به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، محمدمهدی عبدخدایی، متولد ۱۳۱۵ و از همرزمان شهید سید مجتبی نواب صفوی که در سلسلهنشستهای «رهبر» از مجموعهبرنامههای امام دلها در فرهنگسرای امام(ره) شرکت کرده بود، ضمن بیان نکاتی درباره نظریهپردازی و جریانسازی امام خمینی(ره)، به سوالات حاضران در این نشست نیز پاسخ گفت. عبدخدایی پس از انقلاب اسلامی بیشتر به فعالیتهای فرهنگی و تدریس در دانشگاه پرداخت و کتاب خاطراتی نیز با عنوان «خاطرات محمدمهدی عبدخدایی: مروری بر تاریخچه فدائیان اسلام» از وی منتشر شده است. این جلسه نخستین نشست از مجموعهنشستهای «رهبر» بود که روز چهارشنبه ۱۱ خرداد و در آستانه سی و سومین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) در فرهنگسرای امام(ره) برگزار شد.
حاج آقای عبدخدایی برای مخاطبان ما از خاطرات شروع انقلاب اسلامی تعریف کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم. شروع انقلاب از نظر متفکران جهان به گونههای مختلف تعریف شده است. اما واقعا انقلاب اسلامی ایران یک مسئلهای بود که شخصیتی مثل امام که میتوانست انقلاب بوجود بیاورد. یک مسئلهای ما داریم و آن این است که شما ببینید در میان ۱۲۴ هزار پیغمبر، ۵ پیغمبر اولوالعزم داریم، نوح(ع)، ابراهیم(ع)، عیسی(ع)، موسی(ع) و حضرت رسول (ص). چرا می گوییم ۵ تا؟ چون اینها کتاب داشتند. اینها برای حاکمیت شیوه حکومت داشتند که اعمال شخصی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشت. در این ۵ تا این مسائل جمع بود.
وقتی ما به فلاسفه نگاه میکنیم، در بین بزرگان و جامعهشناسان محدودند کسانی که نظریهپرداز، جریانساز یا انقلابی باشند. وقتی به انقلاب کبیر فرانسه نگاه میکنیم میبینیم ژان ژاک روسو حیات ندارد اما تقریبا ۸۵ درصد کسانی که درباره این انقلاب نوشتهاند میگویند او پدر انقلاب کبیر فرانسه بوده است. چون ایشان کتابی نوشته به نام «قرارداد اجتماعی» در مقابل کتابی که درباره حاکمیتها صحبت کرده است چون قبلا معتقد بودند دولتها قانون وضع میکنند اما روسو آمد و گفت قانون قرارداد اجتماعی است و جامعه باید آن قانون را بپذیرد تا در جامعه رشد کند. لذا شما نگاه میکنید مشروطه در فرانسه بوجود آمده و بنیانگذار آن روسو است. آن آزادیهایی که در انگلستان بوجود آمده و شاه مقام غیرمسئول و همه کاره قوه اجرایی شده، از فرانسه الهام گرفت. وقتی انقلاب کبیر فرانسه شد، همه کشورهای اروپایی را تحت تاثیر قرار داد و یا مثلا مارکس، یک نویسنده یهودی و اقتصاددان دانشگاه برلین بود و ایشان ماتریالیسم تاریخی را بنا گذاشت و وقتی به انگلستان آمد و با انگلس آشنا شد، مبنای ماتریالیسم تاریخی را بر اساس نوعی مکتب فلسفی بنا کرد که ماتریالیسم دیالکتیک است و در حقیقت از تز انگلس الهام گرفت.
