دوشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۹:۰۳
کد خبر: ۵۶۹۷۲
|
تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۳۹۱ - ۰۱:۰۹
صحراي عرفات تا عرش کائنات/
علامه جعفري نوشتاري در شرح دعاي عرفه داشته و به بررسي ابعاد آن پرداخته است.

به گزارش شهر، نوشتار پيش رو گزيده شرحي است بر دعاي پر فيض عرفه به قلم مرحوم علامه محمدتقي جعفري (ره) كه در كتابي با عنوان نيايش امام حسين (عليه السلام) در صحراي عرفات گرد آمده است.

علامه جعفري در اين كتاب با مشي عرفاني خود ترجمه و شرح به يادماندني و زيبا از دعاي عرفه از خود بر جاي گذاشته است. اين عالم رباني در سال 1377 دار فاني را وداع گفت و به جوار رحمت حق پيوست و در حرم رضوي به خاك سپرده شد.


فعاليت عميق روح

آن حالت روحي كه ميان انسان و معبودش رابطه انس ايجاد كرده و او را در جاذبه ربوبي قرار مي دهد، نيايش ناميده مي شود. در آن هنگام كه شما موقعيت واقعي خود را در جهان با عظمت هستي درك مي كنيد، در حال نيايش به سر مي بريد؛ زيرا فقط در اين حال است كه تمام خود را مانند تابلويي بي اختيار در زير دست نقاش ازل و ابد نهاده ايد.

زندگي بي نيايش و حيات بيرون از جاذبيت كمال الهي همان جام خالي است كه هنگام تولد به لب مان مي چسبانيم و موقع مرگ آن را دور مي اندازيم. در هيچ يك از فعاليت هاي رواني ما پديده اي را نمي توان نشان داد كه از فعاليت روح به هنگام نيايش عميق تر و گسترده تر باشد. درك ما، مشاعر ما، تخيل ما، تفكر ما، وجدان با عظمت تر از جهان هستي ما، همگي و همگي در حال نيايش در هم مي آميزند و اقيانوس جان را مي شورانند.

در همه اوقات و همه لحظات زندگي نيايش براي ما امكان پذير است، زيرا هميشه روزنه هايي از ديوارهاي اين كيهان كهنسال به سوي بي نهايت باز است و ما از رصدگاه اين كالبد خاكي همواره مي توانيم آن سوي جهان را نظاره كنيم؛ ولي سرود نيايشي كه از اعماق جان بر مي آيد به احساس خاموشي مطلق در جهان طبيعت شور و اشتياقي دارد. شايد روح انساني در خاموشي مطلق راز ديگري در مي يابد. براي همين است نيايش شبانگاهي لذت وصف ناپذيري دارد.


آخرين ساعات روز عرفه

خداوند مهربان با عنايت بي چونش گام هاي ما را به عرفات رسانده است. آخرين ساعات روز عرفه است. در نقطه اي از اين صحراي ملكوتي شخصي در دامنه كوهي به حالت نيايش در آمده، دل در ملكوت، دست ها به سوي آسمان، چشم به آفاق بيكران، گاهي تبسم از ابتهاج بر لبانش، گاهي دانه هايي از اشك شوق در چشمانش. اين شخص كه نيايش مي كند كيست؟ او فرزند علي بن ابي طالب(ع) است. اين شخص سالك راه حق و حقيقت و عاشق راستين وجه الله و رضوان الله و لقاء الله، حسين بن علي(ع) است، اين است آن كاروان سالار شهيدان اصول انساني و ارزش هاي والاي عالم وجود.

¤ «اَللهُم اِنى اَرْغَبُ إِلَيْك وَاَشْهَدُ بِالربُـوبِيةِ لَك مُقِراً بِـاَنك رَبى وَ اِلَيْك مَرَدى»

آن كدامين قدرت است كه بتواند در برابر قضاي الهي عرض وجود كند در حالي كه خود جزيي از قضاي الهي است؟ آن كدامين اراده است كه بتواند در مقابل اراده خداوندي خود را بنماياند در صورتي كه وجود آن اراده از نتايح اراده خداوندي است. چگونه ممكن است مشابه صنعت خداوند خلاق پديد آورد در صورتي كه هيچ سازنده اي نمي تواند ذره اي از نيستي به عرصه هستي وارد كند و بر همه امكانات و استعدادها و ماهيت اجزاي صنع خود عالم و بر استفاده از همه آنها توانا باشد.

