاَنْتَ رَبّي وَمَليکُ اَمْري اَشْکُو اِلَيْکَ غُرْبَتي

خوارم شمرند و تويي پروردگار من و زمامدار کار من بسوي تو شکايت آرم از غربت خود

وَبُعْدَ داري وَهَواني عَلي مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْري اِلهي فَلا تُحْلِلْ عَلَيَّ

و دوري خـانـه ام و خواريم نزد کسي که زمامدار کار من کردي خدايا پس خشم خود را بر من مبار

غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَيَّ فَلا اُبالي سُبْحانَکَ غَيْرَ اَنَّ

و اگـر بـر مـن خـشـم نـکـرده بـاشـي بـاکـي نـدارم ـ مـنـزهـي تـو ـ جـز ايـنـکـه در عـيـن حال

عافِيَتَکَ اَوْسَعُ لي فَاَسْئَلُکَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذي اَشْرَقَتْ لَهُ

عافيت تو وسيعتر است براي من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت که روشن شد بدان

الاَْرْضُ وَالسَّمواتُوَکُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلينَ

زمين و آسمانها و برطرف شد بدان تاريکيها و اصلاح شد بدان کار اولين

وَالاْ خِرينَ اَنْ لا تُميتَني عَلي غَضَبِکَ وَلا تُنْزِلَْ بي سَخَطَکَ لَکَ

و آخـريـن کـه مـرا بـر حـال غـضـب خـويـش نـمـيـرانـي و خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمايي

الْعُتْبي لَکَ الْعُتْبي حَتّي تَرْضي قَبْلَ ذلِک لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ

مو اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهي که پيش از آن راضي شوي معبودي جز تو نيست که پروردگار شهر

الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَيْتِ الْعَتيقِ الَّذي اَحْلَلْتَهُ الْبَرَکَهَ وَجَعَلْتَهُ

مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه کـعـبـه اي آن خـانـه اي کـه بـرکـت را بـدان نازل کردي و آنرا براي

لِلنّاسِ اَمْناً يا مَنْ عَفا عَنْ عَظيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ يا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ

مردمان خانه امني قرار دادي اي کسي که از گناهان بزرگ به بردباري خود درگذري اي که نعمتها را

بِفَضْلِهِ يا مَنْ اَعْطَي الْجَزيلَ بِکَرَمِهِ يا عُدَّتي في شِدَّتي يا

بـه فـضل خود فراوان گرداني اي که عطاياي شايان را به کرم خود بدهي اي ذخيره ام در سختي اي

صاحِبي في وَحْدَتي يا غِياثي في کُرْبَتي يا وَلِيّي في نِعْمَتي يا

رفيق و همدمم در تنهايي اي فريادرس من در گرفتاري اي ولي من در نعمتم اي

اِلـهي وَاِلـهَ آبائي اِبْراهيمَ وَاِسْماعيلَ وَاِسْحقَ وَيَعْقُوبَ وَرَبَّ

معبود من و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب و پروردگار

جَبْرَئيلَ وَميکائيلَ وَاِسْرافيلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِيّينَ وَ الِهِ

جـبـرئيـل و مـيـکـائيـل و اسـرافـيـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل

الْمُنْتَجَبينَ وَمُنْزِلَ التَّوريهِ وَالاِْ نْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ

بـرگـزيـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـيـل و زبـور و قـرآن و نازل کننده

کـهيَّعَّصَّ وَطـه وَيسَّ وَالْقُرآنِ الْحَکيمِ اَنْتَ کَهْفي حينَ تُعْيينِي

کهيعص و طه و ((يس و قرآن حکمت آموز)) تويي پناه من هنگامي که درمانده ام کنند

الْمَذاهِبُ في سَعَتِها وَتَضيقُ بِيَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُکَ

نظر شما