جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۱:۲۴
کد خبر: ۹۶۷۶۰
|
تاریخ انتشار: ۰۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۴
امیرعلی نجومیان در نشست نقد و بررسی «اندیشه و قلم»، آئورا را نقد و بررسی کرد.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، آئورا اثر کارلوس فوئنتس در سلسله برنامه اندیشه و قلم با حضور دکتر امیرعلی نجومیان و حسین آشتیانی عصر یکشنبه ۶ اسفندماه در فرهنگ‌سرای اندیشه نقد و بررسی شد.

نجومیان در ابتدای این نشست گفت: آئورا از آثار اولیه فوئنتس و از مهم‌ترین آثار اوست. فوئنتس در سال ۱۹۲۸ به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۲ از دنیا رفت. جمله آثار او درباره تاریخ مکزیک است، حتی این اثر که شاید کمتر اشاره‌ای به مکزیک دارد.

کسی که خاطرات ژنرال را تمام می‌کند
وی درباره خلاصه داستان این اثر توضیح داد: آئورا داستان تاریخ‌دان جوانی به نام «فلیپه مونترو» است که روزی با یک آگهی روزنامه رو‌به‌رو می‌شود که انگار او را مورد خطاب قرار داده است. به این آگهی توجهی نمی‌کند و روز بعد دوباره آن را می‌بیند و او که درگیر یافتن کار مناسبی است، با خود فکر می‌کند که شاید این بهترین شغلی است که می‌تواند پیدا کند. وارد خانه تاریکی می‌شود و این طور به نظر می‌رسد که صاحب این خانه او را می‌شناسد و منتظر او است. کسی که او را استخدام می‌کند «کونسوئلو» بیوه یک ژنرال است. آنچه او از فلیپه می‌خواهد این است که کتاب خاطرات همسرش را بخواند، بازنویسی کند، به زبان مکزیکی ترجمه کند و مهم‌تر از همه، تمامش کند. 

وی افزود: شخص دیگری هم در این خانه زندگی می‌کند. «آئورا» که برادرزاده کونسوئلو است. دختری بسیار زیبا که «در چشمانش مثل دریا، موج‌ها در حرکتند». فلیپه در لحظه دلباخته آئورا می‌شود و شاید یکی از مهم‌ترین دلایلی که این کار را قبول می‌کند، وجود آئوراست. 

این منتقد ادبی اضافه کرد: تمام داستان فیلم در ۳ روز اتفاق می‌افتد و در این ۳ روز فلیپه به مرور این خاطرات را بسته، بسته از کونسوئلو می‌گیرد. صبحانه، ناهار و شامش را در خانه‌ای تمام تاریک می‌خورد. خانه‌ای که گویا خودش، گذشته یک سرزمین است. در این سه روز ما شاهد برقراری روابط عاشقانه‌ای بین آئورا و فلیپه هستیم. اما در پایان چندان مطمئن نیستیم که چنین اتفاقی افتاده است.

ساختار روایی آئورا شبیه به سینماست 
نجومیان درباره ساختار روایی داستان توضیح داد: ما شاهد یک ساختار روایی کم نظیر و استادانه هستیم و آن هم استفاده از راوی دوم شخص مفرد است. اینکه راوی خودش را تو خطاب کند و در عین حال داستان را تماما در زمان حال روایت کند.

وی افزود: در روایت‌شناسی یک راوی داریم و یک شخصیت کانونی، راوی کسی است که تعریف می‌کند و شخصیت کانونی کسی است که آن موقعیت را مشاهده می‌کند. مثلا مردی داستان کودکی خود را تعریف می‌کند. در اینجا راوی مردی ۵۰ ساله است و شخصیت کانونی کودکی اوست. اما آنچه در آئورا اتفاق می‌افتد این است که راوی و شخصیت کانونی در واقع یک نفر هستند. هر آنچه روایت می‌شود، همزمان در حال دیده شدن است. گذشته، حال و آینده در این داستان حضور ندارد و این اتفاق ادبیات فوئنتس را به سینما شبیه می‌کند. او دوستی نزدیکی نیز با کارگردانان مطرحی چون پازولینی دارد.