¤«اَللهُم اِنى اَرْغَبُ إِلَيْك وَاَشْهَدُ بِالربُـوبِيةِ لَك مُقِراً بِـاَنك رَبى وَ اِلَيْك مَرَدى»

آن كس كه اشتياق به ديدار تو در نهادش نيست از هستي خود بهره اي نخواهد برد و آن كس كه ميل كشش به بارگاه تو ندارد هيچ حقيقتي نتواند او را جذب كند.

جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد

هر كس كه اين ندارد حقا كه آن ندارد (حافظ)

من از ته دل به خداوند يكتا و بي نياز مطلق شهادت مي دهم، در اين شهادت همه ادراكات و مشاعرم يكديگر را ياري مي كنند. همچنان به دوام فيض تو اي فياض مطلق اقرار مي نمايم؛ زيرا مي دانم حتي يك لحظه انقطاع فيض ربوبي تو عالم هستي را رهسپار نيستي مي كند، به طوري كه حتي ذره اي از گرد آن در صفحه وجود نخواهد ماند چه رسد به اين كه موجودي فقير و ناتوان با دمي ناچيز از خزان قهر تو معدوم مي شود و خبري از هستي اش نمي ماند. بازگشت نهايي به سوي تو و طومار سرنوشت نهايي همه آدميان در پيشگاه تو گشاده خواهد شد. جريان قانوني حيات ما «انا لله و انا اليه راجعون» است. مگر نه اين است كه آنچه از بالا شروع شده است در پايين پايان نمي يابد؟

¤ «اَللهُم اجْعَـلْنى اَخْشاك كانى اَراك وَاَسْعِـدْنى بِـتَقويـك وَلا تُـشْقِنـى بِمَعْصِيَتِك وَخِرْلى فى قَضآئِك وَبارِك لى فى قَدَرِك حَتى لا احِب تَعْجيلَ ما «اَخرْتَ وَلا تَاْخيرَ ما عَجلْتَ»

محروميت ما انسان ها از نعمت عظماي محاسبه و تعظيم و خشيت درباره مقام ربوبي معلول آن است كه ما به جاي دريافت حقيقي خدا مفهومي محدود از خدا را كه حتي از مشخصات بشري خود نيز به آن ضميمه مي كنيم در گوشه اي از درون قرار مي دهيم كه تنها در هنگام گرفتاري ها و اضطراب ها سراغ آن را مي گيريم. بارالها حق است كه ما را با خطاب توبيخ آميزت هشدار دهي كه: «ما لكم لاترجون لله وقارا»؛ چه شده است شما را كه واقعيت با عظمت خداوندي را بجاي نمي آوريد و اميد به او نمي بنديد!» (نوح:13) به هر شكل بايد بدانيم كه براي وصل به سعادت حقيقي راهي جز تقواي واقعي كه همان صيانت تكاملي ذات است نداريم، محال است بدون پيوند دادن حيات و موت به خدا بتوانيم از تقواي واقعي بهره مند شويم: «ان صلوتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين» (انعام: 162)

خدايا اگر از تو دور نيفتاده بودم همواره خشيت از تو و هراس از ناپاكي ها داشتم و دور گناهان نمي گشتم، به قضاي رباني و قدر مبارك تو آنچنان خشنود مي شدم كه گويي نقشه آن دو را با رغبت كامل و با قلم خود كشيده ام.

