به گزارش گروه فرهنگي شهر، حجتالاسلام سيدحميد روحاني رئيس بنياد تاريخپژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي در آستانه سالگرد شهادت نواب صفوي و ياران شهيدش درجلسه هفتگي انصار حزبالله، با موضوع "حماسه شهيد نواب؛نيازهميشه" دورانبه سخنراني پرداخت که متن کامل آن را مي توانيد در زير بخوانيد:
بحث را در چند محور دنبال ميکنم. نخست موضوع ترور در اسلام، دوم ترور ازديدگاه حضرت امام (ره)، سوم شهيد نواب و اصل ولايت فقيه، چهارم نقش شهيد نواب صفويو فداييان اسلام در بيداري حوزههاي علميه و مجامع مذهبي و پنجم راه نواب راه جاودانه.
قبل از بحث پرداختن به موضوع ترور در اسلام بايد نکتهاي را يادآور شد وآن اينکه در اسلام ما يک سلسله احکام مسلّمه را داريم که ترديد ناپذير است. به عنوانمثال هيچ وقت نماز صبح يک رکعت نميشود و نماز مغرب دو رکعت نميشود؛ اما يک سلسلهمسائل مستحدثه است که شرايط زمان و مکان در آن نقش محوري دارد. اينکه باب اجتهاد بازاست و در خيلي از مسائل بايد پيرو ولايت فقيه بود و خودسر نتوان هر کاري را انجام داد.
ضرورت آگاهي نسبت به شرايط زمان و مکان
کساني که آگاه به مسائل زمان و مکان نيستند، حتي ممکن است به ظاهر عالمباشد؛ اما به بيراهه رود. در زمانهاي خيلي از روحانيون کلمه تقيه را تکرار ميکردندو ميگفتند تقيه در اسلام واجب است. اين بدان جهت بود که فرد آگاه به زمان و مکان نبودو فکر ميکرد اگر گفتهاند تقيه واجب است حالا اگر احکام اسلام زير پا گذاشته شد حتمابايد تقيه کند. حال اينکه اينطور نيست. شرايط مکان و زمان اقتضا ميکند که گاهي مسائلتغيير پيدا کند؛ همان تقيه واجب را حضرت امام (ره) در سال ???? اعلام کردند که حرام است و اظهار عقايد واجباست.
وقتي که اساس دين در خطر قرار گرفته و دشمنان اسلام بر آن هستند که ريشهدين را از بيخ و بن برآرند، در اينجا ديگر تقيه معنايي ندارد. شرايط باعث ميشود گاهياوقات عمل حرام انجامش واجب ميشود. به عنوان مثال در جايي که يک زن اجنبي در حال غرقشدن در استخر يا دريا است و شما هم پارچه و لباسي در دست نداريد که براي نجات دادنآن فرد از آن استفاده کنيد، در اينجا واجب است دست زن اجنبيه را بگيريد و او را نجاتدهيد.
حضرت امام(ره) در پيامي که قبل از ارتحال براي حوزههاي علميه فرستادندروي اين نکته تأکيد کردند که ممکن است يک شخصي مجتهد زمان باشد؛ اما آگاه به شرايطنباشد. اگر عالم به زمان نباشد، نميتواند رسالت خودش را به درستي انجام دهد. در روايتداريم که «العالم بزمانه لايهجم عليه اللوابس» اگر کسي عالم به زمان بود، شبهات و مشتبهاتبر ايشان هجوم نميآورد. اين خيلي مهم است که انسان بتواند آگاه و عالم به زمان باشدو شرايط را درک کند چرا که آن موقع ميتواند به وظايف خودش در اين حوزه به خوبي عملکند. خيلي از مشکلاتي که در جامعه از سوي برخي روحانيون بهوجود آمد، به اين برميگشتکه عالم به زمان نبودند و شرايط زمانه را درک نميکردند. يک چيزي شنيده يا روايتي ديدهبودند که تقيه واجب است و اين را به همه دورهها و زمانها سرايت ميدادند.