جوانی و جاودانگی در کتاب رمز آلود آئورا

آئورا نوشته‌ای درباره نوشتن
او درباره تعلق داشتن این کتاب به ادبیات پست مدرن اضافه کرد: یکی دیگر از ویژگی‌های این کتاب این است که شبیه به بسیاری از آثار پست مدرن، نوشته‌ای درباره نوشتن است. اینکه ما در این کتاب نظاره‌گر نوشته شدن خاطرات ژنرال هستیم. 

نجومیان افزود: در این سه روز انگار ما به جلو حرکت نمی‌کنیم، بلکه سوار بر یک چرخه‌ایم؛ از جوانی به پیری و از پیری به جوانی، می‌رویم و برمی‌گردیم.  این عدد ۳ و این حرکت دوار ما را به یاد «پیرمرد و دریا» همینگوی می‌اندازد. 

این استاد دانشگاه تاکید کرد: معمولا این آثار ویژگی‌های آرکی‌تایپی و نمادگرایی جمعی یک ملت را دارد. چندین مقاله هم درباره ویژگی‌های آرکی‌تایپی آزتک‌های مکزیک در آئورا نوشته شده است. 

نجومیان افزود: موضوعاتی چون جوانی، تمنا، فراموشی، تاریخ، گذشته، حال، آینده و خاطره بارها در این کتاب تکرار می‌شود. در این داستان ما با داستان‌های موازی روبه‌رو می‌شویم که در تقاطع‌هایی به هم می‌رسند. زنرال در جشم یک تاریخ‌دان حلول می‌کند و آئورا شکل دیگری از کونسوئلو است. 

وی ادامه داد: آئورا یک نوولا (novella) است. یک داستان کوتاهِ بلند. داستانی که از نظر ساختاری بین رمان و داستان کوتاه است، لحن شاعرانه‌ای دارد و در عین حال ایجاز و فشردگی داستان کوتاه را دارد. «بوف کور» صادق هدایت یکی از مهم‌ترین نوولاهای ایرانی است و البته شباهت زیادی نیز به این اثر دارد. «دل تاریکی» جزف کنراد، «گربه سیاه» ادگار آلن‌پو، «پیچش پیچ» و «نوشته‌های آسپرن» از آثار هنری جیمز از دیگر نوولاهای مهم هستند.

تکرار ساختار بیمارگونه مردسالار در آئورا
این نظریه‌پرداز در بخش دیگری از سخنان خود گفت: شاید مهم‌ترین نکته در آئورا جوانی و جاودانگی است. مهم‌ترین کهن الگوی ادبیات پریان. تلاش و کوشش انسان درباره جوانی و جاودانگی که انسان تا آنجا در این مورد پیش می‌رود که حتی حاضر است روح خود را به شیطان بفروشد.

وی افزود: از رویی دیگر نیز این کتاب شبیه به قصه‌های پریان است. قهرمان عاشق زنی است که دربند عمه پیر خود است. در عین حال این داستان ساختار جست‌وجوگر نیز دارد. به قهرمان ما ماموریتی داده می‌شود که قرار است با توجه به مشکلاتی که سر راه او قرار دارد آنها را پشت سر بگذارد و در نهایت جایزه مرد، زنی زیبا به نام آئوراست. 

نجومیان در ادامه گفت: آئورا به نوعی بازتاب‌دهنده ساختار ایدئولوژیک و هویت جنسی جامعه مردسالار است. مرد است که نجات‌بخش است. و گرچه خود فلیپه در جایی اعتراف می‌کند که این داستان گرفتاری آئورا را برای این می‌گوید که تمایلی بر میل عمیق خود بگذارد؛ اما کتاب سراسر تکرار همان ساختار بیمارگونه مرد سالار است.

