روایت اول اگر گفته نشود روایت دشمن غالب میشود/ در بحران جنگ، مردم دیگر موبایلبهدست نبودند؛ همدل بودند
چهارمین نشست تخصصی روز نخست نهمین جشنواره بینالمللی فیلم شهر با موضوع «زندگی و دیگر هیچ» عصر روز دوشنبه ۱۹ آبانماه ۱۴۰۴ در سالن شماره ۱۲ پردیس سینمایی ملت برگزار شد. این نشست که در قالب پنل «شهر و جنگ» شکل گرفت، با حضور جلال ملکی، سخنگوی سازمان آتشنشانی تهران، علی ترابی، تهیهکننده و کارگردان مستند، و داریوش فتحی، خبرنگار و منتقد خبرگزاری مهر، برگزار شد و به بررسی مفهوم شهر در بحران و بازنمایی زیست انسانی در مواجهه با جنگ و حوادث شهری پرداخت.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، در ابتدای این نشست جلال ملکی سخنگوی سازمان آتشنشانی تهران، با مرور تجربههای میدانی خود در حوادث سالهای اخیر، از «جنگ دوازدهروزه» بهعنوان یکی از متفاوتترین بحرانهای شهری یاد کرد و گفت: در ۲۸ سالی که در سازمان آتشنشانی هستم، بحرانی در کشور نبوده که در آن حضور نداشته باشم؛ از زلزله و سیل گرفته تا آتشسوزی و ریزش ساختمانها. اما هیچگاه تصور نمیکردیم روزی جنگ هم بهعنوان یک بحران در دل شهر تجربه شود. در جنگهای پیشین، درگیریها در مرزها بود و مردم شهر فقط هر از گاهی صدای آژیر و بمباران را میشنیدند. اما اینبار، جنگ در قلب شهر رخ داد؛ جنگی پرتابمحور و موشکی که غافلگیرانه و از راه دور بود. با اینحال، سازمان آتشنشانی غافلگیر نشد و از همان دقایق نخست توانست بهطور کامل پاسخگوی حوادث باشد. در طول دوازده روز، بیش از ۱۴۰ نقطه در تهران مورد اصابت قرار گرفت و آتشنشانان ما در همه محلها حضور یافتند؛ گاهی تنها چند ساعت و گاهی چند روز مداوم.
او با اشاره به سرعت واکنش نیروها عنوان کرد: میانگین زمان رسیدن نیروهای ما به محل حادثه حدود پنج دقیقه بود؛ همانقدر که در شرایط عادی است. این یعنی هیچ اختلالی در عملکرد ما ایجاد نشد و نشان دادیم که آمادهایم. از این بحران درسهای بزرگی گرفتیم؛ اینکه باید همواره از نظر تجهیزات، آموزش و نیرو در آمادگی کامل بمانیم. در همان روزها، برای جبران کمبودها، با همکاری شهرداری تهران ۱۵ تانکر آب ۳۰ هزار لیتری خریداری شد و بخشی از آن بلافاصله به کار گرفته شد. همچنین بیلهای مکانیکی بازوی بلند برای آواربرداری و تعامل با پیمانکاران خصوصی از جمله اقداماتی بود که به کمک عملیات آمد.
ملکی با مرور برخی از سنگینترین عملیاتها از جمله حادثه زندان اوین گفت: نوع حوادث متفاوت بود؛ در برخی نقاط، تخریب کامل داشتیم و در برخی، تنها شعلهوری گسترده. در حادثه صداوسیما، سه طبقه بالایی ساختمان شیشهای شعلهور شده بود و تاکتیک عملیات را برای خاموشسازی تغییر دادیم. اما حادثه زندان اوین از همه سنگینتر بود؛ عملیاتی ترکیبی که هم آواربرداری و جستوجو انجام میدادیم و هم با آتش مقابله میکردیم. در آن حادثه تعدادی از هموطنان به شهادت رسیدند. ما باید چیدمان نیروها را طوری تنظیم میکردیم که فشار بیش از حد بر یک گروه نیاید. گاهی نیروها را بین ایستگاهها جابهجا میکردیم تا دچار فرسودگی نشوند. در این میان، ازخودگذشتگی همکارانم مثالزدنی بود. بسیاری از آنها پس از پایان شیفت، داوطلبانه میماندند و به کار ادامه میدادند.