از خصوصیات مارکس این است که اصلا به مالکیت معتقد نیست و متاسفانه در قرن ۱۸ و ۱۹ فلاسفه با تخیل کار میکردند. مثلا داروین منشاء انواع را بنا کرد ولی هیچ آزمایش صحیحی راجع به منشاء انواع انجام نگرفته و تخیل است. مارکس چون با سرمایهداری و مالکیت مخالف بود، اعتقاد دارد مالکیت اعتباری است و ذاتی نیست. مارکس می گوید انسان اولیه به صورت کمون زندگی میکرد، یعنی اشتراکی و در غارها زندگی می کرد و انقلابات نتیجه تکامل ابزار تولید هستند. وقتی ابزار تولید تکامل پیدا می کند، انقلاب بوجود میآید اما عصر اول، همان کمون اولیه است و عصر دوم عصر بردگی است و عصر سوم فئودالیسم است و عصر چهارم بوروژوازی است و عصر پنجم کاپیتالیسم است و عصر ششم سوسیالیسم و عصر هفتم هم کمونیسم است و در واقع انسان به همان کمون اولیه برمیگردد. انسان از نظر انسانی تکامل پیدا می کند، همه در جامعه کار می کنند، تحویل صندوق جامعه می دهند و هر کس به اندازه نیازش برمیدارد اگرچه جامعهشناسان و روانشناسان شدیدا با این نظریه مارکس مخالفند. پس اینکه مارکس یک نظریهپرداز بوده، شکی نیست. برای اینکه می بینیم چین و روسیه، کوبا و آمریکای جنوبی کمونیست شده و به کمون اولیه برگشتهاند.
حتی نهرو کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» را بر مبنای ماتریالیسم دیالکتیک نوشته است. متفکران زیادی از این مکتب حمایت کردهاند و از این جهت امام خمینی(ره) یک نظریهپرداز است و توانسته با نظریهاش یک جامعه مذهبی را دگرگون کند و یک سلطنت دو هزار و ۵۰۰ ساله را در هم بکوبد. توانسته از نظر اجتماعی همه اقشار را با خودش هماهنگ کند و شما اگر به انقلاب فرانسه نگاه کنید، بعضی میگویند ۱۰ هزار نفر انقلاب کردند و به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نگاه کنید، کارگرها انقلاب کردند و انقلاب کوبا را نگاه کنید، یک جنگ چریکی اتفاق افتاده اما در انقلاب اسلامی همه مردم بودند از جمله کارگر، کشاورز، بازاری، کاسب و همه آمدهاند با یک نظریهپردازی عمیقی که امام(ره) به علت اطلاعش از درون یک جامعه توانسته آن را دگرگون کند. باید در این مورد جامعهشناسان بحث کنند که چه عاملی باعث شده این شخصیت با قدرت در بهشت زهرا(س) بگوید من دولت تعیین میکنم و تو دهن این دولت میزنم. با قدرت میآید و جنگ چریکی نبوده و کشتاری که در انقلاب روسیه بوده، نبوده و سرها را مثل انقلاب فرانسه زیر گیوتین نگذاشته و این کشتار در ایران نشده است. در واقع یکی از انقلابات مسالمتآمیزی بوده که دگرگونی زیربنایی بوجود آورده که امام(ره) انجام داده است.
باید امام(ره) را به عنوان یک نظریهپرداز قبول کرد و شاید در ۱۰۰ سال آینده شخصیت امام(ره) بیشتر شناخته شود. به طوری که فوکو میگوید امروز ۵۰ سال از انقلاب بگذرد مردم بیشتر با تفکرات امام(ره) آشنا میشوند و خیلی جالب است که در جامعهای که بیشتر متفکرین معتقد بودند انقلاب جبر تاریخ است، اما در ایران انقلاب جبرا انجام نگرفت. مسائل را دقیقا بررسی کنیم و به گونهای به جامعه اشاعه دهیم که برایش ملموس باشد. چرا شاه اصلاحات ارضی کرد؟ آیا در این اصلاحات ارضی شاه معتقد نبود باید به چپ نزدیک شود؟ در ۱۵ خرداد من زندان بودم و اغلب رهبران حزب توده تقاضای عفو کردند که آزاد شوند و رادیو مسکو میگفت فئودالها با روحانیون ایران هماهنگ شدند و انقلاب به پا کردند در حالی که این یک افسانه بود و هماهنگی در کار نبود و کجا امام(ره) با فئودالها موافق است در حالی که با صراحت میگوید من با این مالکیت مخالفم اما معتقدم نسخه این اصلاحات ارضی توسط کندی در آمریکا نوشته شده است.