حکم ترور در اسلام؟
در موضوع ترور بايد گفت در اسلام ترور داريم چرا که خود پيامبر حکم ترورصادر ميفرمود. وقتي که عموي حضرت، حمزه سيدالشهداء، به دست شخصي به نام وحشي به شهادترسيد، حضرت دستور دادند هرکس وحشي را در جايي ديد او را بکشد. خداوند هم حکم ترور داد،آن هم در جايي که به پيامبر اهانت شود. اما حالا که حکم ترور در اسلام وجود دارد آياهمه آزاد هستند که در هر زمان و هر شرايطي اين کار را انجام دهند؟ چنين نيست و اينجا است که نقش ولي فقيه و مجتهد و مرجع تقليد به درستي مشخص ميشود.
اينکه کسي اين را ملاک قرار دهد و بگويد چون پيامبر اکرم(ص) حکم ترور داد،پس هميشه ميخواهيم اين حکم را جاري کنيم! اين نوع انديشيدن به عدم آگاهي و شرايط زمانو مکان برميگردد.
اولين مسئلهاي که مطرح ميشود اين است که آيا اين ترور مؤثر است يا نه؟
امام(ره) به شدت با ترور مخالف بود؛ اما خودش حکم ترور داد؛ چرا؟ براي اينکهدر مراحلي که با اين حکم مخالفت ميکرد معتقد بود فايدهاي ندارد. وقتي که مرحوم انواري(ره) به عنوان نماينده هيئتهاي مؤتلفه اسلامي به حضور امام آمد و اجازه ترور مهرههايياز رژيم شاه را خواست، امام مخالفت کرد و دلايلش را چنين فرمود که هر مهرهاي را شمابزنيد، يکي بدتر از آن جاي او را ميگيرد و اين وضع ادامه پيدا ميکند.
موضع حضرت امام در خصوص ترور
در هر شرايط وضع به گونهاي متفاوت است. يک وقت موضوع ترور سلمان رشدي استو زمزمه اين است که اگر جلوي او گرفته نشود، بعدا خيليها راه ميافتند و با پول آمريکاو اسرائيل و صهيونيستها به اسلام توهين ميکنند. اينجا حکم ترور ميتواند از اين موضوعپيشگيري کند و خيليها را بترساند. اما در مورد يک نظام حاکم تا دندان مسلح، اگر يکمهرهاي ترور شود، ديگري جاي او را پر ميکند و اوضاع بدتر ميشود.
دوم اينکه امام فرمود حرف منطقي ما در دنيا ضايع ميشود و ما را آدمکش معرفيميکنند چرا که ما يک سلسله حرفهاي منطقي داريم.
نکته سومي که امام فرمود اين بود که نيازي نداريم براي پيشبرد اهداف خويشاز ترور استفاده کنيم. آن زمان که امام اين را فرمودند البته نتوانستيم موضوع را درکو فهم کنيم و فکر ميکرديم امام لابد سياست براندازي طاغوت را دنبال نميکنند و ميخواهندفقط در محدوده امر به معروف و نهياز منکر نصيحتي کنند.
راهبرد امام در برابر رژيم شاه
جرياني براي امام اتفاق افتاد که شاهد بودم و اين براي بنده خيلي نامفهومو مبهم بود. در سال ???? بعد ازآنکه کماندوهاي شاه به مدرسه فيضيه حمله کردند و آن را به آتش و خون کشيدند، چند روزبعد از آن حادثه، شبي را به منزل امام (ره) رفتم و در نماز جماعت آنجا شرکت کردم. بعداز نماز ايشان چند دقيقهاي مينشستند تا اگر کسي مسئلهاي دارد، آن را مطرح کند.