جوانی و جاودانگی در کتاب رمز آلود آئورا

آئورا شبیه به عقل سرخ سهروردی
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت:یکی دیگر از ویژگی‌های آئورا ساختار هزارتویی است. فلیپه در این خانه تمام تاریک حرکت می‌کند به گونه‌ای که نمی‌داند چه مسیری را طی می‌کند. در عین حال ساختار دوم شخص این کتاب تمام آن چیزی است که ما را به یاد خواب‌هایمان می‌اندازد. ساختار روایی تشکیل شده از تصاویر پشت سر هم بدون آنکه درکی از مکان و زمان داشته باشیم. این نوع ساختار در آثار ماریو بارگاس یوسا، بورخس، مارکز و اکتاویو پاز نیز دیده می‌شود.

نجومیان اضافه کرد: نکته دیگری که درباره این کتاب باید به آن اشاره کرد تعلق آن به ادبیات وحشت یا گوتیک است. این ژانر در قرن ۱۹ و ۲۰ و بر اساس ساختار معماری دوره گوتیک بنا شد. در این نوع ادبیات هم محیط بسیار مهم است. اتاق‌ها تاریک و بسته‌اند و صداهای عجیب و غریبی نیز شنیده می‌شود؛ شبیه به آنچه صادق هدایت در «سه قطره خون» نوشته است. 

این منتقد توضیح داد: در دوره رمانتیک انسان وارد فهمی از جهان شد که می‌گفت «جهان شناختنی نیست». این تفکر واکنشی بود به ادبیات پیش از خود «عصر روشنگری» یا «عصر خردورزی» که عقیده داشت علم، منطق و مهم‌تر از همه خرد انسان برای کشف همه چیز تواناست. اما آنچه در ادبیات گوتیک اتفاق می‌افتد شبیه به آن چیزی است که ما در عقل سرخ سهروردی می‌بینیم. دل است که می‌تواند به درک از هستی برسد، نه خرد. باید همه محفوظات را بیرون ریخت و دنیا را دید. 

آواز «ماریا کالاس» و شکل گیری آئورا
نجومیان در ادامه گفت: در پایان این کتاب، مقاله‌ای به قلم فوئنتس قرار دارد با عنوان «چگونه آئورا را نوشتم» که به بلندی خود داستان است. به نظرم همه کسانی که به نوشتن علاقه‌دارند باید این مقاله را بخوانند تا ببینند خرده‌ریزهای کوچک از زندگی واقعی چگونه می‌تواند تبدیل به داستانی به بزرگی این اثر شوند. او درباره ایده اصلی آئورا توضیح می‌دهد که من همیشه وقتی صدای آواز «ماریا کالاس» را می‌شنیدم تصور می‌کردم یک زن جوان در حال خواندن است و در عین حال صدای یک پیرزن را نیز می‌شنیدم و این ایده اولیه شکل گرفتن شخصیت آئورا بود.

جادوی جاری در زندگی آمریکای لاتین
وی افزود: ادبیات آمریکای لاتین سرشار از جادو و رویاست. اما آنچه ما به عنوان جادو از آن نام می‌بریم آنها در زندگی روزمره تجربه می‌کنند. ملتی که درگیر دیکتاتوری، فقر، اتفاقات ناگوار، سنت و آیین‌های متنوع و اسطوره است؛ سرزمین جادو و رویاست. 

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: آیینه در ادبیان آمریکای لاتین نقش ویژه‌ای دارد. تا حدی که بورخس را man of mirror یا مرد آیینه‌ها می‌نامند. آیینه یک ویژگی انعکاس مداوم دارد. مارکز می‌گوید «یک آیینه در برابر خود و آیینه‌ای پشت سر خود بگیرید؛ تا بی‌نهایت تکرار می‌شوید. 

وی تاکید کرد: آیینه در آئورا نیز نقش بسیاری دارد. فلیپه در ابتدا آگهی روزنامه را می‌خواند و آن را به مثابه آیینه‌ای که خود را در او می‌بیند، می‌نگرد. در آئورا شخصیت‌ها نیز آیینه یکدیگر می‌شوند. فلیپه آیینه ژنرال است و آئورا آیینه کونسوئلو. آیینه نقطه آستانه ورود به دنیای خیال است. اگر از آیینه بگذری وارد دنیای دیگری با قواعد دیگری می‌شوی. 