شما فرمودید که یک انقلاب مردمی اتفاق افتاد و همه ما میدانیم انقلاب اسلامی ثمره خواست همه اقشار اجتماع بود. حالا سوال این است که امام(ره) چگونه تبدیل به یک چهره دوستداشتنی مردمی شد، در حالی که مانند مردم معمولی بود؟ امروز نسل های جدید هم او را دوست دارند و از این جهت امام دلها گفته میشود.
باید زمینههای فراهم شدن انقلاب را دید. مرجعیت مورد توجه همه مردم بوده، اما چگونه مرجعیت تفاوت کرده و این مهم است و بعد از رحلت حضرت آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، حوزه علمیه قم تحت نظارت سه مرجع درآمد، آیتالله سید صدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر، آیتالله سید محمود خوانساری و آیتالله حجت کوهکمرهای و این سه نفر ریاست حوزه علمیه قم را در دست داشتند اما حوزه از یک شخصیت مدبر آگاهی که بتواند حوزه را تغییر دهد، خالی بود. دو شخصیت در حوزه موثر بودند، یکی آیتالله بروجردی و یکی علامه محمدحسین طباطبایی، امام(ره) و دیگران احساس خلاء کردند و رفتند از بروجرد آیتالله بروجردی را آوردند و در قم ساکن کردند.
در حقیقت آیتالله بروجردی ریاست حوزه را داشت و یک فضای بازی را بوجود آورد. قبلا اگر طلبه میخواست زبان خارجی بخواند مورد بیاعتنایی بقیه قرار می گرفت، اما چنان فضای بازی بوجود آمد که طلبهها مجبور شدند زبان خارجه بیاموزند و مفاهیمی که در غرب وجود دارد، مطرح شود. مثلا کاپیتال مارکس و نظریات برتراند راسل، نظریات دکتر شریعتی و اگزیستانسیالیسم را بخواند برای آنکه بفهمند و مکاتب متفاوت را مطالعه کنند، اما متاسفانه بعد از جنگ جهانی دوم، روشنفکری در تمام جهان، قالبش سوسیالیسم بود و خود این سوسیالیسم در دنیا به چهار شیوه تقسیم شده بود. سوسیالیسم انقلابی، دمکراتیک، ناسیونال سوسیالیسم و سوسیالیسم دمکرات مسیحی. این چهار شیوه در ایران هم وجود داشت و حزب توده طرفدار سوسیالیسم انقلابی بود. حزب ایران طرفدار سوسیالیسم دمکراتیک و انتخابات آزاد و عده ای هم سوسیال دمکرات مسیحی شدند مثل ویلی برانت و در ایران هم ناسیونال سوسیالست های ایران اقتصاد را میخواستند سوسیالیستی شود اما می گفتند ما به میراثهای ملی پایبند هستیم. شاه هم به این علت گرایش به نوعی ناسیونال سوسیالیست پیدا کرده بود و اصلاحات ارضی هم از این نوع افکار بود.
همچنین در ایران سوسیالیستهای خداپرست درست شد و شخصی در حزب ایران به نام محمد نخشب پیدا شد و حزب ناسیونالیست های خداپرست را مطرح کرد. شکوفایی سوسیالیست های خداپرست زمانی بود که مرحوم دکتر شریعتی به ایران آمد و در حسینیه ارشاد شروع به صحبت کرد و سوسیالیسم اصولا در دانشگاههای ما نفوذ داشت.