¤ «اَللهُم هذا ثَنائى عَلَيْك مُمَجداً وَاِخْلاصـى لِـذِكـرِك مُـوَحداً وَ اِقْـرارى بِـالائِك مُعَدداً وَ اِنْ كنْتُ مُقِراً اَنى لَمْ اُحْصِها لِكثْرَتِها وَسُبُوغِها وَتَظاهُرِها وَت َقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ خَلَقْتَنى وَ بَرَاْتَنى مِنْ اَولِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَِ ...وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِكرِ نِعْمَتِك جَميعُ الْعالَمينَ مِنَ الاَولينَ وَ الاْ خِرينَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ «عَلى ذلِك»

در اين هنگام سرور شهيدان، فخر يگانه پرستان، سر سلسله نياشگران پيشگاه ربوبي حضرت حسين بن علي(ع) بار ديگر موقعيت بندگي خود را در برابر معبود مطلق هستي شهود مي كند، در آن مكان و فضاي مقدس (صحراي عرفات) حالي او را در بر گرفته كه او خويشتن خالص خود را در ارتباط با خالق كائنات - در حالي كه از رگ گردن به او نزديك تر است- درك مي كند و با كمال صراحت اعتراف مي كند كه اگر همه عالميان از اولين آنها گرفته تا آخرين آنها با او هم صدا شوند و يكديگر را ياري كنند كه قدر و منزلت و ارزش و اندازه نعمت هاي مادي و معنوي خداوند را كه به آنان عنايت فرموده است، بيان كنند از توانايي آنها خارج خواهد بود.

¤«سُبْحانَك لا اِلهَ اِلا اَنْتَ اَللهُم ُ اِنـك تُـجـيــبُ الْـمُـضْـطَــر وَتَـكـشِـف السوءَوَتُغيثُ الْمَكرُوبَ وَتَشْفِى السقيمَ وَتُغْـنِى الْـفَقيـرَ وَتَـجْبُرُ الْكسـيـرَوَتَـرْحَمُ الصغيرَ وَتُعينُ الْكبيرَ وَلَيْسَ دُونَك ظَهيرُ وَلا فَوْقَك قَديرُ وَاَنْتَ الْعَلِى الْكبيرُ...»

در اين نيايش مانند آيات قرآني و نيايش ها و دعاهاي ديگر نجات انسان ها از اضطرار و ناگواري و اندوه و بيماري و فقر و شكست و امثال اين ناملايمات به خداوند سبحان نسبت داده است. درباره اين نسبت مطلب مهمي را بايد مورد توجه قرار دهيم؛ قرار دهنده سببيت ها در علل و عوامل خداوند متعال مي باشد به اين معنا كه خداوند مسبب الاسباب است كه سببيت ها را در اسباب و علل قرار مي دهد.

¤«اِلـهـى اَنــَا الْـفَقيـرُ فـى غِنـاىَ فكيف لا اَكونُ فَقيراً فى فَقْرى»

خداوندا شخصيت انساني و موجوديت ما هر مقدار هم كه استقلال و خود ساختگي از خويشتن نشان بدهد شالوده آن از همين جهان طبيعت تأمين مي شود. سر تا پاي وجود ما معلول هايي هستند كه به وجود عوامل زيادي احتياج دارندكه تحت اختيار ما نمي باشند. همچنين علل محاسبه نشده فراواني نقص وجود ما را براي خود ما كاملاً اثبات مي كند. پروردگارا آن استقلال روحي را به ما عطا فرما كه فريب از خود بي خبران را نخوريم. اگر افكار كوتاه آنان لحظاتي به خود بيايد، اگر شخصيت انساني آنان بتواند اندكي از طغيان و سركشي غرايز حيواني شان بكاهد متوجه خواهند شد كه مقصود خداجويان و هدف خداگويان آن نيست كه ما خود را كر كنيم، كور كنيم و فلج كنيم، سپس از خداي بزرگ بخواهيم خداوندا بيا براي ما گوش و چشم و اعضاي سالمي عنايت فرما. مگر تن پروري و كوشش نكردن در راه تقويت زندگي مبارزه با خدا نيست؟ كسي كه با خدا در حال پيكار است چگونه مي تواند خود را در حال نيايش ببيند؟ ما به مقام شامخ او چنين مي گوييم: اي خداي بزرگ كه به ما نيروي تلاش در زندگاني را عطا فرموده اي عنايتي فرما كه در تقويت اين نيرو بكوشيم و آرمان هاي اين زندگي گذران را با ارتباط بندگي با مقام شامخ تو شكوفا و بارور سازيم. اگر اين نيايش از اعماق روح ما برخيزد در حقيقت ما به هدف اصلي نائل شده ايم. يعني به همان اندازه كه نيروي زندگاني را افزايش داده ايم آرمان زندگاني را شكوفا و بارور ساخته ايم. اين است معناي نيازمندي ما كه در هر لحظه در تمام ذرات وجود ما احساس مي شود خداوندا ما به تو روي مي آوريم و هر لحظه نيازمندي خود را با ارتباط به تو به بي نيازي مبدل مي سازيم.