سخنگوی آتشنشانی در پایان به توصیف صحنههایی پرداخت که به گفته خودش در میان تلخی بحران، زیباترین تصویرهای انسانی بودند، اظهار کرد: در میان خرابهها و آوارها، صحنههایی از همدلی و انسانیت میدیدیم که فراموشنشدنی است. مردمی که تا مدت کوتاهی قبل در حوادث عادی با موبایل فیلم میگرفتند و مانع عملیات میشدند، حالا بیهیچ توقعی کمک میکردند. دیگر کسی موبایلبهدست نبود. حتی کسانی که خانهشان آسیب ندیده بود، به دیگران پناه میدادند، چای میدادند، دلداری میدادند. به یاد دارم در حادثه شهرک شهید چمران در نوبنیاد، ساختمان ۱۴ طبقهای فرو ریخته بود و حدود ۵۰ نفر زیر آوار مانده بودند. سه چهار روز تمام کار کردیم تا پیکرها را بیرون بیاوریم. در همانجا خانوادههایی را دیدم که با وجود داغ سنگین، نگران جان نیروهای امدادی بودند. به ما میگفتند مراقب خودتان باشید؛ نکند زیر آوار بمانید. این رفتارها، نشانه بلوغ اجتماعی مردم در بحران بود. در بحرانهاست که چهره واقعی مردم شهر دیده میشود. مردم تهران در این جنگ، نه تماشاگر، بلکه همراه و همدل بودند؛ و این چیزی است که باید بارها دربارهاش گفت و آن را در قاب سینما ثبت کرد.
در ادامه این نشست علی ترابی مستندساز در آغاز سخنان خود به تفاوت مواجهه جامعه با بحران و جنگ پرداخت و گفت: آن لمس و طعمی که پیشتر از حادثه و بحران داشتیم، حالا برای بسیاری از ما کمرنگ شده است. دستکم دو ماه گذشته یادآورِ بسیاری از صحنهها و حسهایی بود که شاید سالها از ذهنمان پاک شده بود. جنگ ابعاد مختلفی دارد و در دلش موقعیتهایی خلق میشود که گاهی حتی جنبههای کمدی هم پیدا میکنند؛ موقعیتهایی که در ظاهر تلخ و ویرانگرند، اما در عمق خود سرشار از انسانیت، شجاعت و همدلیاند. بچههای ایستگاه ۵۸ تعریف میکردند که وقتی رسیدند، آوار بسیار سنگین بود و تعداد زیادی از نیروها و سربازان زیر آوار مانده بودند. در همان لحظهی اولیه، یکی از سربازان را یافتیم که دست و پایش شکسته بود. پهپاد دشمن بالای سر ما میچرخید. با وجود جراحات، سرباز فقط به ما گفت از اینجا دور شوید، نمیخواهم به خاطر من شهید شوید. همانجا بود که معنای واقعی فداکاری و مسئولیت را لمس کردیم.
این مستندساز ادامه داد: در جریان عملیات امداد، دو لایهی مهم وجود داشت، یکی لایه رسانهای و دیگری امدادی و عمرانی. اما لایه سوم که شاید کمتر دیده شد، همکاری بیسابقهی مردم با نیروهای امدادی بود. مثلاً در حادثه میدان کتاب، وقتی ایستگاه ۵۸ نخستین گروهی بود که به ساختمان سبز رسید، حجم تخریب بهقدری زیاد بود که فرمانده عملیات نمیتوانست ماشین نردبان را نزدیک کند. در همان تاریکی، مردم با دستانشان زمین را از خردهشیشهها پاک میکردند تا ماشین بتواند نزدیک شود. وقتی هوا روشن شد، دیدیم همهی آنها با دستهای زخمی از شیشه، مسیر را باز کردهاند. هیچکس این صحنه را ثبت نکرد، اما آتشنشانها آن را با چشم دیدند؛ و از شدت شرم و تحسین، خودشان هم پایین رفتند و همراه مردم شروع کردند به پاکسازی زمین.
