شنبه ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۶:۳۷
کد خبر: ۱۱۶۸۴۲
|
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۶
جواد منصوری از بازماندگان واقعه ۷ تیر در گفت‌وگو با برنامه «انعکاس» فرهنگ‌سرای امام (ره) گفت: تشییع بی‌نظیر پیکرهای شهدای ۷ تیر، خیال خام بانیان ترور را نقش بر آب کرد.
تشییع بی‌نظیر پیکرهای شهدای ۷ تیر، خیال خام بانیان ترور را نقش بر آب کردبه گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، جواد منصوری متولد ۱۳۲۴ کاشان، از بنیان‌گذاران و اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، معاون وزارت خارجه در دهه ۶۰ و سفیر اسبق ایران در پاکستان و چین است که در سال‌های اخیر به پژوهش در تاریخ معاصر اشتغال داشته است. حدود ۲۰ کتاب از وی به چاپ رسیده که «تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد»، «تاریخ شفاهی تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»، «سال‌های بی‌قرار» شامل خاطرات، «آمریکا و خاورمیانه»، «چالش‌های ایران و آمریکا» و «نظام سلطه در قرن ۲۱» از جمله این کتاب‌هاست. 
 
در آستانه چهلمین سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ۱۳۶۰، برنامه «انعکاس» فرهنگ‌سرای امام (ره) به گفت‌وگو با جواد منصوری با موضوع خاطرات و ناگفته‌های ملاقات او با حضرت امام (ره) و انفجار هفتم تیر اختصاص دارد. 

درباره اولین دیدارهایی که با امام خمینی (ره) داشتید، بفرمایید.

از مهر ماه ۱۳۴۱ نام حضرت امام (ره) به عنوان یکی از مراجعی که در مقابل سیاست‌های آمریکا موضع‌گیری می‌کرد، مطرح شد و طبیعتاً ما هم که علاقه به مبارزه با رژیم داشتیم، در آذر ۱۳۴۱ به اتفاق چند همکلاسی در قم به ملاقات امام (ره) رفتیم و این اولین ملاقات من با ایشان بود. در همان ملاقات ایشان چند جمله گفتند از جمله اینکه خودتان را بسازید چون که ما در آینده کارهای بزرگی داریم. دومین حرف ایشان این بود که بروید سراغ اصل کار و اگر چه آن موقع ما متوجه نشدیم، اما بعد از فروردین ۱۳۴۲ و قضیه فیضیه متوجه شدیم و کاملاً در مسیر مبارزه قرار گرفتیم. دومین بار بعد از اینکه نیروهای شاه به فیضیه حمله کردند، به اتفاق چند تن از دوستان به ملاقات امام (ره) رفتیم و از آن به بعد دیگر امام (ره) برای ما به عنوان یک رهبر مطرح شد، در حالی که پیش از آن فقط بحث مرجعیت بود. 

تاثیرات مکتب امام (ره) در جوانان مبارز چگونه بود؟

از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ امام (ره) بحث براندازی نظام شاه را مطرح کردند و ما دنبال مبارزه مسلحانه رفتیم. به عبارت دیگر بعد از ۱۵ خرداد یک جریان سازش‌ناپذیر آغاز شد و جریان فکری بود که امام (ره) راه انداخت و همچنان رشد کرد تا به انقلاب اسلامی رسید. ما زمانی که دستگیر شدیم، در زندان وقت خود را تلف نمی‌کردیم و در همان حین هم درس می‌دادیم و هم درس می‌گرفتیم و خود را برای آینده آماده می‌کردیم. یک بار منوچهری معروف که بازجوی زندان بود به من گفت شما در اینجا دانشگاه انقلاب درست کردید، اما بدانید شما به ما دسترسی پیدا نمی‌کنید و من بعد از پیروزی انقلاب منظور این حرف او را فهمیدم. زمانی که اسرائیل یک هواپیمای چارتر به تهران فرستاد و همه ساواکی‌ها را برد تا دست ما به آنها نرسد. به همین خاطر بود که همان منوچهری می‌گفت مقامات نمی‌فهمند، و گر نه به ما اجازه می‌دادند تا همه شما را از بین ببریم که دانشگاه انقلاب درست نکنید. 