يادم هست از روحانيون حاضر کسي از امام اين سوال را پرسيد که اکنون که دولتنشان داد که از انتقاد به شدت دوري ميگزيند و انتقادناپذير است و در مقابل چهار تااعلاميه و نصيحت شما دست به يک چنين جنايتي زدند و فيضيه را به آتش و خون کشيدند، آيادر چنين شرايطي اعلاميه دادن و سخنراني کردن عقلايي است؟ و در مقابل توپ و تانک اعلاميهميتواند کارايي داشته باشد؟
امام فرمودند که ما با کسي سر جنگ نداريم تا بحث از اين باشد که در مقابلتوپ و تانک اعلاميه کارايي داشته باشد يا خير، بلکه يک سلسله وظايف شرعي داريم که بايدحقايق را براي مردم بيان کنيم. اما اگر بتوانيم مردم را به وظايف اسلامي خويش آشناسازيم، شاه و ساواک ديگر در اين کشور نميتوانند بمانند و لذا بايد بروند.
آن زمان در سنين نوجواني بودم و سني نبود که بتوانم حرفي بزنم و سوالي بکنم؛اما اين سوال در ذهنم مطرح شد که مردم آگاه به وظايف اسلامي در مقابل توپ و تانک چکارميتوانند بکنند؟ آيا با دست خالي و صرف آگاهي داشتن کار درست ميشود؟ اين سوالهابدون جواب برايم ماند و از اين مسئله مدتي گذشت. بعد هم که ?? خرداد به وقوع پيوست و حضرت امام دستگير شدند و رژيم بعضي ازشهرها مثل قم، تهران و شيراز را به حمام خون تبديل کرد. هميشه در ذهن من اين سوال بودمگر اين مردم بيدار نبودند که اين گونه به خاک و خون کشيده شدند؟
بعد از اين در سال ?? که ازايران ناگزير به فرار شدم، به نجف رفتم. در آنجا در خدمت امام بودم و به کلاس درس ايشانميرفتم. يک روز خدمت ايشان عرض کردم که در قم زماني چنين چيزي را فرموديد، اين مسئلهبراي من حل نشد. شاه که يک ارتش تا دندان مسلحي دارد که ميتواند ملت را به خاک و خونبکشد، يک ملت بيدار و آگاه به وظايف اسلامي در مقابل توپ و تانک چه کار ميتواند انجامدهد؟ امام با يک لبخندي فرمودند: ارتش با ماست.
اما باز هم اين مسئله براي بنده حل نشد. ديگر خجالت ميکشيدم از امام سوالبيشتري کنم. اين مسئله ماند تا سال ???? که نهضتفراگير شد و انقلاب پديد آمد و در سراسر کشور مردم به پا خاستند و ديديم که بدنه ارتشبه مردم پيوستند. شاه تا چشم باز کرد، متوجه شد دستش خالي است. تازه دريافتم که امام(ره)در سال ???? چه فرمودندکه اگر بتوانيم ملت را به وظايف اسلامي خويش آشنا کنيم، ديگر شاه و ساواک در اين کشورنميتوانند زندگي کنند.
البته امام از آغاز برنامهريزي کرده بود و از همان روزي که نهضت را آغازکرد ميدانست که از چه راهي بايد پيش برود و چه کار بايد انجام دهد.
وقتي در جواب مرحوم آيتالله انواري فرمودند که ما براي پيشبرد اهدافماننياز به اين جور کارها نداريم، نه به خاطر اين بود که ميخواست شاه بماند و نظام باشد.ميدانست چگونه رژيم را بايد سرنگون کند و اين کار با ترور نشدني بود. در نجف هم وقتينمايندگان سازمان منافقين با امام صحبت کردند، امام اينها را منحرف تشخيص دادند و فرمودندمن ديدم اينها آدمهاي منحرفي هستند لذا تاييدشان نکردم. اما اين را به آنها گفتم کهدست به ترور نزنيد چرا که نتيجه نميگيريد و خودتان را نفله ميکنيد.
