جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۷:۳۶
کد خبر: ۹۶۱۷۹
|
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۴
دکتر ضیایی در نشست شرح مثنوی گفت : مولانا می‌گوید کسی که خوب زندگی نکرده توقع آرامش بعد از مرگ را نداشته باشد و کسی که در این جهان آرامش ندارد در آخرت هم آرامش نخواهد داشت.
دلبستگی به دنیا ، مهمترین علت ترس از مرگ استبه گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ دومین نشست ادبی بشنو از نی «شرح و تفسیر اشعار مثنوی» در فصل زمستان ۹۶ عصر روز دوشنبه ۲۵ دی‌ماه در سالن آمفی تئاتر فرهنگ‌سرای گلستان با حضور کارشناس برنامه دکتر عبدالحمید ضیایی و جمعی از علاقه‌مندان به ادبیات و شعر فارسی برگزار شد.

در ابتدای نشست کارشناس برنامه پیرامون «مرگ» مباحثی را مطرح کردند و گفتند: افراد خاص و عام چهار برخورد با مرگ داشتند: ۱-برخورد کور مرگی: یعنی ما به پدیده مرگ بی اعتنا باشیم و مرگ را نادیده و هم از یاد خود و هم از یاد دیگران ببریم. ۲-برخورد ترس از مرگ یا مرگ هراسی است بعضی اوقات ما به مرگ فکر می‌کنیم ولی از مرگ می‌ترسیم مهمترین علت ترس، دلبستگی‌ها به این دنیا است. فیلسوفان می‌گویند اگر کسی نتواند ترس از مرگ را ازبین ببرد، این ترس به کور مرگی تبدیل  می‌شود. ۳-برخورد مرگ اندیشی: این برخورد نه کور مرگی است نه ترس از مرگ است. فرد فکر می‌کند که واقعی ترین حقیقت عالم همین زوال و فروپاشی است. در نگاه حافظ و خیام دقیقا برخورد همین گونه بوده است. در روایات هست که گفته می‌شود که ما در برابر خداوند فانی هستیم. یا حضرت علی (ع) فرموده اند: برای مردن بزایید و برای ویرانی بنا کنید.۴- برخورد مرگ آگاهی: این برخورد با سه برخورد دیگر متفاوت است. انسان تنها موجودی است که به مرگ خودش آگاهی دارند. هیچ موجودی نمی‌داند چه زمانی می‌میرد. چون انسان قوه خیال دارد و این خیال دو بند برایش ایجاد می‌کند. یکی خاطرات است که نسبت به گذشته است و دیگری خطورات که نسبت به آینده است. این دو زنجیر از دو طرف به انسان فشار بیاورد. در این برخورد ما مرگ را می‌پذیریم و مرگ آگاهی به معنی پذیرفتن مرگ است. 

 وی افزود: تفاوت انسان مرگ آگاه این است که از مرگ نمی‌هراسد و کسی است که در مواجه با مرگ قدر زندگی‌اش را می‌داند. بعضی از فیلسوفان مثل نایگل معتقدند آنقدرها که ما فکر می‌کنیم  مرگ بد نیست، پیش فرضش این است که اگر شما در نظر بگیرید که مرگ پایان زندگی است بازهم رخداد بدی نیست. ایراد مایگل به  ادعای کسانی مرگ را بد می‌دانند این است که این افراد معتقدند در زندگی خیلی خوشی هست و مرگ را پایان همه خوشی‌ها می‌دانند. سه ایراد نایگل  بر ادعای این افراد این است که ۱-نقد شما بر این اساس استوار است که ما چیزی که نمی‌دانیم نمی‌تواند ما را آزار دهد .مثال: اگر بهترین دوست شما شما را مسخره کند و شما از آن باخبر نشوید باز هم ناراحت می‌شوید، خیر. ۲-و اگر بعد از مرگتان برادرتان ادعا کند که چیزی از او دزدید شما ناراحت نمی‌شوید چون زنده نیستید و نه میتواندشما را به دادگاه بکشاند و نه می‌تواند آبروی شما را ببرد.چون مرده اید. حتی اگر بپذیریم که ما با مرگ همه خوشی‌ها را از دست می‌دهیم این قضیه آسیبی نخواهد زد و باعث رنجش ما نخواهدشد. ۳- ما در بازه زمانی خاصی می‌توانیم زندگی بکنیم یعنی من تا فلان سال می‌توانم زنده باشم. نه قبل از آن وجود داشتم و نه بعد از آن وجود خواهیم داشت. آیا ناراحت هستید چرا قبل از  ۱۳۰۰نبودید یا چرا بعد از ۱۴۰۰ زنده  نیستید. اروین بایون می‌گوید: کل دغدغه‌های بشری چهار دغدغه هستند:۱- مرگ ۲-آزادی ۳-تنهایی ۴-پوچی . شروع دغدغه بشر با مرگ است. بایون به شدت فروید را مورد انتقادقرارمی‌دهد و می‌گوید: فروید تمام مشکلات را به مسائل جنسی ارتباط می‌دهد. و می‌گوید فروید از غریزه مرگ غفلت کرده است و به طرز عجیبی مرگ را نادیده گرفته است.

وی ادامه داد: بایون می‌گوید: خود مرگ به عنوان فیزیکی ما را نابود می‌کند اما ایده مرگ یا اندیشیدن به مرگ می‌تواند ما را نجات دهد. مرگ دو کارکرد مهم دارد: ۱- مرگ از چنان اهمیتی برخورد است که اگر درست با آن مواجه شویم چشم انداز زندگی ما را دچار تحول و ما را غوطه ور در زندگی می‌کند. ۲-ترس از مرگ سرچشمه اضطراب آدمی است. این همه اختلال‌ها ناشی از ترس مرگ است و اگر فهم کنیم اضطراب از مرگ را می‌توانیم به انسان‌ها کمک کنیم.  جنبش آشتی با مرگ در قسمتی از آمریکا ایجاد شد تا کودکان با مرگ آشنا شوند. انسان مدرن همیشه در حال گریز از مرگ است و به سه شکل از مرگ فرار می‌کند: ۱-به شکل غیر مستقیم: استرس، بی‌قراری که قابل کنترل است. ۲- به شکل غیر مستقیم اما چنان عمیق است و قابل کنترل نیست و این تبدیل می‌شود به اختلالات روانی. ۳- اضطراب مرگ به شکل آگاهانه که باعث پدیده بسیار مبارک برای فرد است باعث تحول در زندگی فرد می‌شود. زندگی و مرگ وابسته با هم هستند و فهم آن باعث کاهش اضطراب مرگ می‌شود. نگاه مولانا همانندی با نگاه بایون دارد : کسی که خوب زندگی نکرده توقع آرامش بعد از مرگ را نداشته باشد. دوم کسی که در این جهان آرامش ندارد در آخرت هم آرامش نخواهد داشت. مولانا می گوید: این جهان خواب است  و مکرالهی است. آن را جدی نگیرید مرگ این خواب و توهم را ازبین می‌برد.

در ادامه جلسه تفسیر ابیات مثنوی از بیت  ۳۶۲۶ تا ۳۶۶۱ و به طور مفصل شرح و تفسیر شد. 
پرسش و پاسخ از کارشناس برنامه بخش پایانی این برنامه بود.
نظر شما