نقطه آغاز شکل‌دهی سپاه پاسداران کجا بود؟

بعد از تبعید امام (ره) عملاً تا زمان انقلاب ارتباطی با ایشان نداشتم. اواخر آذر ۵۷ که از زندان مشهد آزاد شدم، بعد از انقلاب مقدمات تأسیس سپاه را مطرح کردیم و این موضوع از همان دوران زندان شروع شده بود و بر اساس این فرضیه بود که آمریکا از سر ما دست‌بردار نیست. این ایده در ذهن ما بود که باید جوری انقلاب را حفظ کنیم. اوایل اسفند ۵۷ بود که در پادگان دژبان تأسیس سپاه پاسداران را مطرح کردیم که البته نامش چیز دیگری بود و یکی دو گروه دیگر هم کسانی مثل شهید منتظری درست کرده بودند و هر کدام اسمی گذاشته بودند. شهید منتظری گفت اینکه نمی‌شود چند گروه وجود داشته باشد و شهید بهشتی هم گفت اینها باید یکی شوند. به هر حال چهار گروه اصلی نشستیم و بالاخره بعد از یک ماه مذاکره و یکی دو ملاقات با امام (ره)، ایشان بر تشکیلاتی مثل سپاه پاسداران تاکید کردند که زیر نظر شورای انقلاب باشد. ما خیلی پافشاری کردیم که سپاه زیر نظر دولت نباشد و مصر بودیم زیر نظر امام (ره) باشد. بالاخره پس از ۴۰ روز اساسنامه سپاه را نهایی کردیم و شهید بهشتی گفت بین خودتان رأی گیری کنید و فرمانده تعیین کنید. پس از رأی گیری من به عنوان فرمانده سپاه تعیین شدم و شهید بهشتی اولین حکم فرماندهی سپاه را به من داد.

در دوران فرماندهی سپاه چه خاطراتی از امام (ره) دارید؟

دوم اردیبهشت ۱۳۵۸ بر اساس حکم شورای انقلاب کارمان را شروع کردیم و به طور دائم با امام (ره)، شورای انقلاب، دادستانی و دیگران در ارتباط بودیم و همیشه فکر می‌کنم با آن همه مشکلات، کارهایی که انجام شد از عنایات خداوند بود. ما گاهی در قم خدمت امام (ره) می‌رفتیم و مسائل خود را مطرح می‌کردیم و رهنمودهایی از ایشان می‌گرفتیم. مثلاً در اوج قضایای کردستان یعنی مرداد ۵۸ شورای فرماندهی سپاه گفتند که باید قضایا را به امام (ره) بگوییم و اینکه دولت موقت راه خطا می‌رود و به ما کمک نمی‌کند. من و شهید کلاهدوز به اتفاق خدمت امام (ره) رفتیم، اما با تعجب دیدیم ایشان به بام خانه رفته‌اند و مردمی که برای دیدار با ایشان آمده‌اند به صورت راهپیمایی از کوچه در حال گذر هستند و امام (ره) هم به احساسات ایشان پاسخ می‌دادند. وقتی امام (ره) از بام پایین آمد، ما که خیلی نگران شده بودیم به ایشان گفتیم دیروز شهید مطهری و شهید قرنی را ترور کرده‌اند و شما نباید این طور جلوی مردم باشید چون خطرناک است. امام (ره) گفتند بالاخره باید جواب احساسات مردم را بدهیم. 