همين امام که ترور را در ايران تاييد نميکنند و ميگويند نتيجهاي ندارد،حکم اعدام سلمان رشدي را صادر ميکنند چرا که ديگر شرايط فرق ميکند. ايشان در ايرانحرکت مسلحانه را هرگز تاييد نميکرد چرا که ميديد نتيجهاي ندارد. اما در فلسطين کهکشوري اشغال شده بود، تاييد ميکرد. بنابراين شرايط زمان و مکان مهم است و نقش دارد.
جريان شهيد نواب صفوي و اصل ولايت فقيه
شهيد نواب در برنامه اي که در پيش گرفت، با اينکه در مورد احمد کسروي تکليفروشن بود، از همان ابتدا دست به ترور نزد. حتي حضرت مسلم بن عقيل هم زماني که شرايطفراهم ميشود دست به ترور نميزند.
زماني که ابن زيادميخواهد به عيادت و ديدن هاني بيايد، هاني به حضرت مسلم پيشنهاد ميدهد زماني که مامشغول صحبت هستيم تو از پس پرده با شمشير حمله کن و او را بکش. ولي حضرت مسلم اين کاررا نميکند. آنجا اگر مسئله ترور باب ميشد، امنيت از جامعه ميرفت و ديگر هيچ کس بهکسي اعتماد نميکرد. اگر قرار ميشد که يک ميهمان در منزل ميزبان اين امنيت را نداشتهباشد و بيم آن رود که او را بکشد، جامعه ناامن مي شد.
حضرت امام (ره) نکتهاي را که در نجف فرمودند، همين موضوع بود. البته آنزمان سخن امام را درک نميکرديم و بدون استثنا هيچ کس درک نميکرد. چرا که به جز اوهيچ کس باور نداشت بدون دست بردن به اسلحه بتوان در ايران انقلاب و شاه را سرنگون کرد.خيلي اصرار داشتيم که حالا يک حرکت مسلحانهاي در ايران شروع شده، اين کار را تاييدکنند؛ ولي امام ميفرمود که اين کار باعث ميشود امنيت از جامعه سلب شود و ناامني بهوجود آيد و چه بسا افراد بيگناه در درگيريها کشته شوند.
در مورد نواب صفوي بايد گفت همانگونه که حکم احمد کسروي از قبل روشن بودو بدون گرفتن مجوز از علما و مراجع هيچ وقت دست به کاري نزد. در نجف با آيتاللهخويي و در ايران با آيتالله محمد تقي خوانساري هماهنگ بود. آيتالله خوانساري يکياز علماي مجاهدي بود که در نجف اشرف زماني که ميخواستند انگليسيها عراق را اشغالکنند، به جبهه رفت و در آنجا اسير شد و چند سالي در زندان بود. ايشان بعد از آزادياز زندان به ايران آمد و خيلي به شهيد نواب عنايت داشتند و از ايشان حمايت ميکردند.
اتمام حجت نواب براي کسروي
جالب اينکه نواب صفوي اينگونه نبود که بدون مقدمه سراغ کشتن کسروي برود.او در يکي از ملاقاتهايي که با احمد کسروي داشت گفت يا بحث من و شما در ميان جمعياز صاحب نظران باشد تا آنها قضاوت کنند و بعد بحثي که من و شما انجام ميدهيم در روزنامههاچاپ شود تا باز هم مردم قضاوت کنند. سوم اينکه من و شما برويم و هر يک از صاحب نظراناسلامي را که شما قبول داريد از جمله در قم و مشهد و تهران در حضور آنها بحث کنيم وآنها با منطق با شما صحبت و ثابت کنند که حرف شما باطل است و ليکن احمد کسروي هيچ يکاز اين سه شرط را نپذيرفت، ولي نواب او را رها نکرد.