رضاخان وقتی دانشگاه تهران را تاسیس کرد، میخواست خروجیاش ناسیونالیستهایی باشند که به شاه و سلطنت علاقمندند، در حالی که اینطور نشد و دانشگاه روحیهاش سوسیالیسم انقلابی، دمکراتیک و سوسیالناسیونالیست شد و اندیشههای امام(ره) روی آنها هم تاثیر گذاشت. خوشبختانه شهریور ۱۳۲۰ مدارس اسلامی درست شد یعنی بچههای مذهبی را در این مدارس مذهبی جذب کردند. علتش این بود که اینها موقعی که میخواستند به دانشگاه بروند، ۹۹ درصد قبولی میدادند و دیسیپلین خاصی در این مدارس وجود داشت.
چگونه توانستند برای این مدارس مجوز بگیرند؟
مثلا مجوز مدرسه علوی را مرحوم آقای روزبه داشت که فوق لیسانس فیزیک بود. اما مدیریت آن با مرحوم علامه کرباسچیان بود که ایشان اگر در حوزه می ماند، مرجع می شد چون باسواد بود و برای اولین بار رساله عملیه ای که پر از واژه عربی بود را توضیح المسائل کرد. این آدم یک دنده، صریح اللهجه و در مدرسه تصمیم گیرنده بود. مثل یک خادم در مدرسه کار می کرد و مثلا حتی اگر می دید توالت ها تمیز نیست، خودش تمیز می کرد. بسیار هم سختگیر بود. به همین دلیل همه دوست داشتند فرزندشان را در علوی بگذارند. در عین حال می گفت در سیاست دخالت نکنید و این باعث شد انقلاب که شد نظام جمهوری اسلامی بعد از انقلاب تحصیلکرده جدید برای حاکمیت زیاد داشته باشد. مثلا آقای بهشتی هم تحصیلات دانشگاهی داشت و هم تحصیلات حوزوی و هم زبان بلد بود و آگاه بود. هم مسائل اجتماعی را می دانست و هم مسائل سیاسی را.
در اینجا میخواهم خاطرهای از مقام معظم رهبری تعریف کنم. من متولد مشهد هستم. پدر من امام جمعه قبل و بعد از انقلاب مشهد است. در سال ۱۳۱۱ پدر من از تبریز به مشهد تبعید شد و به حاج شیخ غلامحسین تبریزی معروف است و در همان مشهد دفن است. از مبارزین علیه رضاخان بود. من برای اولین بار شهید نواب صفوی را در منزل خودمان دیدم و امام را در سال ۱۳۲۶ در منزل خودمان زیارت کردم. پدرم هم دوره احمد کسروی و شیخ محمد خیابانی بود و در مشهد مدرسهای به نام دارالتعلیم دیانتی تاسیس کرد و بیشتر علما بچههایشان را در این مدرسه گذاشتند.
مقام معظم رهبری هم اول در آن مدرسه درس خواند و من با برادر ایشان در همان مدرسه همکلاس بودم و رفت و آمد خانوادگی هم با خانواده ایشان داشتیم به طوری که من سنم هفت یا هشت سال بود، یادم هست مادر دوم من با مادر مقام معظم رهبری رفت و آمد نزدیک داشت و حتی وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، مادر دوم من به عنوان صاحب عزا در مجلس مینشیند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مقام معظم رهبری به تهران آمدند و اول بازارچه سقاباشی خانهای گرفتند و ساکن شدند. خانهای که حتی در اتاقهای آن فرش هم نبود. من به دیدن ایشان رفتم و چون اتاق فرش نداشت، پتو انداختند و نشستیم. من در ناصرخسرو کار میکردم و میخواستم به ناصرخسرو بروم. ایشان گفتند با هم برویم. پیاده راه افتادیم و در راه که میرفتیم، من سادهوار گفتم سید جان میکشند شما را که اینجور در خیابان راه میروید، اما ایشان صادقانه به من جواب داد که ای مهدی آقا بگذار یک شهادت مجانی نصیب ما بشود. این را خالصانه گفت که من هنوز یاد آن میافتم تعجب میکنم چون آن زمان افراد مسلح زیاد بود و گفتم شما تا تکان بخوری میزنند. ایشان به حزب رفت و من به ناصرخسرو آمدم.