او ادامه داد: در منطقه سه، حادثه دیگری رخ داد که مربوط به شیرخوارگاه نِه بود. همان روزی که ساختمان شیشهای صداوسیما هدف قرار گرفت، به ما گفته شد تنها ده تا پانزده دقیقه وقت داریم تا بیش از پنجاه کودک نوپا و نوزاد، از جمله چند کودک با بیماری خاص، را تخلیه کنیم. خانم کریمی، مدیر شیرخوارگاه، بعدها گفت مردم انگار ناگهان فهمیده بودند که ما در حال تخلیهایم. از راه رسیدند، صف کشیدند دم در، گفتند اجازه بدهید ما هم کمک کنیم، بچهها را بغل کنیم، حتی اگر لازم است بچهها را موقتاً به خانههایمان ببریم تا امن باشند. بعضیها شناسنامهشان را دادند، شماره گذاشتند. این همراهی از جنس دیگری بود؛ مردم آنطور که باید در جای درست ظاهر شدند.
ترابی سپس به ایده ساخت مجموعه مستند «ماجرا» اشاره کرد و گفت: همان روزها تصمیم گرفتیم مجموعهای بسازیم تا این روایتها ثبت شود. ابتدا قرار بود در دو قسمت باشد، اما بعد دیدیم باید از دوازده گروه مختلف روایت بگیریم؛ از هر گروهی که در این دوازده روز نقشی داشت. برای من این سؤال شکل گرفت که آیا هر ماجرا فقط یک قهرمان دارد؟ در حمله به ساختمان شیشهای، ایستادگی خانم امامی در رسانهها خیلی پررنگ شد، اما واقعیت این است که پشت هر لحظه، شبکهای از همدلی و مسئولیت جمعی وجود دارد؛ از نیروهای اتاق رژی گرفته تا کارکنان نودال و تهیهکنندهها. همه دستبهدست هم دادند تا آن لحظه رقم بخورد.
این مستندساز افزود: در قسمت نخست ماجرا سراغ رادیوی صداوسیما رفتیم. چون این گروه در طبقات پایین ساختمان بودند و در آن لحظه فقط صدایشان ماند، نه تصویرشان. تنها تصویری که وجود داشت مربوط به خانم سیدوجیه حسینیان بود که گفت شهادتمان مبارک. اما من نخواستم فقط همین را بسازم. برای من مهم بود که بدانیم پشت این جمله یک سیستم هماهنگ وجود دارد؛ از گوینده تا تهیهکننده، مدیر شبکه، مدیر نودال و همهی حلقههای انسانی که با هم در آن لحظه ایستادگی کردند. ما در این مستند تلاش کردیم از قهرمانسازی فردی فاصله بگیریم و به سمت قهرمانی جمعی برویم.
ترابی در پایان، تأکید کرد: ماجرا فقط روایت از دل بحران نیست؛ تلاشی است برای بازشناسی نوعی از قهرمانی که از دل همکاری، فداکاری و درک متقابل میان مردم و نیروهای امدادی زاده میشود. این همان لحظهای است که شهر، در میانهی جنگ، دوباره به خودش معنا میدهد.
در ادامه نشست داریوش فتحی خبرنگار خبرگزاری مهر در سخنان خود بر اهمیت روایت در بازتاب دادن واقعیت تأکید کرد و گفت: جنگ ۱۲روزه با موشک آغاز شد، اما با روایت مردم ادامه یافت. خبرنگاران، نیروهای امدادی، آتشنشانان، جهادگران، همه بخشی از این روایت شدند و هر یک سهمی در ثبت واقعیت داشتند. شاید تصور میشد که با پایان جنگ، روایتها هم تمام میشوند، اما در واقع جنگ در حافظهی جمعی شهر ادامه پیدا کرد. در ابتدای بحران، هیچ پروتکل مشخصی برای خبرنگاران وجود نداشت. بسیاری از همکاران ما که تا دیروز دربارهی قیمت کالا یا گزارشهای اقتصادی کار میکردند، ناگهان در مقابل واقعیت جنگ قرار گرفتند. ساعت ۳ و ۲۰ دقیقه بامداد روز نخست، صدای انفجارها ما را از خواب بیدار کرد، اما نمیدانستیم باید چه کنیم و با چه کسی تماس بگیریم.
