شنبه ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۷:۳۷
کد خبر: ۱۳۲۵۳۲
|
تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۲
الهه تقیه در نشست شعرانه مطرح کرد:
الهه تقیه در نشستی بیان کرد: در حقیقت، زبان و بیان مولانا بیشتر به شیوه تمثیل رمزی، یعنی ارائۀ یک شخصیّت، اندیشه یا حادثه و اتفاقی، در دنیای ملموس از یک سو و بیان موضوعی فراسوی ظاهر آن است. رمز در تمثیل، بیان یک معنی یا نشان‌دهندۀ شیء خاص و غیرمحسوس است.
زبان و بیان مولانا به شیوه تمثیل رمزی استبه گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، الهه تقیه  در نشست شعرانه که در خانه صدف برگزار شده بود گفت: تمثیل بخش اعظم منظومه‌های عرفانی ادبیات کهن را دربرمی‌گیرد که اکثر ماخذ آنها دین و اسطوره است. تمثیل، در داستان‌های مثنوی معنوی و حتی در غزلیات مولانا، جایگاه والایی دارد. تمثیلی که در ادبیات مدّ نظر است، بیشتر حکایاتی در جهت توضیح و تفسیر اعتقادات اخلاقی و عرفانی است که نمونه‌ای از ادبیّات تعلیمی تخیّلی محسوب می‌شوند تا جاذبه بیشتری داشته باشند.
وی افزود: در حقیقت، زبان و بیان مولانا بیشتر به شیوه تمثیل رمزی، یعنی ارائۀ یک شخصیّت، اندیشه یا حادثه و اتفاقی، در دنیای ملموس از یک سو و بیان موضوعی فراسوی ظاهر آن است. رمز در تمثیل، بیان یک معنی یا نشان‌دهندۀ شیء خاص و غیرمحسوس است.
تقیه در ادامه با روایت داستانی از مثنوی معنوی بیان کرد: اژدهایی خرسی را به چنگ آورده بود و می‌خواست او را بکشد و بخورد. خرس فریاد می‌کرد و کمک می‌خواست، پهلوانی رفت و خرس را از چنگِ اژدها نجات داد. خرس وقتی مهربانی آن پهلوان را دید به پای پهلوان افتاد و گفت من خدمتگزار تو می‌شوم و هر جا بروی با تو می‌آیم.
او افزود: آن دو با هم رفتند تا اینکه به جایی رسیدند, پهلوان خسته بود و می‌خواست بخوابد. خرس گفت تو آسوده بخواب من نگهبان تو هستم مردی از آنجا می‌گذشت و از پهلوان پرسید این خرس با تو چه می‌کند؟ پهلوان گفت: من او را نجات دادم و او دوست من شد. مرد گفت: به دوستی خرس دل مده, که از هزار دشمن بدتر است.
وی ادامه داد: پهلوان گفت: این مرد حسود است. خرس دوست من است من به او کمک کردم او به من خیانت نمی‌کند. مرد گفت: دوستی و محبت ابلهان, آدم را می‌فریبد. او را رها کن زیرا خطرناک است. پهلوان گفت: ای مرد, مرا رها کن تو حسود هستی. مرد گفت: دل من می‌گوید که این خرس به تو زیان بزرگی می‌زند.
تقیه اضافه کرد: پهلوان مرد را دور کرد و سخن او را گوش نکرد و مرد رفت. پهلوان خوابید مگسی بر صورت او می‌نشست و خرس مگس را می‌زد. باز مگس می‌نشست چند بار خرس مگس را زد اما مگس نمی‌رفت. خرس خشمناک شد و سنگ بزرگی از کوه برداشت و همینکه مگس روی صورت پهلوان نشست، خرس آن سنگ بزرگ را بر صورت پهلوان زد و سر مرد را خشخاش کرد.
تقیه  در انتها اظهار کرد: مهر آدم نادان مانند دوستی خرس است دشمنی و دوستی او یکی است. دشمن دانا بلندت می‌کند / بر زمینت می‌زند نادانِ دوست.
نظر شما