اوایل سال ۱۳۵۸ بود و من در راه از ایشان پرسیده بودم کاندیدای شما برای ریاست جمهوری چه کسی است؟ ایشان صادقانه گفت مگر درباره شهید بهشتی شک داری؟ بهشتی هم عالم است، هم دنیا دیده است، هم زبان بلد است. کاندیدای آقای خامنهای و اعضای شورای انقلاب مرحوم دکتر بهشتی بود. من که به منزل آمدم فردی به نام گنجهای که آن زمان از اعضای منافقین بود، مهمان من بود (البته هنوز منافقین مورد تعقیب قرار نگرفته بودند)، ایشان از من پرسید کاندیدای شما برای ریاست جمهوری کیست؟ من هم گاف دادم و گفتم آقای دکتر بهشتی، گفت از کجا میدانی؟ گفتم آقای خامنهای گفته است. همان جلوی من زنگ زد به مسعود رجوی و گفت کاندیدای اینها آقای بهشتی است. صبح شنبه که آمدیم، دیدیم همه جا پلاکارد منتشر کردند که رئیسجمهور پدر طالقانی. من احساس کردم که آنجا گاف دادهام و کاش نمیگفتم. البته آن روزها وضعیت بکش بکش نبود حتی پسر برادر من که از اعضای منافقین بود و فکر میکنم در عملیات مرصاد کشته شد، به برادر دیگر من میگوید اگر عمو مهدی را بکشند، من جشن میگیرم و دو بار نشانی خانه من در خانههای تیمی مجاهدین پیدا شد که میخواستند مرا بکشند.
شما میدانستید آقای گنجی عامل آنهاست؟
بله میدانستم. اما آن موقع حرفی نبود. هنوز اول سال ۵۸ بود. برخوردی نبود و چیزی نبود. حتی من و پسر آقای شبیری که از نزدیکان مقام رهبری است، به منزل گنجی رفتیم و همه رفت و آمد داشتند. البته من اولین سخنرانی را علیه آقای بنیصدر کردم. به خانه اخویام رفته بودم که نماینده اول مشهد در آن زمان بود. به من گفت دکتر سلامتیان میخواهد تو را ببیند که او هم نماینده مجلس بود. تلفن کرد و دکتر سلامتیان به منزلش آمد و من دیدم خیلی با احتیاط وضو گرفت، به ایشان گفتم آقای سلامتیان چرا آقای بنیصدر به خلخالی حکم داد و او را رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر کرد؟ قرار نبود اینگونه شود و این چه کاری بود که کرد.
روی هم رفته من چهره شناختهشدهای بودم چون همه اعضای فدائیان اسلام تیرباران شده بودند و فقط من زنده مانده بودم و البته اگر من هم با نواب صفوی دستگیر شده بودم، کشته میشدم. ما پنج نفر بودیم، نواب صفوی، سید محمد واحدی، سید عبدالحسین واحدی، خلیل طهماسبی و من. مظفر ذوالقدر به علا تیراندازی کرد گلوله در اسلحهاش گیر کرد.