او ادامه داد: نیروهای امنیتی در ساعات اولیه اجازه تصویربرداری نمیدادند و ما با دست خالی، فقط شاهد بودیم. بعدها حسرت میخوردیم کهایکاش فردی مثل محمد عفیف در لبنان داشتیم؛ همان روزنامهنگاری که در میانهی جنگ خبرنگاران را سامان میداد تا تصویر درست از میدان مخابره شود. دو روز بعد از پایان جنگ به سمنان رفتیم. زنی را دیدم که هتل کوچک خود را با ظرفیت ۵۰ نفر، در اختیار بیش از ۴۵۰ نفر از خانوادههای جنگزده گذاشته بود. همانجا برایم روشن شد که قهرمانی در این سرزمین محدود به ظاهر، شغل یا جایگاه نیست. این زن شاید از نظر ظاهری متفاوت با تصورات ما از چهرههای مذهبی بود، اما روحیهای فداکارانه داشت. نکته جالب این بود که هر روز، رأس ساعت ۱۲ ظهر، فردی ناشناس تماس میگرفت و به تعداد مهمانان، دو وانت غذا میفرستاد؛ تا آخرین روز هم کسی نفهمید او چه کسی بود.
فتحی در پایان گفت: اینها همان قهرمانان گمناماند که بیهیاهو تاریخ میسازند. حتی در شهرهایی که پذیرای مردم بودند، صحنههایی از ایثار و همراهی دیده میشد. جنگ برای مردم فقط خطر نبود، فرصتی بود برای دوباره کشف کردن خودشان و دیگران. شاید به همین دلیل است که هر ایرانی، سهمی از این قهرمانی جمعی در دل خود دارد. بازنمایی درست این تجربیات در آثار مستند و سینمایی، نهتنها حافظه شهر را زنده نگه میدارد، بلکه به نسلهای آینده یادآور میشود که قهرمان واقعی، همیشه جمع است.
در ادامه نشست، جلال ملکی، سخنگوی سازمان آتشنشانی تهران، با اشاره به تجربههای میدانی خود از حوادث آوار و عملیاتهای امدادی در روزهای جنگ دوازدهروزه، گفت: حادثه آوار یکی از ترسناکترین و پیچیدهترین نوع بحرانهاست؛ بحرانی که تنها با فرو ریختن ساختمان پایان نمییابد، بلکه در هر لحظه احتمال آوار مجدد، فروریختن سازهها و تهدید جان نیروهای امدادی وجود دارد.
او در تشریح انواع آوارها، از اصطلاحاتی، چون «آوارهای کیکی» یاد کرد و افزود: در این نوع تخریب، سقفها بهصورت لایهلایه روی هم میخوابند و ساختمان دهطبقه ممکن است بهاندازه سه طبقه فشرده شود. به گفتهی او، این ساختارها بسیار خطرناکاند و کار نجات در آنها نیازمند دقت و تجربه بالاست، چرا که حتی کوچکترین بیاحتیاطی میتواند جان نیروهای امدادی را تهدید کند.
ملکی با اشاره به تجربهی حضورش در عملیاتهای مختلف از جمله متروپل و حوادث مشابه در شهرک چمران گفت: در چنین صحنههایی ما باید هم از بالا مراقب باشیم که چیزی روی سرمان نریزد و هم از پایین، چون کف ساختمان هم دیگر ایستایی ندارد و ممکن است هر لحظه فروبریزد.» او افزود که در برخی از عملیاتها، خوششانسی و مهارت نیروها باعث نجات دهها نفر از زیر آوار شده است.