دیدار نمایندگان خارجی با امام (ره) چگونه بود؟

خاطره دیگری هم از دیدارها با امام (ره) دارم که مربوط به یکی از روزهای دی ماه ۱۳۵۸ است که برای طرح برخی مشکلات هماهنگ کردم که ساعت ۹:۳۰ صبح خدمت امام در قم برسیم. وقتی به منزل امام (ره) رسیدیم، دیدم سفیر شوروی آنجا نشسته و من خیلی تعجب کردم. از مسئولان دفتر موضوع را جویا شدم که سفیر شوروی اینجا چه می‌کند و آنها گفتند او از ۴ صبح اینجا نشسته و می‌گوید پیامی از طرف برژنف دارد و تا پیام را به امام (ره) ندهد، نمی‌رود. تعجب ما بیشتر شد و گفتیم در عرف دیپلماسی کشوری چنین کاری انجام نمی‌دهد، اما خوب دلیل آن این بود که شوروی به افغانستان حمله کرده بود و روس‌ها از بابت موضع‌گیری امام (ره) نگران بودند. بالاخره ما سر ساعت مقرر خدمت امام (ره) رسیدیم، همان موقع هم خبر حضور سفیر شوروی را به امام (ره) دادند و ایشان گفت داخل بیاید. سفیر آمد و پیام را خواند و گفت نیروهای ما وارد افغانستان شدند، اما با شما کاری ندارند و اگر دیگران چیزی بگویند، بدانید که می‌خواهند در روابط ما با شما اخلال ایجاد کنند. اینها را از روی کاغذ می‌گفت و بعد از اینکه پیامش تمام شد، امام (ره) گفت شما اشتباه کردید وارد افغانستان شدید و ملت مسلمان افغانستان شما را تحمل نخواهد کرد. اگر چه سفیر همچنان توجیه می‌کرد، بعد امام (ره) گفت همان‌هایی که گفتم. یعنی چیزی نگو و برو.

با توجه به اینکه در آستانه سالگرد فاجعه هفتم تیر ۱۳۶۰ هستیم، توضیحاتی در این باره بر اساس تجربیات خود بفرمایید.

اواخر اسفند ۱۳۵۹ گروه‌های مخالف و معاند برنامه‌ریزی برای براندازی جمهوری اسلامی را شروع کردند و بنی‌صدر مردم را علیه نظام تحریک می‌کرد. به یقین در دنیا کمتر دولتی ممکن بود حوادث نیمه اول سال ۱۳۶۰ در آن اتفاق بیفتد و دوام بیاورد. در خرداد ۱۳۶۰ حوادث و ترورها اوج گرفت و امام (ره) احساس کرد دیگر مماشات جواب نمی‌دهد و رسماً بنی‌صدر را برکنار کرد. بنی‌صدر هم به عنوان محور حرکت ضدانقلاب مجبور شد به خانه تیمی برود. در همین ایام یکشنبه‌ها جلسات روسای سه قوه در دفتر حزب جمهوری اسلامی تشکیل می‌شد که هر یک مسائل خود را طرح می‌کردند و جهت کمک به اداره امور کشور بود که راه حل پیدا کنند و خیلی ارزشمند بود. ضدانقلاب تصمیم گرفت چنین جلسه‌ای را نابود کند و هدف اصلی‌شان شکست حزب جمهوری اسلامی و شهید بهشتی بود. نسبت به شهید بهشتی حساسیت ویژه‌ای داشتند، چون آدم منضبط، باتقوا و باسوادی بود و حدس می‌زدند بعد از حضرت امام (ره) ایشان جای رهبری را بگیرد. پس به فکر این بودند که بعد از کشتن بهشتی امام (ره) هم که به فاصله کوتاهی نخواهد بود و بنابراین رهبری به اینها می‌رسد. در همان جلسه حزب قرار بود من هم بروم، اما چون فردای آن روز سفر خارج از کشور داشتم پیش خود گفتم جلسه امشب را نروم و وقتی از مسجد به خانه رسیدم، زنگ زدند که این اتفاق افتاده است. بخشی از این حادثه به خاطر سهل‌انگاری خود ما و بخشی هم به خاطر دشمنی‌ها بود و مجاهدین خلق واقعاً هیچ ملاحظه‌ای نداشتند و هر جنایتی را انجام می‌دادند. طراحان ترور ۷ تیر تصور می‌کردند صبح ۸ تیر کار جمهوری اسلامی تمام می‌شود و مجلس و دولت تعطیل می‌شود، اما تشییع پیکرهای شهدا در ۹ تیر که از محل حزب جمهوری اسلامی تا بهشت زهرا (س) انجام شد و آن احساسات و شعارها همه ایران را به هیجان آورد. اگر چه به هر حال در این فاجعه کسانی را از دست دادیم که جایگزین نداشتند.
مطالب مرتبط
نظر شما