روزي در سرچشمه با او برخورد کرد و همانجا شروع به بحث با او کرد و احمدکسروي از فرط عصبانيت عصاي خود را کشيد تا او را بزند. اينجا بود که شهيد نواب برايشمسجّل شد که کسروي اهل منطق نيست. اين آدمي است که يا از سياست خارجيها الهام ميگيرديا اينکه ميداند راهش باطل است؛ ولي روي عقدههايي که دارد ميخواهد حرف هاي خلافو نامربوط خودش را به نحوي به جامعه القا کند. بايد گفت که شهيد نواب در اعمالي کهانجام داد، پيرو ولايت فقيه بود و خودسرانه کاري انجام نداد.
نقش نواب در بيداري و تحرک حوزهها
مسئله بعد نقش شهيد نواب صفوي در بيداري اسلامي حوزههاي علميه و مجامعمذهبي است. البته آن زمان ما نبوديم و دوران نواب را درک نکرديم. وقتي وارد حوزه قمشدم نه تا آن روز اسم نواب را شنيده بودم و نه از کارهاي ايشان اطلاعي داشتم.
هممباحثهاي به نام حاجآقا نورالله طباطبايي نژاد داشتم که سيد بزرگواريبود و او هم نواب را نديده بود. برادر او حاج آقا حسين طباطبايينژاد نسبت به فدايياناسلام علاقه داشت و گاهي در عمليات هاي آنها شرکت ميکرد. او براي برادرش حاجآقا نوراللهفقط تعريف کرد که شخصي به نام نواب بوده که چنين کارهايي را انجام داده است. ديگر منحال خودم را نفهميدم. شبانه به فکر او بودم تا اينکه عکس او را پيدا کردم و دايما اينعکس را با خودم داشتم و خيليها به من نصيحت ميکردند که مواظب باشم چرا که اگر اينعکس را در جيب من ببينند، حکمش اعدام است و به شدت رژيم طاغوت نسبت به نواب حساس بود.علاوه بر عکس شهيد نواب، کتاب معروف ايشان را هم تهيه کرده بودم و دايما از افراد مختلفدرباره او ميپرسيدم و افکار ايشان را پيگيري ميکردم.
خلاصه هرکسي آن زمان سابقه مبارزاتي داشت از کساني بود که از نواب الهامگرفته بود. بعدها هم که امام نهضت را آغاز کرد، همينها بودند که سر در راه امام گذاشتند.يعني حوزه قم را انصافا نواب متحول کرد. انديشه مبارزاتي و انديشه سياسي توسط نواببه حوزه قم و محافل مذهبي داده شد چرا که احساس ميکنم تا قبل از آن چنين وضعيتي اصلانبود. بارها مينشستيم و با طلبههايي که نواب را درک کرده بودند صحبت ميکرديم. اينهاخيلي افسوس ميخوردند از اينکه نواب از دست رفت و در سالگرد شهادت شهيد نواب با چهنگراني و اضطرابي مجلس بزرگداشت براي او ميگرفتند چرا که رژيم نسبت به ايشان و علاقمنداناو بسيار حساس بود.
راه نواب در شرايط خاص پيمودني است
موضوع ديگر اينکه راه شهيد نواب صفوي راهي فردي نبود و راهي بود که ميبينيمخود امام همين راه را با حکم اعدام سلمان رشدي مرتد تکميل کرد. اين راه ممکن است درهر زمان و شرايطي ايجاب کند که دنبال شود. امروز اگر راه نواب در بسياري از کشورهاو مراکز جا باز کرده و شناخته شده بود، شايد اينگونه هجمهاي که به اسلام و پيامبرو مقدسات ديني ميشود انجام نميگرفت و دشمن اين قدر راحت گستاخي نميکرد.