جوانی و جاودانگی در کتاب رمز آلود آئورا

ادبیات به تاریخ وفادارتر از تاریخ‌نگاران است
نجومیان در بخش دیگری از سخنان خود گفت: آئورا داستان یک مورخ است؛ پر از محفوظات به درد نخور. فوئنتس در این کتاب به تاریخ آکادمیک می‌تازد. مجموعه‌ای از اعداد، اتفاقات مهم که اطلاع دقیقی هم درباره‌اش نداریم چون پیروزمندان آن را نوشته‌اند. او نگاه بدبینانه‌ای به این تاریخ دارد. او به این عقیده می‌تازد که تاریخ سنگ محک است، قاضی نهایی است و در نهایت این گذر زمان و تاریخ است که جزای آدم‌های بد و پاداش آدم‌های خوب را می‌دهد. او عقیده دارد تاریخ، خاطرات آدم‌هاست. تاثیرهای کوچک بر زندگی مردم روزمره. آنچه ما را در درک تاریخ کمک می‌کند همین خاطرات عاشقانه ژنرال یورنته و کونسوئلو است. این که ادبیات به تاریخ وفادارتر است تا آنچه تاریخ‌نگاران می‌نویسند. 

وی افزود: فوئنتس در جایی درباره اهمیت تاریخ می‌گوید «گذشته خاطره‌ای در حال و آینده اشتیاقی در حال است» نکته مهم دیگر این است که تاریخ همیشه رو به جلو نمی‌رود و گاهی به عقب برمی‌گردد. فوئنتس در این اثر همچنین اعتقاد دارد یک خاطره را اگر به طور مداوم تکرار کنی و به آن باور داشته باشی، جوان و جاودانه می‌شوی.

جوانی و جاودانگی در کتاب رمز آلود آئورا

زمان و مکان از نگاه فوئنتس
این استاد دانشگاه تاکید کرد: یکی دیگر از ویژگی‌های این داستان توجه به زمان و مکان است. زمان و مکان دو محور اصلی شناخت خودمان است. آدم‌هایی که دچار نسیان می‌شوند درکشان از زمان و مکان را از دست می‌دهند. گرچه این درک قراردادی و ساختگی است اما به آن نیازمندیم. آنچه در آئورا می‌بینیم بسیار شبیه به «کرونوپ» میخائیل باختین است. کرونو یعنی زمان و توپ یعنی فضا و مکان. باختین معتقد است زمان و مکان دو مقوله جدا از هم نیست. صفحه ساعت یک کرونوتوپ است. حرکت عقربه روی یک صفحه یک حرکت مکانی است. 

نجومیان ادامه داد: در توصیف‌های آئورا زمان و مکان هم زمان اتفاق می‌افتد. فیلیپه همزمان که از در وارد فضای مکان دیگری می‌شود، در زمان دیگری نیز قدم می‌گذارد. مکان تبدیل به زمان شده. خانه پر از تاریخ است. خواندن «بوطیقای زمان» نوشته گاستون باشلار می‌تواند در درک این اتفاق کمک می‌کند. 

وی در پایان سخنان خود گفت: داستان آئورا در نهایت درباره جاودانگی است. حرف آئورا این است که ماییم که جوانی را می‌سازیم. هرآنچه در کنار ماست، ما شکل می‌دهیم. جوانی وجود ندارد، ما خاطره جوانی را داریم. آنچه روایت را جلو می‌برد، عشق است. داستان آئورا مرا یاد این شعر تی‌اس الیوت می‌اندازد «آوریل ستم‌گرترین ماه‌هاست/ گل‌های یاس را از زمین مرده می‌رویاند/ خواست و خاطره را به هم می‌آمیزد» درک خاطره و تمنا به روح قدرتمندی محتاج است و ما زنده‌ایم چون فراموشکاریم. 

نظر شما