«دفاع مقدس بدون روتوش» عنوان پرونده جدیدی با محور مقاومت است که به معرفی شهدای شاخص، فرماندهان و رزمندگانی میپردازد که بدون توقع و خالصانه پای سرزمین و آرمانهای خود ایستادند. همچنین در این پرونده به کتابهای مهم و مرجع دفاع مقدس خواهد پرداخت و گفتوگوهایی را در این باره منتشر خواهد کرد. در نخستین شماره از این پرونده کتاب «سی و هفت سال» با زیر عنوان «نگاهی واقعبینانه به طولانیترین گروگانگیری قرن اخیر» نوشته حمید داودآبادی مورد توجه قرار گرفته است.
۳۷ سال از یکشنبه تلخی که در پست بازرسی برباره در شمال بیروت، آن حادثه تلخ اتفاق افتاد، میگذرد. این کتاب نگاهی است به تمام اخبار ضد و نقیضی که در این سالها بیان شده و سعی دارد حتیالمقدور نقبی به حقیقت بزند. روایت این کتاب ناگفتههای داودآبادی در پیگیری ماجرای دیپلماتهای ربوده شده ایرانی است که وقتی در سال ۱۳۷۴ به لبنان میرود، از دوستان قدیمی لبنانیاش میشنود که یکی از افراد اصلی که در ربودن دیپلماتها دست داشته، الان در بیروت یک تعمیرگاه بزرگ اتومبیل دارد. این فرد، روبرت مارون حاتم معروف به کبرا، محافظ شخصی ایلی حبیقه، فرمانده پست بازرسی حاجز برباره بیروت، محل اسارت گروگانهاست.
وقتی این موضوع را به دوست دیگری اطلاع میدهد تا در این زمینه کاری کنند و به سراغ روبرت مارون حاتم بروند، اما توجهی نمیکند و بعد از چند روز از این موضوع به ایران برمیگردد و بعدها میشنود که حاتم، چون به دلیل جنایات بیشمارش، تحت تعقیب دستگاه قضایی لبنان بوده، از این کشور گریخته و به کانادا رفته است.
سال ۱۳۷۸ داودآبادی با دو نفر از دوستانش با یکی از مقامات بالای کشوری جلسهای دارد. در آنجا قضیه روبرت مارون حاتم مطرح میشود و اینکه رد او را در بیروت زده است، اما او لبخندی زده و میگوید: من با کبرا صحبت کردم. یعنی یکی دو سال بعد از ربودن حاج احمد، بچهها کبرا را پیدا کردند و آوردنش پیش من. مجبور شد اصل قضیه را تعریف کند و حرفهای عجیبی زد.
کبرا گفت: «ما اصلاً اونا رو نمیشناختیم. اون روز حدود ۴۰۰ مسلمون رو دستگیر کرده بودیم. ماشین آنها که به حاجز برباره رسید، جلوش رو گرفتیم، ساعتی معطلشون کردیم. یکی از اونا از ماشین اومد پایین و در حالی که کارت دیپلمات در دست داشت، اومد طرف ما. خندیدیم و او رو به زور سوار ماشین کردیم و گفتیم که باید منتظر بمونید. چند دقیقهای نگذشت که یکی از آن چهار نفر که پیراهن سفید تنش بود، و بینیاش شکسته بود، با عصبانیت از ماشین پیاده شد و آمد طرف من. ناگهان احساس خطر کردم. تا نزدیکم شد، کلت کبرای خودم را از کمر کشیدم و گلولهای در صورتش خالی کردم.»
نویسنده در بخش دیگری پس از چند دل نوشته، به جلسهای محرمانه در سال ۱۳۷۰ در وزارت خارجه اشاره میکند که نماینده سفارت آلمان اعلام میکند طرف اسرائیلی حاضر است در قبال اطلاع از ران آراد، فیلمی نشان دهد که در آن سه نفر از افراد ایرانی زنده هستند. جالب اینجاست که در همین جلسه یکی از نمایندگان لبنانی حاضر در جلسه مدعی شدند یکی از ایرانیهای مرتبط با این پرونده مانع اصلی است و این فرد ایرانی هم در قبال حرف نماینده آلمان میگوید: «اینها شایعه است. شما دروغگو هستید و میخواهید ما را فریب دهید. ما میدانیم گروگانهایمان شهید شدهاند.»
با وجود اینکه برای این حرفها سندی در کتاب نیامده است، اما باز هم نمیتوان از کنار این حرفها به سادگی عبور کرد. فیالمثل در صفحات ۴۸ و ۴۹ بهعنوان مثال در میانه کتاب به خاطره سیدمحسن موسوی اشاره میکند و آن هنگامی است که دیپلماتهای ایرانی قصد دارند از بعلبک عازم بیروت شوند و با مخالفت لبنانیها مواجه میشوند. در نهایت استخاره میکنند که نتیجه استخاره شهادت دو نفر است «احمد متوسلیان با تعجب میگوید: ببخشید حاج آقا استخاره چی اومد؟ و سیدعباس {موسوی، دبیرکل وقت حربالله لبنان} میگوید: استخاره بد آمده است. در این راه شما دو نفر به شهادت خواهید رسید. احمد تبسمی میکند و راه میافتند به سمت بیروت».
یکی از مهمترین مطالب کتاب، مصاحبهای است که نویسنده با سایت مشرق در مهر ۹۷ انجام داده و تقریباً ناگفتهای درباره این پرونده جا نگذاشته است. او در این مصاحبه صراحتاً مدعی میشود از حاج احمد باخبر است: «من بهعنوان یک محقق اگر سندها و بیان افراد مختلف را بخواهم رسانهای کنم، فردا همان شخصیتها زیر حرفهایشان میزنند و من نمیتوانم پاسخگو باشم. من از شخصیتهای بزرگ و مطرحی فایل صوتی دارم که از وضعیت حاج احمد خبر دارند، اما میگویند از قول ما هیچچیز ننویس. اگر کمیته پیگیری پیش دو نفر ایرانی و دو نفر لبنانی که اسامیشان را هم میدانند، بروند، مشکل کل پرونده حل میشود». او در همین مصاحبه مدعی میشود میتواند یک ماهه پرونده ربایش چهار دیپلمات ایرانی را ببندد.
داودآبادی در صفحه ۷۶ با بیان اینکه همه میدانند یک نفر همان ابتدا در درگیری با فالانژها به شهادت رسیده است و سه نفر دیگر به طرابلس منتقل شدهاند، میگوید: «مسئولان پرونده از روز اول اصلاً به دنبال آن یک نفر نبوده و نیستند که سرنوشت او برایشان روشن شده است. آنها فقط دنبال موسوی و دو نفر دیگر هستند». با توجه به علاقه زیاد و پیگیریهای داودآبادی به سرنوشت حاج احمد متوسلیان مشخص است که وی از چه چیزی حرف میزند و شهادت آن یک نفر به چه عکسی معطوف میشود. نکته ماجرا این است که داودآبادی صراحتاً میگوید سرنوشت یک نفر کاملاً برای همه مشخص است و اینکه مسئله اعلام نمیشود، جای شبهه دارد.