به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، با نزدیک شدن به ایام ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی(ره)، فرهنگسرای امام(ره) با اجرا و انتشار سلسله برنامههای «انعکاس» که به تاریخ شفاهی امام(ره) و انقلاب اسلامی میپردازد، تلاش دارد زوایای تازهای از حیات امام(ره) و رهیافتهای انقلاب اسلامی را از طریق گفتوگو با نزدیکان امام(ره) و سایر صاحبنظران تاریخ انقلاب اسلامی در معرض نگاه افکار عمومی و مخاطبان قرار دهد. در این شماره از برنامه «انعکاس» با یعقوب توکلی پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی و نویسنده دو کتاب درباره امام خمینی(ره) به نامهای «راز درخت سیب» و «امام خمینی(ره) مردی در انتهای افق» به گفتوگو نشستیم.
چرا جریان انقلاب اسلامی تا کنون فاقد یک جریان نگاری منسجم و کارآمد بوده است؟
متاسفانه یکی از مشکلاتی که وجود دارد و همچنان هم تداوم دارد این است که ۹۰ درصد مدیران فرهنگی را مهندسان بی کارخانه تشکیل میدهند که از طریق لابی مدیر شدهاند و یا روحانیونی که فاقد تخصص لازم برای مدیریت فرهنگی بودهاند. مثلاً در همین وزارت ارشاد با کدام یک از تاریخنگاران جلسهای برگزار شده است؟ در طول این سالها فقط حضرت آقا با تاریخنگاران جلسهای را برگزار کردهاند. در واقع ما تاریخنگاران دیدهبانانی هستیم که مرکز فرماندهی صدای بیسیم ما را گوش نمیدهد، اما در جبهه مقابل جریانهای قدرتمند تاریخنگاری هستند که علیه ما مینویسند و نسلها ما مورد ستم قرار گرفتهایم و باید با مدیران فرهنگی هم بجنگیم. اما برای ایدههای پولساز خیلی فضا و هزینه وجود دارد. لذا جریان مدیریت فرهنگی بر خلاف تاریخنگاری انقلاب حرکت کرده و جاهایی هم البته ما زیر بار نرفتهایم و هزینههایی هم دادهایم.
نقش امام(ره) در واقعیت انقلاب اسلامی چیست؟
امام(ره) روح بلند انقلاب اسلامی است و هر گاه ستمهایی رفته، جامعه واکنش عقلی و دینی نشان داده و عالیترین واکنش ایران و تشیع در برابر استعمار در روح امام(ره) تجلی پیدا کرد. امام(ره) هم راه تأسیس و هم شجاعت به جامعه داد و هم پیوند با قدرت عقلانی امیرالمؤمنین(ع) و هم حضرت سیدالشهدا(ع) یعنی یک بازیابی تاریخی در میان ایرانیان اتفاق افتاد. همه چیزی که در ایران اتفاق افتاده افق بلند آن فقط امام(ره) است، اما در کشور و پژوهشها به آن توجه نشد. این همه سال یک فیلم خوب درباره امام(ره) ساخته نشد یا یک کتاب خوب درباره ایشان نوشته نشد، اما در طرف مقابل ببینید چقدر کتاب درباره رضاخان نوشته شد و رضاخان و حتی پهلویها را توجیه کردند. برای توجیه رضاخان خیلی کار شد و تا جایی رسید که تصویر او کمکم تغییر شکل داد و حتی مثبت شد. حتی در صداوسیما چقدر اهتمام بوده و حتی کاری ساخته شده که بر اساس متن مسعود بهنود بوده اما ما که در این کار هزینه دادیم، اخراج شدیم.