حالا برگردیم به انقلاب، شما توضیح دادید که چه اتفاقی میافتد که شخصیتی کاریزماتیک میشود و مردم اینقدر دوستش دارند و نسبت به او محبت دارند. میخواهم بپرسم امام(ره) خیلی به جوانها اعتقاد داشت و اگر آن دوره اول انقلاب را ببینیم، خیلی از کسانی که اطراف امام(ره) بودند و برای مسئولیتهای کلان بودند، خود مقام معظم رهبری در ابتدای انقلاب خیلی جوان بودند و نماینده امام(ره) در ارتش شدند، میخواهم بپرسم چه اتفاقی افتاده که بعد از اینکه ۴۳ سال از انقلاب گذشته، و تاکید مقام معظم رهبری بر جوانگرایی است، اما باز گاهی میبینیم آن اعتماد به نسل جوان وجود ندارد. امام(ره) خیلی دل بزرگی داشت و خیلی راحت مسئولیتها را به این نسل میسپرد. ما چه کار کنیم که نگاهمان شبیه نگاه امام(ره) شود؟
امام(ره) خیلی خوب میدید. خوب واقعیتها را می دید. الآن شما میگویید آقای مهندس بازرگان که با امام(ره) اختلاف فکری دارد پس چرا امام(ره) ایشان را نخستوزیر کرد؟ در حالی که آقای مهندس بازرگان از علاقهمندان دکتر مصدق بود و امام(ره) راجع به مصدق میگوید مسلم نبود. خیلی فاصله است، امام(ره) در پاریس که کیانوری ملحد را میپذیرد، که میگوید خدا و دین مخلوق پندار آدمی است در حالی که کسی است که انتخاب شده که به پاریس بیاید و با امام(ره) درباره شورای سلطنت ملاقات کند، اما امام(ره) او را نپذیرفت و گفت تا زمانی که سلطنت را غیرقانونی اعلام نکنی، پیش من نیایید. یک مرجع است، رساله عملیه دارد و تفسیر قرآن میگوید، در سال ۱۳۲۵ اسفار را به آقایان مطهری و منتظری درس میدهد. همین امام(ره) کسی را که نماز میخواند، نمیپذیرد، اما کسی را که ملحد است، میپذیرد. نشان میدهد مغز پرحرکت و پویاست و میفهمد چه کسی باید نخستوزیر شود. میفهمد چگونه درباره آیتالله طالقانی نامه بدهد و وقتی صحبت می کند، سخت ترین مسائل فلسفی را در قالب ساده ترین مسائل می ریزد که همه می فهمند.
من روزهای انقلاب رفتم بهشت زهرا(س) و زن جوانی را دیدم که سفره ای پهن کرده و دارد خاک این قبر را جمع می کند. پرسیدم خواهرم چرا خاک جمع می کنی؟ گفت اینجا شوهر من شهید شده و خاک شهید را جمع می کنم تا خاک تیمم کنم. کنار کیوسک تلفن ایستاده بودم، زمانی که تلفن ها دو ریالی بود، پیرزنی را دیدم که کاسه ای دستش بود و پر از دو ریالی بود. گفتم مادر این کاسه و دو ریالی ها چیست، گفت مردم خانواده هایشان نگرانند و می خواهند تلفن کنند، من صبح رفتم از بانک دو بیست تومانی را دو قرانی کردم که هرکسی خواهد اینجا تلفن کند مجانی تلفن کند. این است که می گوییم همه جامعه از پیرزن، زن جوان، دانشگاهی و تاجر، روستایی، همه آمدند و با یک خلوص دستشان را در خون می زدند و به دیوار می زدند که بفهمید این همه ظلم شده است. اینها را که نگاه می کنیم، می بینیم صحبت های امام(ره) هماهنگ با اعتقادات مذهبی یک جامعه ای بود که از یک پیرزن ۸۰ ساله تا زن جوان ۲۰ ساله این اعتقاد را پذیرفته بودند.
هزار و ۴۰۰ سال راجع به تشیع کار شده. مگر شوخی است. آیتالله اصفهانی وقتی سال ۱۳۲۶ فوت کرد، همه ایران تعطیل کرد. آیتالله بروجردی فوت کرد، شما ببینید چه غوغایی به پا شد منتها خیلی از کسانی که به امام(ره) نزدیک بودند، گفتند آیتالله بروجردی قدرت داشت، اما از قدرت خودش اطلاع نداشت. امام(ره) قدرت را برای مرجعیت بوجود آورد و این خیلی مهم است. حتی زمانی آقای میرحسین موسوی نخست وزیر بود، می گوید که پیش امام(ره) رفتم که بگذارید گندم را به گونه ای کنیم که اغنیا و فقرا جدا بگیرند، امام(ره) گفت بگذارید همه یکسان بگیرند و اغنیا هم بیایند پای سفره فقرا بنشینند. از این جهت زندگی خود او هم تفاوتی با دیگران نداشت.