او سپس به خسارتهای سنگین این حوادث بر پیکرهی شهر اشاره کرد: از تخریب مبلمان شهری و خودروها تا آسیب به تأسیسات زیربنایی و لولههای آب، که باعث قطع جریان آب و تغییر مسیر طبیعی آن در معابر شده بود. ملکی گفت: در ماجرای تجریش، شدت انفجار به حدی بود که لولههای اصلی آب ترکید و حجم زیادی از آب از شمال تا حوالی میدان هفتتیر جاری شد.
ملکی با وجود همه این صحنههای تلخ، او بر تداوم حیات شهری تأکید کرد و گفت: در همان روزها، زندگی هنوز جریان داشت. نانواییها باز بودند، پمپبنزینها کار میکردند، و حتی پیمانکاران شهرداری در حال آسفالتکردن خیابانها بودند، در حالی که چند کیلومتر آنسوتر دود اصابت هنوز از زمین بلند بود. شاید بعضی بگویند این کار از سر وظیفه یا منفعت شخصی بوده، اما همین پایداری، یعنی ایستادن پای تعهد در سختترین شرایط، نشانهای از حیات شهری است.
او در پایان عنوان کرد: شهر حتی در میانهی بحران، خودش را بازسازی میکند. ما فقط باید یاد بگیریم با احترام و درک درست از خطر، بخشی از این پایداری باشیم نه مانعی برایش.
در ادامه ترابی به نمونههایی سخن اشاره کرد که نشاندهندهٔ همزیستی زندگی روزمره و وضعیت بحرانی بود و گفت: حادثهای در میدان کتاب که طی آن دختری نهساله بهنام باران اشراقی حدود سی ساعت زیر آوار ماند؛ گویی همه نزدیک بودند و در عین حال ناپدید. باران و ماجرای پیدا شدن او نمونهای از این بود که چگونه یک عکس میتواند موقعیت را عیان کند: عکسی که مراد مهدی دهقانی، عکاس تازهکار، در میانهٔ منطقهٔ امنیتی گرفت و تصویری از عروسکی افتاده را ثبت کرد. آن عکس، وقتی به مادر باران رسید، او را به مکانِ حقیقت هدایت کرد و بالاخره پیکر دختر زیر همان درختِ حیاط پیدا شد. ترابی این لحظهها را نمادینی سینمایی خواند؛ صحنههایی که هم تراژیکاند و هم تصویری قدرتمند برای روایتگری.
این مستندساز باز هم بر روحیهٔ مقاوم و احساسِ مسلطِ نیروهای امدادی تأکید کرد؛ نیروهایی که هنگام بازگو کردنِ خاطرات بارها بغض کردند و نشان دادند بار روایت بحران تا چه اندازه بر دوشِ آنان سنگینی میکند. ترابی این نوع احساسِ کنترلشده را بخشی از داستان انسانی بحران دانست که باید ثبت و روایت شود.
او نمونهای دیگر از مدیریت خلاق در بحران را مطرح کرد: یک مرغداری واقع در همجواریِ پادگانی موشکی که پنجاههزار جوجه را نگه داشت. صاحب مرغداری با تنظیم نور، پخش موسیقی و مدیریت تغذیه توانست استرس جوجهها را کاهش دهد و در پایانِ دوازده روز تنها حدود هفتاد رأس تلفات گزارش شد. این اقدام، بهگفتهٔ ترابی، نمونهای از جلوگیری از بحرانِ غذایی در مقیاسی بزرگ بود و مورد تقدیر مسؤولان جهاد کشاورزی قرار گرفت؛ سوژهای که در عین تلخی، ابعاد متعدد سینمایی، طنزآمیز، غمانگیز و انسانی دارد و میتواند سوژهٔ مستندی تأملبرانگیز باشد.
ترابی بار دیگر تأکید کرد: این روایتها، از قابهای خلوت خیابان تا عکس یک عروسک و تلاش بیصدا برای نجات جوجهها، همه اجزای یک حافظهٔ جمعیاند که باید ثبت و محافظت شوند؛ چرا که تصویر کامل بحران تنها از دل همین جزئیات کوچک و بزرگ ساخته میشود.