در پايان بايد عرض کنم که بايد همه قدرت و نيرو و توان خويش را به کار گيريمتا از مسير رهبري فاصله نگيريم و دور نشويم. امروز بيش از هر زمان ديگر رهبري نيازبه کمک و ياري و پشتيباني ما دارد. امروز عناصر مرموزي که قدرتطلبي و شهوت و مقامآنها را کور و کر کرده، با همه قدرت به صحنه آمدهاند تا راه امام و راه رهبري را بهاسم امام و ولايت فقيه و پيروي از ايشان به بيراهه بکشانند و نقشهها و نيرنگهاييرا با شيوههاي بسيار زيرکانهاي دنبال ميکنند.
در طول اين ?? سال خيليهاتلاش کردند تا در مقابل رهبري و امام بايستند، اما با شکست مواجه شدند و دشمن دريافتکه اين ملت با ولايت روح و جان و خونش عجين شده و نميتوان آنها را از ولايت جدا کرد.لذا با شيوهاي ديگر به صحنه آمدهاند؛ به طوري که از رهبري دم ميزنند از رهبري همسخن ميگويند و فراوان از امام تجليل ميکنند؛ اما در عمل ميبينيم که راه ديگري رادنبال ميکنند.
طرح اسلام ايراني؛ خيانتي بزرگ
اولين مسئله آنها هم مطرح کردن اسلام ايراني است که بزرگترين خيانتي بودکه اينها مرتکب شدند و آتو به دست دشمن دادند. ميدانيد که رژيمهايي مانند رژيم سعوديو رژيم صهيونيستي بارها روي اين موضوع زمزمه ميکردند که اسلامي که در ايران حاکم است،ربطي به پيامبر اکرم (ص) ندارد و يک اسلام مندرآوردي است (!) ولي وقتي از زبان رئيسجمهورکشورمان اسلام ايراني را شنيدند، بهبه و چهچه زدند و چقدر اين در خدمت به دشمن کارواقعا ناشايستي بود که از اينها سر زد.
اما اينکه چرا اينها اين کار را کردند بايد گفت چون دريافتند با اسلام نابمحمدي (ص) نميتوانند امپراطوري مادامالعمر تشکيل دهند و اين برخلاف نص کلام اماماست. امام اين مسئله را پيش بيني کرده و فرموده بودند که اسلام براي مليت خاصي نيست.ترک و فارس و عرب و عجم ندارد. اسلام متعلق به همه است و نژاد و رنگ و قبيله و زباندر اين نظام ارزش ندارد. قرآن کتاب همه است و اين تبليغات که اين عرب است و آن ترکاست يا کرد، تبليغاتي است که اجانب براي چپاول ثروتهاي ممالک اسلامي رواج ميدهندکه مسلمانان را از هم جدا کنند. مسلمين بايد هوشيار باشند و تحت تاثير اين تبليغاتواقع نشوند. (صحيفه امام، ج ?، ص ???)
اسلام ايراني و امام زمان ايراني!
اسلام ايراني که مطرح شد، نشان دهنده اين بودکه شخص از آغاز از اسلام راستيننااميد بود و ميدانست در اسلام راستين نميتواند قدرتطلبي داشته باشد و يک حکومتمادامالعمر براي خودش تشکيل بدهد. پس بايد در گام نخست اسلام را از مسير خودش منحرفسازند و اينها در عمل در مواردي پشت به ملت و رهبري کردند و نشان دادند که دم زدنشاناز امام و مسئله ولايت هم فريب است. همانند اينکه دمزدنشان از امام زمان(عج) هم همينطوراست.
اگر اينها زمينه را مساعد ببينند و شرايط را فراهم ببينند، مسلما امام زمانايراني هم درست ميکنند چرا که ميدانند اسلام ايراني بدون امام زمان ايراني راه بهجايي نخواهد برد. البته شرايط به آنها اين اجازه را نخواهد داد چرا که همينقدر همکه جلو آمدند، رسوا شدند و ديدند که چقدر فضاحت براي آنها به همراه داشت؛ اما نقشهاين چنين است که اول اسلام ايراني، دوم امام زمان ايراني تا بتوانند اسلام راستين راکنار زده و به مقام و قدرت و شهوت دست يابند.