روی هم رفته امام(ره) شخصیتی بود که فیلسوف بود، اسفار درس میداد، شخصیتی فقیه بود، شخصیتی مفسر قرآن بود، شخصیتی زاهد بود، شخصیتی مجاهد بود، همه اینها جمع میشود و امام(ره) تبدیل به شخصیتی جریانساز می شود. و جریان میسازد. در حالی که همه جریانهای مبارز مایوس شده بودند، این شخصیت میآید و تمام مردم را دور خودش جمع می کند. همه او را قبول می کنند. همه مراجع قبولش می کنند و چون اطلاعات عالی حوزوی داشت، وقتی میرود، شاه موافقت میکند امام(ره) به نجف برود، با خودش فکر می کند امام(ره) به نجف برود، در مقابل مراجع بزرگ نجف کم می آورد اما امام(ره) بیشتر گل می کند. حتی رجال بعث از جمله صدام حسین به امام(ره) میگویند شما می توانید در عراق بمانید، به شرطی که اعلامیه و نوار به ایران نفرستید، اما امام(ره) نمی پذیرد. به همین جهت او را از عراق بیرون کردند و خواست به کویت برود، اما راهش ندادند. خودش می گوید خدا خواست که من به پاریس آمدم. وقتی به پاریس آمد، همه کسانی که میخواستند سلطنت از بین برود، به پاریس آمدند.
شما خانواده امام(ره) را هم میشناختید. میخواهم بپرسم چیزی که خیلی به چشم ما نسل جدیدیها و دهه چهارمیها یا در واقع گام دومیها که مقام معظم رهبری از آن حرف میزند میآید، آن توجهی است که حضرت امام(ره) به خانواده داشتند. زمانی که ایشان به پاریس میروند، نامهای به خانم ثقفی مینویسند و در واقع شرح حالی میدهند از محیطی که در آن قرار داشتند و آن قربان صدقههایی که خاص حضرت امام(ره) بوده و برای همسرشان که در جاهای مختلف از ایشان تشکر میکنند که بار زندگی ما روی دوش شماست. و شما بچهها را بزرگ میکنی و به امور منزل میرسی، و پاریس جای خیلی زیبایی است و من هم از این زیبایی لذت میبرم، ولی خیلی جای شما در کنار من خالی است. کمی از این وجه خانوادگی امام(ره) بگویید.
من این را که دیدم می گویم. پسرم را داشتم داماد میکردم. به دفتر امام(ره) پیغام دادم که میخواهم امام(ره) برای ازدواج پسرم و عروسم عقد بخواند. چهار کارت برای ما فرستادند، یکی برای من، یکی برای پدر عروس، یکی برای عروس و یکی برای پسرم. وقتی خواستیم آنجا برویم، خانم من گفت من هم می خواهم بیایم. من کارتم را به ایشان دادم و رفتیم و گفت خودت چه کار می کنی؟ گفتم من را به بالا می برند. آن روز اتفاقا رییس ستاد آمده بود با امام(ره) صحبت کند که میرحسین موسوی در نخست وزیری بماند، لذا ما معطل شدیم که امام(ره) آمد. وقتی خدمت امام(ره) رفتیم، من هم خدمت امام(ره) بودم، اولین سفارش امام(ره) برای داماد این بود که خانواده ات را نگه دار، با همسرت مهربان باش، یعنی بزرگترین سفارش امام(ره) حفظ خانواده است. هر جامعه ای که خانواده اش متلاشی بشود، آن جامعه خودش هم متلاشی می شود. فحشا در جامعه، فرهنگ و تمدن را از بین میبرد.