در ادامه نشست، فتحی با اشاره به شباهت مسیر خبرنگاران با سینماگران گفت: در بسیاری از مناطق، فرماندهی واحدی وجود نداشت و نیروها از ارگانهای مختلف درگیر بودند. ما خبرنگارها برای روایت درست باید مجوز میداشتیم، اما، چون کشور ناگهان درگیر جنگ شده بود، تنها یکی دو نوع مجوز وجود داشت و همین کار را سخت میکرد. یکبار برای تهیه گزارش به یکی از مناطق رفتیم. خانه یکی از دانشمندان هدف قرار گرفته بود. با هماهنگی یکی از نیروهای نظامی اجازه ورود گرفتیم و تلاش کردیم به مردم اطمینان بدهیم که شرایط تحت کنترل است تا تصور نکنند همه چیز فروپاشیده. اما در همان حین، یکی از نیروهای امنیتی جلو آمد و مانع شد. مجوز نشان دادم، ولی، چون مجوز مخصوص شرایط عادی بود، گفت باید با کلانتری محل هماهنگ کنیم! وسط جنگ و مقابل ساختمانی ویران، چنین حرفی غیرممکن بود.
او بیان کرد: در همان لحظه، یکی از اهالی محل جلو آمد و مأمور را کنار زد و گفت: بگذارید روایت کنند؛ اگر ما نگوییم، دیگران جور دیگری خواهند گفت. باید گفته شود که اینجا خانههای مردم است، نه محل ساخت بمب. در نارمک هم ماجرایی دیدم که هنوز در ذهنم مانده. شبی که حادثه رخ داد، صبح به آنجا برگشتیم. زنی با ترس و ناباوری گفت که هنگام تماشای تلویزیون، ناگهان دیوار خانهشان فرو ریخته و پیکر کسی به داخل خانه پرت شده. آنها حتی نمیدانستند چه باید بکنند. فردا صبح که برای بررسی رفته بود، روی پشتبام کیسهای پیدا کرده بود؛ فکر میکرد وسایل گرانقیمت است. وقتی باز کرد، پر از طلا بود؛ حدود صد تا صدوبیست گرم. بعداً معلوم شد از خانه روبهرو، بر اثر انفجار، به پشتبام او پرت شده است.
فتحی در پایان این نشست عنوان کرد: این تصویر، از تداوم زندگی شهری در دل بحران حکایت داشت؛ مردمی که هنوز لباسهای شسته را از بند جمع میکنند، حتی اگر دیوار خانهشان فرو ریخته باشد. در دل جنگ هم با این نابسامانیها روبهرو بودیم. نبود آموزش درست در مدیریت بحران، گاهی باعث میشد نیروهای مختلف با هم درگیر شوند یا امدادرسانی بهخوبی انجام نشود. اگر آموزش از مدیران تا خبرنگاران گسترش یابد، میتوان بحران را هم دقیقتر روایت کرد و هم بهتر کنترل نمود. در لحظههایی که کلام از گفتنِ اصلِ واقعیت ناتوان میشود، هنر به کمک میآید.
ملکی در پایان این نشست گفت: عکس، موسیقی یا یک فیلم مستند کوتاه میتواند چیزی را ماندگار کند که واژهها از بیانش عاجزند. شاید امروز اثرش را نبینیم، اما ده یا بیست سال بعد، همین روایتها میمانند. من از هنرمندان میخواهم راوی اقتدار باشند؛ راوی واقعیت، راوی قدرت. ما نباید فقط اشک و سوگ را نشان دهیم. همانطور که سازمان آتشنشانی در اوج بحران بخشی از تجهیزاتش را از دست داد، اما کمتر از دو ماه بعد دهها خودروی تازه ساخت یا وارد کرد، اینها روایت قدرت و بازسازیاند. مردمی که تا آخرین لحظه پای وطن و باورشان ایستادهاند، باید در قاب دوربین و در روایتها زنده بمانند.