جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۸:۵۸
کد خبر: ۹۹۶۹۸
|
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۹۷ - ۱۷:۱۱
سپیده موسوی در نشست «بشنو از نی» فرهنگ‌سرای گلستان به خوانش و نقد و بررسی حکایت «قتل مادر به دست پسر» از مثنوی مولوی پرداخت.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست «بشنو از نی» روز دوشنبه هفتم آبان ماه با حضور علاقه‌مندان به مولانا در فرهنگ‌سرای گلستان برگزار شد. سپیده موسوی، کارشناس این نشست، ضمن خواندن اشعار مثنوی مولانا، به شرح و تفسیر آن پرداخت. 

موسوی در آغاز این نشست گفت: در این جلسه می‌خواهیم یکی از داستان‌هایی که به صورت مشترک هم در فیه ما فیه و هم در مثنوی آمده است را بخوانیم و نکات مشترک آن را یادآور شویم. از آنجا که فیه ما فیه نثر است،‌ خوانش آن آسان‌تر است. داستان این جلسه درباره ابلیس و ماجراهای او است.
 
او سپس بخش‌هایی از حکایت «سؤال کرد جوهر خادم سلطان که بوقت زندگی» از فیه ما فیه را خواند و گفت: داستان از این قرار است که پسری مادر خود را می‌کشد و دلیل او برای این کار این است که مادر یک عمل غیر اخلاقی انجام داده است. به پسر می‌گویند چرا مادرت را کشتی در حالی که تو باید آن کسی را که ایجادکننده آن عمل غیر اخلاقی بوده، از بین می‌بردی. از او می‌پرسند که چگونه حرمت مادری را زیر پا گذاشتی؟ پسر هم در جواب می‌گوید که من هر روز باید یک نفر را می‌کشتم پس آمدم و اصل ماجرا را از بین بردم تا هر روز قرار نباشد که دستم به خون یک نفر آلوده شود.

موسوی ادامه داد: دقت کنید که مولانا از همین داستان، آن نکات اخلاقی که مد نظرش بوده است را به ما منتقل می‌کند. البته قصد مولانا این نیست که برویم و مادرمان را بکشیم، بلکه هدف او این است که باید اصل هر چیز را از بین برد و نباید خود را درگیر فرعیات کرد. این داستان به صورت مختصر در فیه ما فیه آمده و به صورت بسیار مفصل‌تر در دفتر دوم مثنوی آمده است. 

او پس از خواندن این ابیات، به شرح و تفسیر آن پرداخت و گفت: شخصی از روی خشم، مادر خود را با ضرباتِ دشنه و مشت کُشت. یک نفر به او گفت تو به علّتِ سرشتِ پلید، حقِ مادری را نیز فراموش کردی. بگو ببینم چرا مادرت را کُشتی؟ ای بَد خُلق بگو ببینم او چه گناهی کرده بود؟‌ پسر قاتل به سؤال کننده گفت مادرم کاری کرده بود که سبب ننگ و رسوایی او شده بود پس او را به قتل رساندم تا خاکِ گور پوشاننده معایب و مفاسد او باشد و هیچ کس از این گناه او خبردار نشود. آن شخص سؤال‌کننده در پاسخ می‌گوید ای بزرگ‌مرد باید آن مردِ زناکار و فاسق را بکُشی. پسر نیز در جواب او می‌گوید در این صورت لازم بود هر روز یک مرد را بکُشم. او را به قتل رساندم و از آلوده شدن به خون‌های مردم رهیدم، چرا که بریدنِ گلوی او از بریدنِ گلویِ مردم بهتر است. داستان در همین جا به پایان می‌رسد اما نتیجه‌گیری مولانا از آن، همان موضوع نفس اماره است. آن چیزی که غالب عرفا راجع به آن صحبت کردند، پیرامون تربیت نفس است. مولانا از جمله کسانی است که راجع به نفس و تربیت آن زیاد صحبت کرده است. مولانا می‌داند که بزرگ‌ترین مانع در راه سیر و سلوک، نفس انسان است، به همین دلیل داستان‌های زیادی راجع به نفس انسان و بدی‌های آن بیان می‌کند. حتی در داستان‌هایی شیطان به عنوان نقش اول حضور دارد. مولانا نتیجه‌گیری خود را چنین بیان کرده است و می‌گوید نَفسِ امّارهٔ تو مانند آن مادرِ پلید است که تباهی و فسادِ او همه جا را فرا گرفته است. دقت کنید که در فرهنگ ما، مادر کشی وجود نداشته است، اما پدر کشی در بین اسطوره‌های ما در شاهنامه دیده شده است. اولین پدرکشی، در داستان ضحاک است. ذات شیطانی ابلیس باعث می‌شود که او به این کار جذب شود و پدر خود که آدم درست و نیکی بوده است را بکشد. شیطان به او وعده می‌دهد که تو باید پدرت را بکشی تا بتوانی به جای او پادشاه بشوی. البته در ادامه و بعد از این داستان، دیگر شاهد پسرکشی‌ها هستیم که بزرگ‌ترین نمونه آن، داستان رستم و سهراب است.

سپیده موسوی به انواع نفس در قرآن و کاربرد آن در ابیات مولانا اشاره کرد و گفت: مولانا در اینجا می‌گوید آگاه باش و نَفسِ امّاره خود را به قتل برسان زیرا به خاطرِ آن نَفسِ فرومایه، هر لحظه در صدد قتلِ جانِ عزیزی برمی‌آیی. دقت کنید که مادر و به صورت کلی جنس زن، فریبنده است و وقتی مادر گناه می‌کند، می‌توان آن را به نفس اماره تشبیه کرد. در قرآن چهار نوع نفس برشمرده شده است، اولی، نفس اماره است. نفسی که بسیار امر می‌کند و به زشتی و ناپسندی دستور می‌دهد. آیا این نفس ما فقط به کارهای زشت دستور می‌دهد؟ خیر این گونه نیست و انسان کارهای خوب نیز زیاد انجام می‌دهد. همه عرفای دینی، ما را از این نفس برحذر داشتند. دومی، نفس لوامه است که به معنای ملامت کردن است. این نفس در برابر نفس اماره قرار دارد و همیشه انسان را در برابر گناه، ملامت می‌کند. نفس لوامه معادل وجدان است که ما همیشه از آن یاد می‌کنیم. نفس سوم، نفس ملهمه است که از واژه الهام می‌آید. این، همان نفسی است که خداوند به آن الهام می‌کند و چیزهایی را از او می‌خواهد. نفس آخر نیز، نفس مطمئنه است. این نفس، به اطمینان و یقین رسیده است و در همین حالت به سوی پروردگار خود می‌رود. دقت کنید که هرگاه مولانا از نفس حرف می‌زند، منظورش نفس اماره است. همچنین در مفاهیم قرآنی، دو نوع جهاد داریم، جهاد اصغر و جهاد اکبر. جهاد اصغر به معنای جهاد با کفار است و در مقابل جهاد اکبر، جنگ با نفس و مبارزه با آن است. انسان‌ها ذاتاً خود را دوست دارند و به همین دلیل، جهاد اکبر بسیار سخت‌تر از جهاد اصغر است. 


نظر شما