¤«اِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَكيْف َلا تَكونُ مَساويهِ مَساوِىَ»

تمايلات نفساني ما حركات و سكنات ما را پسنديده جلوه مي دهد. كردارهايي را انجام داده و آنها را با قيافه زيبا و خوشايند به ديگران -حتي گاهي به خودمان هم- جلوه گر مي سازيم. اگر تفكرات ما تا اندازه اي عالي تر بود و به تعقلات نارساي خود هم در مقابل انديشه هاي تحميلي ديگران توجهي داشتيم در آن موقع مي ديديم كه تصور كمال در نتيجه اعمال نيكو براي ما مطرح مي شود و خود را با انجام كار نيك متعالي مي بينيم يا به قصد تعالي و تكامل كارهاي شايسته را انجام مي دهيم، چه اندازه خود را فريب داده و در سراشيبي پستي سقوط كرده ايم. اين خود فريبي از آن جهت است كه ما درون خود كاملاً درك مي كنيم كه ارضاي حس خودپرستي به هر طريقي - هر چند به عنوان هدف گيري تكامل - بوده باشد از نقش و نگار به قيافه زشت خود تجاوز نمي كند.

«قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» بگو آيا زيانكارترين اشخاص را به شما معرفي كنيم؟ آنان كساني هستند كه كوشش هاي شان در زندگاني دنيا بي نتيجه و ناشايست بوده ولي گمان مي كردند كه بهترين كارها را انجام مي دهند.» (كهف: 103و104)

¤ «كيْف َيُسْتَدَل عَلَيْك بِما هُوَ وُجُودِهِ مُفْتَقِرُ اِلَيْك»

بي نياز پروردگارا! خورشيد عنايتت را بيفروز و آنگاه چراغي از آن خورشيد فرا راهم گير تا احتياجي به نظاره در موجودات كه سرتا پا مستمند وجود تو مي باشند نداشته باشم. با آن استدلال كه از عقل و دانش نتيجه مي شود هرگز آرزوي وصل به پيشگاه تو را كه نهايت آرمان ماست نتوان داشت.

¤«اَيَكـونُ لِغَيْرِك مِـنَ الظهُـورِ ما لَيْسَ لَك حَتـى يَكونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَك مَتى غِبْتَ حَتـى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُل عَليْك وَمَتى بَعُدْتَ حَتى تَكونَ الاْ ثارُ هِىَ التى تُوصِلُ اِلَيْك»

بار پروردگارا! آن هنگام كه حالت زودگذر رواني ام را كنار مي گذارم و به خود آمده با دقت مي نگرم، مي بينم روشنايي جمال و جلالت در جهان هستي آشكارتر از هر چيز است و براي آن وجود بديهي، خفا و پوشيدگي نيست كه چراغي سر راهم بگيرم و بارگاه ربوبي تو جست وجو كنم، زيرا هر آنگاه كه حقيقتي را دليلي براي راهم فرض مي كنم، با كمي تأمل درك مي كنم كه سازنده همين دليل و فروزنده همين چراغ راه نيز تويي.


نظر شما