با توجه به تجربه ای که شما در مسیر انقلاب اسلامی داشتید و به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه در کنار نسل امروز هم هستید، با توجه به اینکه ما اصالت زیسته مان در ایران بنیه اصلی اش حوزه خانواده است و ما هر چه قدر که به روز و مدرن هم شویم، باز هم سنت های قبلی ما چیزی است که از آبا و اجداد ما رسیده و هویت اصلی جامعه را تشکیل می دهد، لذا با توجه به اینکه با آدم های زیادی همنشین بودید که بنیان گذاران اصلی انقلاب اسلامی بودند و در واقع گره خوردگی زیادی با مقام معظم رهبری دارید و حضرت امام(ره) و یا خیلی از کسانی که کمک کردند تا ایران امروز به اینجا برسد. چگونه نسل جدید را به سوی تشکیل خانواده راهنمایی می کنید؟
اولا ایران یک سرزمین گسترده و با امکانات زیاد است. مهم این است که مسئولان ما این امکانات را استخراج کنند. این نباشد که جمعیت ۹۰ میلیون شود، اما بیکاری گسترش پیدا کند. در حالی که در کشور ما اگر عالمانه حرکت شود، برای ۱۵۰ میلیون هم کار هست. منتها متاسفانه ما خواب ماندیم. شما در این ۴۰ سال نگاه کنید که در سال ۱۳۵۶ بیست و شش میلیارد و دویست میلیون دلار ارز وارد مملکت شده و آن رقم امروز چقدر قدرت خرید دارد؟ طلا اونسی ۶۰ دلار بود، گندم تنی ۱۵ دلار، شکر تنی ۲۵ دلار، پارچه تترون متری ۱۵ سنت، پارچه فاستونی متری ۲ دلار، اما الان ۵۵ دلار است، حالا گندم ۸۰۰ دلار است. نگاه کنید جمعیت ۸۵ میلیون شده اما در ۱۳۵۶ پرتقال و سیب از لبنان وارد میکردیم، پنیر از دانمارک وارد میکردیم، به نسبت کار شده، اما دزدی هم شده، نه اینکه نشده، میلیارد میلیارد از این مملکت دزدی شده، با همین احوال تمام جادههای ایران آسفالت شده است. کار شده، اما آنچه که به وجود آورندگان انقلاب میخواستند، نشده است. آن بهشت موعودی که پیشنهاد میکردند، نشده است. هشت سال جنگ کردیم، هزار میلیارد دلار خسارت خورد، صدام میخواست در عرض پنج روز تهران را بگیرد. خیلی جاها هم خدا کمک میکند. مثلا در جریان طبس چه کسی کمک کرد؟ خدا کمک کرد. همه امکانات مهیا بود که بدانند این باد و شن از کجا می آید، دیگر لزومی ندارد که شما دلایل عقلی بیاورید.
از ۱۵ خرداد خاطره ای دارید؟
من ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ زندان بودم. روز ۱۵ خرداد در حیاط زندان زندانیها از رادیو مسکو نقل میکردند که فئودالها با روحانیون ساختند و علیه نظریات شاه جوان ایران که اصلاحات ارضی است، مخالفت میکنند. گفتم اشکال شما همین است که هنوز نمیدانید که در دل این جامعه تشیع خوابیده و فقط تشیع دگرگونی بوجود می آورد. شما یک مقدار کتابهای در مورد امام زمان(عج) را ببینید. به نظر من درباره امام زمان(عج) سه نوع کتاب نوشته شده است. یکی آیتالله سید صدرالدین صدر نوشته به نام المهدی، احادیث و آیات قرآن را استخراج کرده و کار عالمانهای کرده است. یکی علامه طباطبایی نوشته و از نظر استدلال عقلی و فلسفی نوشته و یکی دکتر شریعتی نوشته که انتظار یا مذهب اعتراض و از نظر جامعهشناسی نوشته است. نگاه میکنیم راجع به امام زمان(عج) کتابهای مختلف نوشته شده و بعضیها میگویند امام زمان(عج) پشت این حاکمیت است. بنده خدایی میگفت من معتقدم واقعا با این همه فشار امام زمان(عج) است که این حکومت را نگه داشته است.
مجموعهنشستهای تخصصی «رهبر» در فرهنگسرای امام(ره) در آینده نیز ادامه خواهد داشت.