یادداشت
انحطاط در موسیقی، آیینهی انحطاط در اندیشهی جامعه- محسن سپهرپور
محسن سپهرپور
گاه پیش میآید که بیآنکه نیاز به آمار و تحلیلهای اجتماعی داشته باشیم، با شنیدن موسیقی روزگارمان میتوانیم حال و هوای جامعه را حس کنیم. اگر نغمهها از معنا تهی شده باشند، اگر ذوق و اندیشه در پسِ آن دیده نشود، گویی خودِ جامعه چیزی از درون فروریخته است. این پیوند میان موسیقی و روح جامعه از دیرباز ذهن اندیشمندان را مشغول کرده است، و شاید هیچکس به اندازهٔ ابنخلدون، اندیشمند بزرگ قرن چهاردهم میلادی، آن را ژرف و دقیق توضیح نداده باشد.
ابنخلدون در مقدمهی مشهورش، موسیقی و هنر را بازتابی از وضعیت فکری و اخلاقی جامعه میدانست. از نگاه او، تمدن همانند موجودی زنده است که دوران کودکی، بلوغ و پیری دارد. در دورههای شکوفایی، مردم از همبستگی، ایمان و عقلانیت جمعی برخوردارند و هنر نیز از همین روح نیرو میگیرد. موسیقی در این دوران زنده، معناگر و پرشور است؛ زیرا از دلِ مردم برمیخیزد. اما هنگامی که جامعه به رفاه و تنآسایی عادت کند و پیوندهای اخلاقی و فکری سست شود، موسیقی نیز دچار انحطاط میگردد. در چنین وضعی، نغمهها از معنا تهی میشوند و هنر از ابزار بیان روح جمعی به وسیلهای برای تفنن و خوشگذرانی بدل میشود. از اینرو ابنخلدون میگوید: انحطاط در موسیقی، نشانهای از انحطاط در مناسبات فکری جامعه است.
این اندیشه، اگرچه متعلق به قرنها پیش است، در دوران مدرن نیز پژواکی تازه یافته است. فیلسوف و موسیقیشناس آلمانی، تئودور آدورنو، در قرن بیستم، تحلیلی مشابه اما با زبانی متفاوت ارائه کرد. او معتقد بود که در جامعهٔ سرمایهداری مدرن، موسیقی و دیگر هنرها به کالایی برای مصرف تودهای تبدیل شدهاند. بهجای آنکه موسیقی ابزاری برای تفکر و درک زیبایی باشد، به محصولی استانداردشده بدل شده است که تنها گوشها را پر میکند و اندیشه را خاموش. به تعبیر آدورنو، موسیقی عامهپسند نماد زوال آگاهی نقاد انسان معاصر است؛ زیرا انسان در جهانی گرفتار شده که ارزشها در آن با معیار سود و مصرف سنجیده میشود. در نگاه او نیز، همانند ابنخلدون، فروپاشی معنای موسیقی نشانهٔ فروپاشی معنای زندگی فکری و اجتماعی است.
از سوی دیگر، اگر به فلسفهی شوپنهاور بنگریم، باز میبینیم که موسیقی در اوج تفکر فلسفی نیز بهعنوان آینهی درون انسان مطرح میشود. شوپنهاور بر این باور بود که موسیقی از همهی هنرها برتر است، زیرا مستقیماً بازتاب ارادهی هستی است؛ همان نیرویی که جهان را به حرکت درمیآورد. اما هنگامی که موسیقی از این پیوند درونی گسسته شود و تنها به صدایی برای لذت آنی بدل گردد، روح انسان نیز از حقیقت خود دور میافتد. در واقع، در هر سه دیدگاه — از ابنخلدون تا آدورنو و شوپنهاور — موسیقی نمایندهی وضعیتی درونیتر است: وضعیت روح، اندیشه، و جمع انسانی.
با نگاه به امروز میتوان پرسید: آیا موسیقی زمانهی ما همچنان حامل معنا، تفکر و احساس جمعی است؟ یا بیش از پیش به کالایی مصرفی و زودگذر تبدیل شده است؟ ابنخلدون به ما میآموزد که برای شناخت سلامت جامعه، کافی است به هنر آن گوش بسپاریم. اگر هنر ما سطحی و بیروح است، شاید نه از ناتوانی هنرمندان، بلکه از رکود اندیشه و احساس جمعی ما حکایت دارد. هنر و موسیقی در خلأ به وجود نمیآیند؛ آنها پژواک ذهن و دل مردمان هستند.