مقاومت چه مسیری را طی کرد که به حضرت امام(ره) رسید و پس از تحکیم به جریان مقاومت اسلامی ختم شد؟
جریان مقاومت در برابر اسرائیل ابتدا ناسیونالیست و بعد مارکسیست بود، مثل افرادی چون یاسر عرفات و احمد جبرئیل و بعد عبدالناصر. از طرف دیگر چون دولتهای عربی خود محصول پیمان سایکس پیکو بودند، نمیتوانستند به صورت جدی در مسئله فلسطین دخالت کنند. من در جایی در کتابی که درباره سمیر قنطار مبارز فلسطینی نوشتهام، گفتهام که وی روایت میکرد که دولتهای عربی سلاحهای تاریخ گذشته به فلسطینیها میدادند که کارآیی نداشت. از سوی دیگر در همین مقاومت هم هر یک از گروههای فلسطینی با یک دولت رابطه داشت و بنابراین هر حرکتی که میخواست بشود باید با چند دولت هماهنگ میشد و حتی اجازه میگرفتند تا اقدامی کنند. حتی کار به جایی رسید که جوانانی از مقاومت در عملیات کشته میشدند که بگویند راضی به این وضعیت نیستند. در چنین شرایطی یکی از علمای لبنان نزد امام(ره) آمد و گفت ما در بیروت گرفتاری داریم و منظورش همین وابستگیها به دولتهای عرب بود و امام(ره) فرمود شاه باید برود، او در جواب گفت اما ما در لبنان مشکل داریم، امام(ره) گفت فهمیدم اما باید یک قدرت سیاسی باشد که شما بتوانید اقدام کنید و منظور امام(ره) همین تأسیس جمهوری اسلامی برای کمک به نهضت مقاومت بود. در کنار این وقایع مرحوم آیتالله حکیم هم فتوا دادند که هر مسلمانی در راه فلسطین کشته شود، شهید است، حتی اگر نمازخوان هم نباشد. امام(ره) هم گفت باید در ایران قدرت تغییر کند و شاه برود و حمایت امام(ره) از مقاومت حمایتی درست و منطقی بود. پس راه دوگانهای طی شد که یکی پیوند مقاومت شیعی با مرجعیت و عقلانیت امام(ره) بود و دیگری رهبران مقاومت که شاگردان مرحوم سید مصطفی خمینی بودند و بسیاری از آنان بعدها از رهبران اصلی مقاومت شدند و عموماً جوانانی از گروه الفتح، جنبش امل و فلسطینیها بودند. در این میان اسرائیل هم به اشتباه فکر کرد در سال ۱۹۸۲ میتواند لبنان را که از هم گسیخته بود، اشغال کند، اما همان جوانانی که در آن سالها تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران بودند و مستقیم یا غیرمستقیم در پیوند با اندیشههای امام(ره) بودند ایده جدید جنگ با اشغالگری را در لبنان شروع کردند و این جنگ ضد اشغالگری توسط جوانانی مثل عماد مغنیه بود که کمکم اسرائیل را مجبور به عقبنشینی کرد و حتی آمریکاییها هم در تله جنگ ضد اشغالگری گرفتار شدند و از لبنان عقبنشینی کردند. لذا از اینجا روابط فکری و سیاسی و نظامی تحت تأثیر اندیشههای امام(ره) آرامآرام تغییر کرد و الگوهای تازهای ایجاد شد و بسط و ظهور جدیدی پیدا کرد که من آن را تجمیع عقلانیت شیعی میدانم.
نظر شما درباره روند تاریخی ارتحال امام(ره) و انتخاب رهبری چیست؟
امام(ره)، آن روح بلند و تعالییافته جامعه ما بود و از طرف دیگر در جامعه ایران تجربیات تلخی داشتیم که پادشاه سالاری بود و امام(ره) هم به آن اشاراتی داشت. لذا این ترس وجود داشت که بحران شاه سالاری بعد از امام(ره) هم تکرار شود و از طرف دیگر ما موضوع تجمیع مرجع دینی و رهبری سیاسی را هم داشتیم. یعنی اگر شان مرجعیت نباشد نمیتواند به رهبری برسد و اینجا باید به یک حد واسط میرسیدیم که مرجعیت بالقوه باید اجتهاد بالفعل هم داشته باشد و هم قدرت رهبری هم داشته باشد. و این اتفاق بر کسی منطبق شد که از سال ۱۳۵۲ گفته میشد مرجعیت دارد و از دهه ۶۰ هم رئیسجمهور بود و به مسائل سیاسی احاطه دارد و در عین حال شاگرد مراجع بزرگ هم بود و اینگونه بود که رسیدیم به یک شخصیت میانهای که استحقاق رهبری داشت و کشور هم دچار بحران و آسیب نشد.
حضرت امام(ره) انتخاب اصلح را چگونه میدانست؟
امام(ره) برای انتخابات اسوهای ویژه داشت و آن شهید مدرس بود. مدرسی که تعلقی به قدرت نداشت و وارستگی و علمیت داشت و عالمی دقیق بود. اعتقاد امام(ره) این بود که فرد اصلح باید شجاعت هم داشته باشد و این شجاعت حداکثری باشد، یعنی مثل مدرس نه از رضاخان و نه از انگلیس و نه از ترور نترسد. یعنی صفات علمیت، وارستگی و شجاعت را داشته باشد.