در ایران امروز نیز، این واقعیت را میتوان با نگاهی به گرایشهای موسیقایی نسل جوان مشاهده کرد. گزارشهای پژوهشهای اجتماعی، از جمله مطالعات «مرکز تحقیقات صدا و سیما» و تحلیلهای آماری پلتفرمهای پر مخاطب نشان میدهد که بخش بزرگی از شنوندگان جوان به موسیقیهای سطحی، تکراری و مبتنی بر ریتمهای دیجیتال جذب شدهاند؛ آثاری که در بسیاری موارد فاقد غنای شعری، اندیشه و خلاقیت موسیقاییاند. این گرایش، خود نشانهای از دگرگونی ذائقه فرهنگی و ضعف آموزش موسیقی در مدارس و رسانههاست. جامعهای که موسیقی عمیق و فاخر در آن کمتر شنیده میشود، ناخواسته از تغذیهٔ فکری و عاطفی نیز محروم میگردد.
برای جلوگیری از این روند، نیاز به همکاری آگاهانهٔ سیاستگذاران فرهنگی، هنرمندان و مردم وجود دارد. نهادهای فرهنگی کشور میتوانند با حمایت از آموزش موسیقی ایرانی و تقویت برنامههای هنری فاخر در رسانهها، زمینهی رشد سلیقه و ذوق عمومی را فراهم کنند. موسیقی نه وسیلهٔ تجمل، بلکه بخشی از تربیت فرهنگی و اخلاقی جامعه است. در کنار آن، مردم و خانوادهها نیز نقش بزرگی دارند: با تشویق فرزندان به شنیدن آثار ارزشمند، حضور در اجراهای زنده، و احترام به هنرمندان متعهد، میتوان چرخهای تازه از رشد فرهنگی ایجاد کرد.
در نهایت، اگر بپذیریم که موسیقی آینهی اندیشهی جامعه است، پاسداشت آن یعنی پاسداشت اندیشه و روح ایرانی. بازگرداندن معنا به موسیقی، نه تنها وظیفهی هنرمندان، که مسئولیت مشترک همهی ماست. جامعهای که نغمههایش از معنا سرشار باشد، اندیشهاش نیز زنده و پویاتر خواهد بود.
منابع
ابنخلدون، عبدالرحمان. مقدمه ابنخلدون، ترجمهٔ محمد پروین گنابادی، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپهای متعدد.
بخش «در عمران و علوم و صناعات»، و فصل مربوط به اسباب انحطاط دولتها و تمدنها.
Rosenthal, Franz (Trans.). The Muqaddimah: An Introduction to History by Ibn Khaldun. Princeton University Press, 1958.
منابع پژوهشی و تحلیلی درباره موسیقی و جامعهٔ ایران
مرکز تحقیقات صدا و سیما. «بررسی الگوهای شنیداری موسیقی در میان جوانان ایرانی»، گزارش پژوهشی، تهران، ۱۴۰۱.
پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات. «ذائقه فرهنگی نسل جوان ایران در حوزهٔ موسیقی»، طرح ملی پیمایش فرهنگ عمومی، ۱۴۰۰.
کیانی، داریوش. تحلیل جامعهشناختی موسیقی در ایران معاصر. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۹۸.
نشریه مردمنامه. مقاله: «جوانان و موسیقیهای سطحی در شبکههای اجتماعی»، شمارهٔ ۷۸، تابستان ۱۴۰۲.
پلتفرمهای موسیقی آنلاین ایران (نواگرام، رادیوجوان، اسپاتیفای فارسی). آمار شنیداری منتشرشده در سالهای ۱۴۰۱–۱۴۰۲ دربارهٔ بیشترین پخش آثار موسیقایی در میان کاربران ایرانی.
قنبری، ناصر. «تحول ذائقه موسیقایی در ایران پس از دههٔ نود»، فصلنامه مطالعات فرهنگی و رسانه، شماره ۲۶، ۱۴۰۲.